آیت اللَّه سید احمد زنجانى مى نویسد:
مردى در حضور یکى از علما از برادرش شکایت کرد.
که او با من در مخارج مادرمان شرکت نمى کند.
ایشان شخصى را مأمور کرد که در میان آنان اصلاح کند.
آن شخص گفت:
من برادرش را خواستم
و با او در این مورد صحبت کردم و به او گفتم:
چرا در هزینه پرستارى از مادرتان
به برادرت مساعدت نمى کنى؟
گفت:
آقا به من مربوط نیست،
زیرا ما با همدیگر قرارداد بسته ایم
و من هم طبق آن قرارداد عمل مى کنم.
پرسیدم: چطور؟
او گفت:
ما قرار گذاشته بودیم که پدر و مادرمان را تقسیم کنیم
به این ترتیب که خرج پرستارى از پدر با من باشد
و مخارج مادر با او.
خوشبختانه شانس مرا یارى کرد و پدرم زود مرد!
اکنون طبق قرار خرج مادر به من مربوط نمى شود.
من همین که این سخن را شنیدم
(شانس مرا یارى کرد و پدرم زود مرد)
از بى مهرى آن شخص متعجب شدم
و گفتم
مگر مال قسمت کرده اید
که طبق قرار عقد لازم و خیار ساقط گردد؟!
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى
حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222
مردى از سفر حج برگشته
سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براى امام صادق تعریف مى کرد،
مخصوصا یکى از همسفران خویش را بسیار مى ستود که،
چه مرد بزرگوارى بود، ما به معیت همچو مرد شریفى مفتخر بودیم،
یکسره مشغول طاعت و عبادت بود،
همین که در منزلى فرود مى آمدیم او فورا به گوشه اى مى رفت
و سجاده خویش را پهن مى کرد و به طاعت و عبادت خویش مشغول مى شد.
امام:
«پس چه کسى کارهاى او را انجام مى داد؟
و که حیوان او را تیمار مى کرد؟».
البته افتخار این کارها با ما بود.
او فقط به کارهاى مقدس خویش مشغول بود
و کارى به این کارها نداشت.
- بنابراین همه شما از او برتر بوده اید.
مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج18، ص: 201
قرآن کریم :
عاشِروهُنَّ بِالْمَعْروفِ فَاِنْ کَرِهْتُموهُنَّ فَعَسى اَنْ تَـکْرَهوا شَیْئا وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْرا کَثیرا؛ سوره نساء، آیه 19
با زنان به شایستگى رفتار کنید،
و اگر آنها به جهتى ناخوشایندتان بودند
اظهار نکنید چه بسا چیزها که ناپسند شماست،
حال آنکه خداوند در آن،
خیر فراوانى براى شما قرار داده است.
1- پیامبر صلى الله علیه و آله :
هر کس دوست دارد خداوند را پاک و پاکیزه دیدار کند،
باید ازدواج نماید.
وسائل الشیعه، ج 20، ص 18، ح 24912
2- پیامبر صلى الله علیه و آله :
بهترین ازدواج آسانترین آن است.
نهج الفصاحه ، ح 1507
3- پیامبر صلى الله علیه و آله :
هر کس دختر گرامیش را به ازدواج مردى گنه کار درآورد،
در حقیقت نسل خود راضایع کرده است.
مکارم الاخلاق، ص 204
4- پیامبر صلى الله علیه و آله :
از سبزه در زباله دانى دورى کنید! گفتند:
اى رسول خدا سبزه در زباله دانى چیست؟
فرمودند: زن زیبا در خانواده بد.
کافى، ج 5، ص 332، ح 4
5- امام على علیه السلام :
مهریّه هاى زنان را سنگین نگیرید،
که باعث کدورت و دشمنى مى شود.
مکارم الاخلاق، ص 237
ادامه مطلب...
از نظر قرآن کریم،
مخالفان و دشمنان انبیا چون خود را برتر و بالاتر از رهبران الهى مى دانستند،
هرگز حاضر نبودند از دستورات انبیا پیروى کنند
و این خودبینى و خودخواهى سرانجام آنها را هلاک ساخت و به دست نابودى سپرد.
مثلًا قارون مغرور به مال و ثروت است
و آن را مرهون تخصص و علم و دانش خود مى داند.
قرآن کریم مى فرماید:
سیر و سلوک الی الله در کلام امام صادق (ع)
روایت عنوان بصری یکی از دستور العمل های بسیار مهمّ وجود مقدس امام صادق (ع) است که در بردارنده نکاتی نغز و بدیع در تهذیب نفس است که جهت استفاده تمامی پیروان مکتب نورانی ائمه دین صادر فرموده اند.
