سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدر و مادر

آیت اللَّه سید احمد زنجانى مى‏ نویسد:

مردى در حضور یکى از علما از برادرش شکایت کرد.

که او با من در مخارج مادرمان شرکت نمى‏ کند.

ایشان شخصى را مأمور کرد که در میان آنان اصلاح کند.
آن شخص گفت:

من برادرش را خواستم

و با او در این مورد صحبت کردم و به او گفتم:

چرا در هزینه پرستارى از مادرتان

به برادرت مساعدت نمى‏ کنى؟

گفت:

آقا به من مربوط نیست،

زیرا ما با همدیگر قرارداد بسته ‏ایم

و من هم طبق آن قرارداد عمل مى‏ کنم.

پرسیدم: چطور؟

او گفت:

ما قرار گذاشته بودیم که پدر و مادرمان را تقسیم کنیم

به این ترتیب که خرج پرستارى از پدر با من باشد

و مخارج مادر با او.

خوشبختانه شانس مرا یارى کرد و پدرم زود مرد!

اکنون طبق قرار خرج مادر به من مربوط نمى ‏شود.

من همین که این سخن را شنیدم

(شانس مرا یارى کرد و پدرم زود مرد)

از بى مهرى آن شخص متعجب شدم

و گفتم

مگر مال قسمت کرده ‏اید

که طبق قرار عقد لازم و خیار ساقط گردد؟!
منبع:
راه زندگى پیرامون برخى از مباحث اخلاقى

حجت الاسلام و المسلمین سید مهدى طباطبایى، ص: 222


منبع: وبلاگ بصیرت؛ http://m-serat.blog.ir/





تاریخ : شنبه 94/2/12 | 10:36 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

حاج آقا مسعود داماد محترمم از آیت الله حاج سید ابراهیم خسرو شاهی نقل کردند که

واسطه ای گفت مرحوم آقای شیخ مرتضی زاهد فرمودند:

یکی از علماء مشهد
در مسجد گوهرشاد در حال سجده از دنیا رفت

من شنیده بودم که

مرحوم میرزای شیرازی سه روز در حال سکرات بود

تا از دنیا رفت

این برای من مساله شد که چگونه می شود

یک امام جماعت

اینطور به راحتی در مکانی مقدس و در حال سجده جان دهد

ولی آن مرجع بزرگ سه روز طول بکشد

تا از دنیا برود

در خواب حضرت ولی عصر ارواحناه فداه را دیدم

ایشان چنین فرمودند

که برخی از بندگان خاص خدا مرگشان با اذن خودشان است

آن امام جماعت زود اذن داد

ولی میرزای شیرازی اذن نداد تا آمرزش مقلدین خود را گرفت.
به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت






تاریخ : شنبه 93/12/23 | 7:4 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

 


 امام صـادق علیه السلام فرمود:

 خواب، آرام بخش جسم است،

سخن گفتن آسایش روح است

و سکوت، سبب راحتى عقل است. 


    2


على علیه السلام فرمود:

 دلها را حالتِ خواستن و ناخواستن

و روى آوردن و پشت کردن است.

از راه خواسته ها و تمایلات،

سراغ قلبها بروید.



    3


على علیه السلام فرمود:

 حـریـص،

گرفـتار و اسیرخوارى و ذلّتى است که

اسارت و بند او هرگز باز نمى شود.




    4

على علیه السلام فرمود:

خشم،

صاحب خود را به پستى و هلاکت مى اندازد

و عیبهاى او را آشکار مى سازد.



    5


امام صادق علیه السلام فرمود:

 هرگز بدنى از آنچه که «نیّت» و انگیزه نسبت به آن قوى باشد،

ضعیف و ناتوان نمى شود.

 

ادامه مطلب...




