سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهادت حضرت فاطمه(س)
طرح شبهه:

می گویند فاطمه را شبانه دفن کرده اند، خوب این به خاطر وصیت حضرت فاطمه به اسماء بنت عمیس خانم حضرت ابوبکر بود که نمی خواست اندازه جسدش را نامحرم ببیند.


نقد و بررسی:

دفن شبانه، نماز بدون حضور و اطلاع خلیفه، قبر پنهان، اسراری است که در درون خود پیام ها دارند.

درست است که فاطمه این چنین خواست و این گونه وصیت کرد؛

ولی چه اتفاقی افتاده است که زهرا سلام الله علیها وصیت تاریخی اش را با این در خواست ها به پایان می برد؟!!



ادامه مطلب...




تاریخ : شنبه 93/12/16 | 6:47 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()


دروغ گفتن

... از جمله گناهان کبیره، بلکه قبیح ترین گناهان و خبیث ترین آنها است.
صفتى است که:
 آدمى را در دیده ها خوار، و در نظرها بى وقع و بى اعتبار مى سازد.
و سرمایه خجالت و انفعال، و باعث دل شکستگى و ملال.
سبب و اساس ریختن آبرو در نزد خلق خدا، و باعث سیاه روئى دنیا و عقبى است.
و آیات در مذمت این صفت بسیار، و اخباردر نکوهش آن بى شمار است.

خداوند کریم مى فرماید:

«انما یفترى الکذب الذین لا یؤمنون »

یعنى: «این است وجز این نیست که:

به دروغ، افترا مى بندند کسانى که ایمان به خدا ندارند» . (1)

حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که:
«هرگاه مؤمنى بدون عذر شرعى،دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت مى کنند.
و از دل او تعفن و گندى بلندمى شود و مى رود تا به عرش مى رسد.
و خداى - تعالى - به سبب آن دروغ، گناه هفتاد زنا بر او مى نویسد،
 که آسان ترین آنها زنائى باشد که با مادر خود کرده باشد» . (2)

و از آن سرور پرسیدند که: «مؤمن، جبان است؟
 فرمودند: بلى.عرض کردند: بخیل است؟
فرمود: بلى.عرض شد که:

دروغگو است؟

فرمود: نه » . (3)

و فرمود که:

«دروغ، روزى آدمى را کم مى کند» . (4)

و نیز از آن بزرگوار مروى است که:
«واى بر آن کسى که سخن گوید به دروغ،

تاحاضران را بخنداند.

واى بر او واى بر او واى بر او» . (5)

و فرمود:

«گویا مردى به نزد من آمد

و گفت: برخیز.

برخاستم با او روانه شدم تارسیدم به دو نفر،

یکى نشسته بود و دیگرى ایستاده،

در دست او قلابى از آهن بود

آن را فرو مى برد به یک طرف سر او و مى کشید تا به شانه او مى رسید،

بعد از آن بیرون مى آورد به طرفى دیگر فرو مى برد.
من گفتم این چه عمل است؟
 گفت:

این مرد نشسته مردى است دروغگو،

که به این نحو در قبر، عذاب مى شود تا روز قیامت » . (6)

و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگترین گناهان کبیره،

و آن شرک به خدا، و عقوق والدین، و کذب است » . (7)

و حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - فرمود که:
«بنده اى مزه ایمان را نمى یابد تادروغ را ترک کند،

خواه دروغ از روى شوخى و هزل باشد یا از جد» . (8)

و حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - فرمود که:
«خداى - تعالى - از براى بدى،قفلها قرار داده است،

کلید این قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب » . (9)

و فرمود که:

«دروغ، خراب کننده بناى ایمان است » . (10)

و از حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - مروى است که:
«جمیع اعمال خبیثه در خانه اى است و کلید آن خانه دروغ است » . (11)

و مخفى نماند که:
بدترین انواع دروغ،

دروغ بر خدا و رسول و ائمه - علیهم السلام - است،
یعنى: کسى مساله اى گوید که:

مطابق با واقع نباشد، یا حدیثى دروغ نقل کند و امثال اینها.