و بسیاری از عرفا ، علما و بزرگان اخلاق اهتمام خاصی به این روایت شریف داشته اند ،
از جمله مرحوم آیت الله العظمی سید میرزا علی قاضی طباطبایی (ره)
به ارادتمندان و شاگردان خود دستور می دادند که آن را بنویسند و عمل کنند و کراراً می فرمودند :
(( باید آن را در جیب خود داشته باشید و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه کنید ))
و شاگردان خود را بدون التزام به مضمون این روایت نمی پذیرفتند.
ذیلاً متن و ترجمه این روایت شریف را برای بهره مندی تمامی مشتاقان سلوک الی الله ذکر می کنیم.
مرحوم علامه مجلسی (ره) در بحارالانوار
{ چاپ بیروت ، جلد 1 صفحه 224 ، کتاب العلم ، باب 7 ، آداب طلب العلم و احکامه }
می فرماید :
می گویم :
به خط استادمان ؛ بهاء الدین عاملی شیخ بهاء (ره) روایتی را با این مضمون یافتم :
ادامه مطلب...
غیبت آن است که،
چیزی درباره کسی گفته شود که،
اگر به گوش وی برسد،
خوشش نیاید،
خواه آن گفته راجع به نقص و کاستی در بدن
یا دراخلاق (خلق خوی)
یا در گفتارها
و یا در رفتارهای مربوط به دین
یا دنیای او باشد،
بلکه حتی اگر مربوط به کاستیهایی درلباس یا خانه یا مرکب وی باشد.
گناهان زبان بر دوگونهاند:
نخست
گناهانی که بیشتر تباهی و پریشانی اخلاقی برای خود گناهکار دارند؛
اگرچه به لحاظ اجتماعی نیز تباهی آورند،
اما تباهی و پریشانی اخلاقی آنها بیشتر است؛
مانند سخنانِ گزافآلود و اغراق آمیز و سخنانی که برای خودنمایی و ریاکاری بر زبان جاری میشود.
دوم
گناهانی که افزون بر تباهی اخلاقی، که برای شخص گناهکار دارند،
مفاسد مهم و پریشانیهای مهیب اجتماعی نیز دارند و رواج و رونق بازار آنها جامعه را به زیانهایی جبران ناپذیر گرفتار میکند؛
مانند دروغ، سخنچینی، تملّق و چربزبانی و فتنهانگیزی.
بدگویی پشت سر دیگران نیز از این نوع است که در زبان دین و ادبیات شریعت، «غیبت» نامیده شده است.
به نقل از: http://www.valiasr-aj.com
یکی از چالش های پیش روی ما در عصر حاضر مبحث برتری مرد بر زن است که؛
این مطلب به طور صریح در آیه 34 سوره نساء مورد اشاره واقع شده است،
در حالیکه بسیاری از متجددین امروزی اصرار بر نفی یا توجیه آیه مذکور دارند،
البته قبل از اشاره اجمالی آیه را مرور می کنیم:
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ
بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایى که خداوند
(از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است،
و بخاطر انفاقهایى که از اموالشان (در مورد زنان) مىکنند...
(ترجمه آیت الله مکارم شیرازی)
به نظر می آید بعضی بحثها صرفا ناشی از تهاجمات فرهنگ های غیر دینی
و یا سیاسی کاری های مختلف باشد،
زیرا؛
اولا:
تفاوت امری است اجتناب ناپذیربه خصوص در مورد جنس زن و مرد
و ثانیا:
برتری معنوی از این آیه نمی شود بدست آورد،
همانطور که از بطن بسیاری از روایات و تفاسیر مختلف بر می آید،
و ثالثا:
چنانچه با فرض تعاملات اجتماعی
و ارتباطات دنیوی به آیه فوق نگاه شود ،
مسلما این برتری معقول و پسندیده است.
و آنچه بسیار مهم است:
برتری منظور از این آیه را نمی توان عامل تقرب الهی دانست،
مگر اینکه از آن در جهت اهداف تعیین شده،
توسط اهلبیت(ع) استفاده شود.
حضرت عیسی علیه السلام با مردی سیاحت می کرد.
پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند، به دهکده ای رسیدند،
عیسی علیه السلام به آن مرد گفت:
برو نانی تهیه کن و خود مشغول نماز شد.
آن مرد رفت و سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت،
مقداری صبر کرد تا نماز آن حضرت تمام شود؛
چون کمی به طول انجامید یک گرده را خورد.