تاریخ : سه شنبه 93/12/19 | 8:8 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

« ان الحسن بن على کان اعبد الناس فى زمانه و ازهدهم و افضلهم
و کان اذا حج حج ماشیا و ربما مشى حافیا
و کان اذا ذکر الموت بکى و اذا ذکر القبر بکى،
و اذا ذکر البعث و النشور بکى،
و اذا ذکر الممر على الصراط بکى
و اذا ذکرالعرض على الله تعالى ذکره شهق شهقة یغشى علیه منها
و کان اذا قام فى صلاته ترتعد فرائضه بین یدى ربه عزوجل
و کان اذا ذکر الجنة و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنة
(بحار الانوار،ج 43، ص 331، روایت 1 .)
امام حسن علیه السلام،

عابدترین،

زاهدترین

و برترین

مردم زمان خویش بود،
هرگاه حج به جا مى آورد،
پیاده و گاهى پا برهنه بود،
همیشه این گونه بود که
اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مى کرد گریه مى کرد.

وقتى یادى
از گذشتن از صراط مى کرد، گریه مى کرد،

وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى
[براى حساب و کتاب] مى کرد،
صداى حضرت بلند مى شد،
تا آنجا که غش مى کرد [ و بیهوش مى افتاد]،

و هر گاه براى نماز مى ایستاد،
بند بند وجود او در مقابل خدایش مى لرزید،

و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مى کرد،
مانند مار گزیده مى پیچید،
و از خداوند بهشت را درخواست مى کرد.»


به نقل از: http://www.valiasr-aj.com





تاریخ : سه شنبه 93/9/18 | 6:29 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

حضرت عیسی علیه السلام  با مردی سیاحت می کرد.

پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند، به دهکده ای رسیدند،

عیسی علیه السلام  به آن مرد گفت:

برو نانی تهیه کن و خود مشغول نماز شد.

آن مرد رفت و سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت،

مقداری صبر کرد تا نماز آن حضرت تمام شود؛

چون کمی به طول انجامید یک گرده را خورد.

عیسی پرسید:

گرده ی سوم چه شد؟

گفت:

همین دو گرده بود.

پس از آن مقدار دیگری راه پیمودند

و به دسته ای آهو برخوردند که یکی از آهوها مرده بود.

حضرت عیسی خطاب به لاشه ی آهو گفت:

با اجازه ی خدا برخیز.

آهو حرکتی کرد و زنده شد.

آن مرد در شگفت شد و زبان به کلمه ی سبحان الله جاری کرد.

عیسی گفت:

تو را سوگند می دهم به حق آن کسی که این نشانه ی قدرت را برای تو آشکار کرد،

بگو نان سوم چه شد؟

باز جواب داد:

دو گرده نان بیشتر نبود.

دو مرتبه به راه افتادند، نزدیک دهکده ی بزرگی رسیدند،

در آن جا سه خشت طلا افتاده بود.

رفیق عیسی گفت: این جا ثروت و مال زیادی است،

آن جناب فرمود:

آری! یک خشت از تو، یکی از من

و خشت سوم برای کسی که نان سوم را برداشته.

مرد حریص گفت:

من نان سومی را خوردم،

عیسی از او جدا شد و گفت:

هر سه خشت طلا مال تو باشد.

آن مرد کنار خشت ها نشست و به فکر برداشتن و بردن آن ها بود،

سه نفر از آن جا عبور کردند او را با سه خشت طلا دیدند،

او را کشتند و طلاها را برداشتند

و چون گرسنه بودند قرار گذاشتند

یکی از آن سه نفر از دهکده ی مجاور نانی تهیه کند تا بخورند.

شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت:

نان ها را مسموم می کنم تا آنها بمیرند،

دو نفر دیگر نیز هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند.

هنگامی که نان آورد، آن دو نفر او را کشتند

و خود به خوردن نان ها مشغول شدند.

چیزی نگذشت که آنها نیز مردند.

حضرت عیسی علیه السلام  

در مراجعت جنازه ی آن چهار نفر را بر سر همان سه خشت طلا دید

و فرمود:

این (است)رفتار دنیا با دوستدارانش!


پند تاریخ 2/124 – 125؛ به نقل از: الأنوار النعمانی?/353.

روده ی تنگ به یک نان تهی پر گردد    

 نعمت روی زمین پر نکند، دیده ی تنگ

(سعدی.)






تاریخ : یکشنبه 93/9/9 | 10:5 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

چند حدیث زیبا و ناب

از امام حسین علیه السلام

 

پاداش سلام

امام حسین (ع):

سلام هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام کننده و یکی از آن جوابگو است.