و همین قدر در مذمت دروغ بر ایشان کافى است که:

«روزه را باطل مى کند» . (12)
و باعث وجوب قضا و کفاره مى شود

بنابر اقوى، همچنان که در کتب فقهیه مسطوراست.

پاورقی ها:

1. نحل، (سوره 16)، آیه 105.

2. جامع السعادات، ج 2، ص 322.

3. بحار الانوار، ج 72، ص 262، ح 40.

4. کنز العمال، ج 3، ص 623، خ 8220

5. بحار الانوار، ج 72، ص 235، در بیان ح 2.و کنز العمال، ج 3، ص 621، خ 8215.

6. محجة البیضاء، ج 5، ص 241.و احیاء العلوم، ج 3، ص 117.

7. محجة البیضاء، ج 5، ص 242.و احیاء العلوم، ج 3، ص 118.

8. کافى، ج 2، ص 340، ح 11.

9. کافى، ج 2، ص 338، ح 3.

10. کافى، ج 2، ص 339، ح 4.

11. بحار الانوار، ج 72، ص 263، ذیل ح 46.

12. کافى، ج 2، ص 340، ح 9.

معراج السعاده







تاریخ : دوشنبه 93/10/22 | 2:31 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

« ان الحسن بن على کان اعبد الناس فى زمانه و ازهدهم و افضلهم
و کان اذا حج حج ماشیا و ربما مشى حافیا
و کان اذا ذکر الموت بکى و اذا ذکر القبر بکى،
و اذا ذکر البعث و النشور بکى،
و اذا ذکر الممر على الصراط بکى
و اذا ذکرالعرض على الله تعالى ذکره شهق شهقة یغشى علیه منها
و کان اذا قام فى صلاته ترتعد فرائضه بین یدى ربه عزوجل
و کان اذا ذکر الجنة و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنة
(بحار الانوار،ج 43، ص 331، روایت 1 .)
امام حسن علیه السلام،

عابدترین،

زاهدترین

و برترین

مردم زمان خویش بود،
هرگاه حج به جا مى آورد،
پیاده و گاهى پا برهنه بود،
همیشه این گونه بود که
اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مى کرد گریه مى کرد.

وقتى یادى
از گذشتن از صراط مى کرد، گریه مى کرد،

وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى
[براى حساب و کتاب] مى کرد،
صداى حضرت بلند مى شد،
تا آنجا که غش مى کرد [ و بیهوش مى افتاد]،

و هر گاه براى نماز مى ایستاد،
بند بند وجود او در مقابل خدایش مى لرزید،

و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مى کرد،
مانند مار گزیده مى پیچید،
و از خداوند بهشت را درخواست مى کرد.»


به نقل از: http://www.valiasr-aj.com





تاریخ : سه شنبه 93/9/18 | 6:29 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

شیخ طوسى قدس اللّه سره نقل فرموده که :

حسین بن محمّدعبداللّه از پدرش نقل نموده :
گفت :

در مسجد جامع مدینه نماز مى خواندم مردان غریبى را دیدم که به یک طرف نشسته با هم صحبت مى کردند.
یکى به دیگرى مى گفت :

هیچ مى دانى که بر من چه واقع شده گفت :نه

گفت :

مرا مرض داخلى بود که هیچ دکترى تشخیص آن مرض را نتوانست بدهد تا دیگر نا امید شدم .


روزى پیرزنى به نام سلمه که همسایه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت دید

گفت : اگر من تو را مداوا کنم چه مى گوئى ؟

گفتم : به غیر از این آرزوئى ندارم .

ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 93/7/28 | 6:49 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

شیخ احمد معرفت واعظ متقى اهل بیت عصمت (علیهم السلام ) نقل نمود.


یکى از مراجع تقلید نقل کرد یکى از علماء نجف اشرف که یک شخصیت علمیست ایشان مقید بود هر هفته حرکت مى کرده و به کربلا مى رفته روزهاى پنجشنبه که حوزه تعطیل مى شد صبح که نماز مى خواند پیاده از راه خانه که یک راه کویرى بود تقریبا سیزده فرسخ هست مى آمد کربلا براى زیارت حضرت سیدالشهداء (ع ) و بعد بر مى گشت .