عیسی پرسید:
گرده ی سوم چه شد؟
گفت:
همین دو گرده بود.
پس از آن مقدار دیگری راه پیمودند
و به دسته ای آهو برخوردند که یکی از آهوها مرده بود.
حضرت عیسی خطاب به لاشه ی آهو گفت:
با اجازه ی خدا برخیز.
آهو حرکتی کرد و زنده شد.
آن مرد در شگفت شد و زبان به کلمه ی سبحان الله جاری کرد.
عیسی گفت:
تو را سوگند می دهم به حق آن کسی که این نشانه ی قدرت را برای تو آشکار کرد،
بگو نان سوم چه شد؟
باز جواب داد:
دو گرده نان بیشتر نبود.
دو مرتبه به راه افتادند، نزدیک دهکده ی بزرگی رسیدند،
در آن جا سه خشت طلا افتاده بود.
رفیق عیسی گفت: این جا ثروت و مال زیادی است،
آن جناب فرمود:
آری! یک خشت از تو، یکی از من
و خشت سوم برای کسی که نان سوم را برداشته.
مرد حریص گفت:
من نان سومی را خوردم،
عیسی از او جدا شد و گفت:
هر سه خشت طلا مال تو باشد.
آن مرد کنار خشت ها نشست و به فکر برداشتن و بردن آن ها بود،
سه نفر از آن جا عبور کردند او را با سه خشت طلا دیدند،
او را کشتند و طلاها را برداشتند
و چون گرسنه بودند قرار گذاشتند
یکی از آن سه نفر از دهکده ی مجاور نانی تهیه کند تا بخورند.
شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت:
نان ها را مسموم می کنم تا آنها بمیرند،
دو نفر دیگر نیز هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند.
هنگامی که نان آورد، آن دو نفر او را کشتند
و خود به خوردن نان ها مشغول شدند.
چیزی نگذشت که آنها نیز مردند.
حضرت عیسی علیه السلام
در مراجعت جنازه ی آن چهار نفر را بر سر همان سه خشت طلا دید
و فرمود:
این (است)رفتار دنیا با دوستدارانش!
پند تاریخ 2/124 – 125؛ به نقل از: الأنوار النعمانی?/353.
روده ی تنگ به یک نان تهی پر گردد
نعمت روی زمین پر نکند، دیده ی تنگ
(سعدی.)
بهلول آنچه از مخارجش زیاد می آمد در گوشه ی خرابه ای زیر خاک پنهان می کرد.
زمانی مقدار پول هایش به سیصد درهم رسید،
یک روز ده درهم زیاد داشت،
به طرف خرابه رفت تا آن پول را نیز ضمیمه ی سیصد درهم کند.
مرد کاسبی در همسایگی آن خرابه از جریان آگاه شد،
همین که بهلول پول را پنهان کرد و از خرابه دور شد
آن مرد وارد شد و پول های او را از زیر خاک بیرون آورد.
مرتبه ی دیگر که بهلول می خواست از پول های خود سرکشی بکند
وقتی خاک را کنار زد اثری از آن ندید.
فهمید کار همان کاسب همسایه است؛ زیرا داخل شدن او را دیده بود.
بهلول پیش او آمد و اظهار داشت:
برادر من! زحمتی برای شما دارم،
می خواهم پول هایی را که در مکان های مختلف پنهان کرده ام
جمع زده و نتیجه را به من بگویید.
نظرم این است که تمام آنها را از مکان های متفرق بردارم
و در جایی که سیصد و ده درهم پنهان کرده ام جمع نمایم؛
زیرا آن محل محفوظ تر از جاهای دیگر است.
کاسب بسیار خوشحال شد و اظهار موافقت کرد.
سپس از او خداحافظی کرد و دور شد.
مرد کاسب پیش خود چنان فکر کرد
که اگر سیصد و ده درهم را به محل خود برگرداند
ممکن است بتواند سه هزار درهم را که در آن جا جمع خواهدشد به دست آورد.
بهلول پس از چند روز به سوی خرابه آمد
و سیصد و ده درهم را همان جا یافت.
پول ها را برداشت
و در محل آن، نجاست کرد
و با خاک، رویش را پوشانید و از خرابه بیرون شد.
مرد کاسب در کمین بهلول بود،
همین که او را از خرابه دور دید، نزدیک آمد
و خواست خاک را کنار بزند
که ناگاه دستش آلوده شد
و از حیله ی بهلول آگاهی یافت.
پند تاریخ 2/116 – 117؛ به نقل از: الخزائن (نراقی).