بحارالانوار، ج78،ص120

عذر بدتر از گناه

امام حسین (ع):

جمعی‌ نزد آن‌ حضرت‌ از عذرخواهی‌ عبدالله‌ بن‌ عمرو بن‌ عاص‌ از شرکت‌ در جنگ‌ صفین‌ یاد می ‌کردند که‌ حضرت‌ فرمود: چه بسا گناهی که از عذرطلبی آن نیکوتر است.

بحار الانوار، ج‌78 ، ص128‌

بدی کردن و پوزش خواستن

امام حسین (ع):

کاری مکن که از آن پوزش بخواهی زیرا مؤمن نه بد میکند و نه عذر می طلبد، و منافق هر روز بد میکند و عذر می خواهد.

تحف العقول،ص248


رسیدن به آرزوها

امام حسین (ع):

کسی‌ که‌ بخواهد از راه‌ گناه‌ به‌ مقصدی‌ برسد ، دیرتر به‌ آروزیش‌ می‌رسد و زودتر به‌ آنچه‌ می‌ترسد گرفتار می‌شود .

بحارالانوار، ج78،ص120


حاجات مردم

امام حسین (ع):

آگاه‌ باشید که‌ یکی‌ از نعمتهای‌ الهی‌ بر شما حاجات‌ و نیازهای‌ مردم‌ به‌ شما است‌، پس‌ از این‌ نعمتها بیزار نشوید که‌ برمی‌گردند و به‌ جایی دیگر می‌روند.

بحارالانوار، ج78،ص121

دوست و دشمن

امام حسین (ع):

کسی‌ که‌ تو را دوست‌ دارد، از تو انتقاد می‌کند و کسی‌ که‌ با تو دشمنی‌ دارد، از تو تعریف‌ و تمجید می‌کند.

بحارالانوار، ج78،ص128
 

عزّت و آبرو

                                                                                   ادامه مطلب...




تاریخ : سه شنبه 93/7/29 | 7:46 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

مرحوم آیة‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله علیه نقل می کنند:
در موقعیکه سرپرستی حوزه‌ی علمیه اراک را به عهده داشتند،
 برای حضرت آیة‌الله حاج مصطفی اراکی نقل فرموده بودند.


هنگامی که من در کربلا بودم شبی که شب سه‌شنبه بود،

در خواب دیدم شخصی بمن گفت:


 شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده

سه روز دیگر خواهی مرد.


 من از خواب بیدار شدم و متحیر بودم گفتم:


 البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد.


 روز سه‌شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت.


 روز پنجشنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقاء به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم،
 در آنجا قدری گردش و مباحثه‌ی علمی نمودیم تا ظهر شد،
 ناهار را همانجا صرف کردیم پس از ناهار ، ساعتی خوابیدیم.


 در همین موقع لرزه‌ی شدیدی مرا گرفت،
 رفقاء آنچه عبا و روانداز داشتند روی من انداختند،
 ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش و تب افتاده بودم،
 حس کردم که حالم بسیار وخیم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانید.


 آنها وسیله‌ای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آوردند و به منزلم رساندند.


 در منزل بی حال و بی‌حس افتاده بودم بسیار حالم دگرگون شد.


 در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را مشاهده کردم.


 با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر کردم.


 ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند
و در طرف راست و چپ من نشستند
و به همدیگر نگاه می کردند
و گفتند:

اجل این مرد رسیده مشغول قبض روحش شویم.


در همین حال با توجه عمیق قلبی،
 به ساحت مقدس حضرت ابا عبدالله (ع) متوسل شدم
و عرض کردم:


ای حسین عزیز دستم خالی است کاری نکردم
و زادی تهیه ننموده‌ام شما را به حق مادرتان زهرا (س) از من شفاعت کنید،


 که خدا مرگ مرا تأخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.


بلافاصله پس از توسل دیدم،
 شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند مرا قبض روح کنند آمد و گفت:


حضرت سیدالشهداء (ع) فرمودند:


شیخ عبدالکریم به ما توسل کرده
و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تأخیر اندازد.


 خداوند اجابت فرموده بنابراین شما روح او را قبض نکنید،


در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند:
« سَمعاً و طاعَةً»،


 سپس دیدم آن دو نفر

و فرستاده‌ی امام حسین (علیه‌السلام) سه نفری صعود کردند و رفتند.


 در این موقع احساس سلامتی کردم،
 صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر و صورت می‌زدند.


 آهسته دستم را حرکت دادم.
 (و)چشمم را بسته‌اند و به رویم چیزی کشیده‌اند.


 خواستم  دست و پایم را جمع کنم ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته‌اند.


 دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم،
 شنیدم می‌گویند ساکت شوید گریه نکنید که بدن حرکت دارد آرام شدند.


 رواندازی که بر روی من انداخته بودند برداشتند
و چشمم را گشودند
و پایم را فوری باز کردند،
 با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند.


 آب بدهانم ریختند کم‌کم از جا برخاستم و نشستم.


تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم
و بحمدالله از آن حالت به کلی خوب شدم.


 این موهبت ببرکت

مولایم آقا سیدالشهداء (ع) بود آری به خدا.


به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت   






تاریخ : دوشنبه 93/7/21 | 9:45 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

امام صادق علیه السلام به شخصى پیرامون مفاسد آخر الزمان و علامات آن در ضمن حدیثى به این مضمون فرمود:
... و آن هنگام که دیدى عقوق والدین گسترش پیدا کرد.
و والدین کم ارزش و سبک شمرده شدند.
و آنها- در نزد فرزندانشان- از بدترین مردم بشمار مى‏ آیند.
و فرزندان خوشحال مى‏ شوند از اینکه به والدین آنها تهمت زده شود.
و آنگاه که دیدى فرزند به پدر خود افترا بسته و به او تهمت مى‏ زند.
و آنگاه که دیدى فرزندان علیه والدین خود دعا نموده و آنها را نفرین مى ‏کنند.
و آنگاه که دیدى فرزندان از مرگ والدین خود مسرور و خوشحال مى ‏شوند.

... در این هنگام برحذر باش. و نجات را از خداى متعال طلب نما.
و بدانکه مردم- در این هنگام- در معرض خشم و غضب خدا قرار دارند ...

کتاب فرزندان رحمت شده و فرزندان نفرین شده، ص: 267






تاریخ : دوشنبه 93/6/31 | 5:45 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

نقل است که حضرت امیر علیه السّلام به گورستانى گذر کردند و فرمودند:

سلام و رحمت خدا و برکات او بر شما باد،

راوى گفت: شنیدیم که کسى مى‏ گوید:
سلام و برکات او بر تو اى امیر مؤمنان، سپس حضرت فرمود:

اخبارى که نزد ما هست به شما بگوییم، یا شما اخبار خود را مى ‏گویید؟
گفتند:

یا على علیه السّلام شما اخبارتان را بگویید:

فرمود:

زن هاى شما ازدواج کردند

و اموالتان (در میان ورثه) تقسیم گشت،

و فرزندان (صغارتان) جزء یتیمان شدند

و خانه‏ هایى که محکم کردید و احداث نمودید، دشمنان شما در آنها سکونت گزیدند.
سپس شما اخبار خود را بگویید؟

جواب دهنده ‏اى گفت:

کفن ها پوسید

و مغزها متلاشى گشت

و پوست ها پاره پاره شد

و چشم ها از حدقه ‏ها به درآمد و بر گونه‏ ها روان گشت،

و اشکال و هیکل هاى ما به شکل زننده و زشتى درآمد،

و آنچه را که در دنیا از پیش فرستادیم، آن را دریافتیم،

و آنچه در راه خدا انفاق نمودیم، سود بردیم

و آنچه را به ارث نهادیم، زیان کردیم

و ما اینک در گرو اعمال خویشیم

و از خداوند امید بخشش و کرم و منّت داریم.
 إرشاد القلوب / ترجمه سلگى، ج‏1، ص: 504






تاریخ : جمعه 93/6/28 | 1:39 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

...شیخ جلیل القدر و بزرگوار، پیشواى محدّثین، محمّد بن علىّ بن الحسین بن موسى بن بابویه ابو جعفر صدوق قمّى است، مرتبه او در علم و فهم و درک حدیث و درجه فقاهت و راستى گفتار و فراوانى تألیفات و پربارى و سرشارى آثار، چندان است که قلم را یاراى نوشتن آن و بیان را گنجایش برشمردن آن نیست.

دانشمندان پس از وى که شرح حال او را نوشته یا از کتب ذیقیمت و گرانبهاى او بهره جسته‏ اند جملگى در بزرگداشت و تمجید او کوشیده ‏اند و همگى به پیشوائى و راست ‏گفتارى او اقرار دارند، و از او بعنوان «شیخ»، یا «طلایه ‏دار» و «راست گفتار» یاد کرده ‏اند.

...در سال 1238 هجرى که به دستور فتحعلى شاه قاجار بارگاه آن بزرگوار را تجدید بنا مى‏ نمودند، سبب ظهور کرامتى گردید که گفتگوى آن در میان مردم دهان به دهان گشته و براى شاه و امراء و دولتمردان او به ثبوت رسید.

تفصیل ماجرا را پاره ‏اى از بزرگان همچون خوانسارى در کتاب روضات، و تنکابنى در قصص العلماء، و مامقانى در تنقیح المقال، و خراسانى در منتخب التواریخ، و قمّی در فوائد الرّضویّه و دیگران- رحمهم اللّه- در کتب خود ذکر کرده ‏اند.

خوانسارى در روضات پیرامون این واقعه چنین مى‏ گوید:

از جمله کرامات شیخ که در این دوره آشکار شد و موجب باز شدن چشم و روشنائى دیده صاحبدلان گردید و توجّه مردمان بسیار را بخود معطوف ساخت، این قضیّه بود که:
زمانى در اثر طغیان آب باران حفره و شکافى در آرامگاه شریف شیخ- رحمه اللّه- واقع در نزدیکى شهر رى پدید آمد، و وقتى براى اصلاح و مرمّت آن به بازرسى و جستجوى آن حدود پرداختند

به سردابى برخوردند که قبر شیخ در آن قرار داشت، و چون بدانجا وارد شدند بدن شریفش را تروتازه یافتند که غیر از عورت او بقیه بدن عریان و اندامى سالم و بدون نقص و عیب با صورتى نیکو آرمیده بود!

و هنوز اثر خضاب بر ناخن هایش مشهود بود! و رشته‏ هاى نخ پوسیده کفن که از هم گسسته شده بود و در اطراف جسد بر روى خاک ریخته بود!

این خبر در شهر تهران بسرعت دهان بدهان گشت تا بالاخره بگوش خاقان مبرور رسید- یعنى فتحعلى شاه قاجار جدّ پدر ناصر الدین شاه قاجار- تقریبا حدود سال 1238 هجرى این واقعه اتّفاق افتاد، فتحعلى شاه خود براى تحقیق موضوع شخصا در آنجا حضور پیدا کرد، و پس از شور و صلاحدید با دولتمردان و افراد امین و مورد اعتماد که دخول شخص سلطان به سردابه مذکور را موافق مصلحت دولت علیّه ندانستند،

گروهى از علماء و افراد سرشناس و متشخّص شهر را بداخل سرداب فرستاد، با توجّه به کثرت بازدید کنندگان و اعلام صحّت موضوع از سوى تمامى آنان، هیچگونه شکّى براى سلطان باقى نماند که این شایعه قطعا حقیقت دارد، و چون به علم الیقین رسیده بود دستور داد آن حفره یا کانال منتهى به سرداب را بسته و ساختمان آرامگاه را ترمیم، و به بهترین وجه تزئین و آینه کارى نمایند.

و من خود بعضى از کسانى که در آن واقعه حضور داشته و شاهد ماجرا بوده‏ اند ملاقات کرده ‏ام و نیز بزرگانى از بین اساتید گذشته ما آن را حکایت کرده ‏اند که ایشان خود از بزرگان سروران دنیا و دین هستند

و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیّاء.

عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه غفارى و مستفید، مقدمه‏ ج‏1، ص : 4الی9و10







تاریخ : پنج شنبه 93/6/27 | 11:23 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.