به او گفتند:

آقا شما دیگر پیر شده اید ناتوان گردیده اید سرما گرما حرکت مى کنید مى روید کربلا آخر آن هم پیاده پس سواره بروید زیرا براى شما زحمت است .


ایشان فرمودند:

واقعش آن وقتى که چیزى ندیده بودم مى رفتم حالا که چیز ها هم دیدم نروم

گفتند: چه دیدى ؟

ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 93/7/28 | 6:36 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

راوی میگوید:

بعد از وفات پیامبر حضرت فاطمه همیشه به زیارت قبور شهدای احد می آمد و کنار قبر حمزه گریه می کرد.

روزی به او گفتم:

ای سرور زنان! به خدا سوگند گریه شما رگهای قلب مرا پاره کرد.

حضرت زهرا(س) جواب فرمودند:

ای ابوعمرو! سزاوار است که من گریه کنم؛ چرا که به مصیبت بهترین پدران مبتلا شده ام.

آه، چقدر مشتاق رسول خدایم!…

عرض کردم: آیا پیامبر قبل از وفاتش تصریحی به امامت حضرت علی ( علیه السّلام) کردند: فرمودند:

چقدر عجیب است! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده اید؟!

عرض کردم: بله، روز غدیر بود؛

اما منتظر چیزی هستم که پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شما فرموده باشد.

حضرت زهرا ( علیها السّلام) با چند تأکید فرمودند:

خدا را شاهد می گیرم که از او ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم، که میفرمود:

علی ( علیه السّلام) بهترین کسی است که در بین شما به عنوان جانشین خود می گذارم؛

او امام و خلیفه بعد از من است

و دو نوه ی من و نه نفر از فرزندان حسین ( علیه السّلام) پیشوایان نیکویی هستند،

که اگر از آنها پیروی کنید، می یابید که آنها هدایت کننده هدایت شده اند؛

و اگر با آنها مخالفت کنید، تا روز قیامت در بین شما اختلاف خواهد بود.

عرض کردم: ای سرور من! پس چرا علی (علیه السّلام) از حق خود کناره گیری کرد؟

فرمودند: ای اباعمرو!

پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:

مَثَل امام، مثل کعبه است؛ که باید به سوی او آیند و او به سوی مردم نمیرود.

سپس حضرت زهرا (علیه السّلام) فرمودند:

به خدا قسم اگر حق را به اهلش واگذار می کردند

و از خاندان پیامبر تبعیت می کردند،

هیچ دو نفری هم با یکدیگر اختلاف نمی کردند

و امر خلافت به تک تک جانشینان پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) می رسید؛

تا قائم ما، نهمین فرزند از حسین ( علیه السّلام)، قیام می نمود.
منبع:

بحارالانوار، ج 36، ص 353 - و - کفایة الاثر، ص 26 - و - کوکب الدرى ، ج 1، ص 235 - و - کتاب عوالم ، ج 11، ص 444 - و - اثبات الهدى ، ج 2، ص 553، و ج 3، ص 127 - و - غایة المرام ، ص 96 - و - الصراط المستقیم ، ج 2، ص 123 - و - عوالم المعارف ، ج 11، ص 228 و ص 444 طبع جدید - و - احقاق الحق ، ج 21، ص 26 و 27 - و - اءسمى المناقب ، ص 32 - و - اءسنى المطالب ، ص 49 - و - نهج الحیاة ، فرهنگ سخنان فاطمه (علیها السلام ) ص 38، حدیث 16،نرم افزار هدایت در حکایت






تاریخ : جمعه 93/7/18 | 7:3 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

شخصى به نام عبدالرحمان مى‏ گوید:
روزى معاذ بن جبل در حالى که بشدّت مى‏ گریست خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد.
 و به آن حضرت سلام کرد.
پس از آنکه پیامبر صلى الله علیه و آله جواب سلام او را داد به او فرمود:
- اى معاذ- چه چیزى تو را به گریه واداشته است؟
معاذ در جواب گفت:
- یا رسول اللَّه- در بیرون درب پسر جوانى که صورت زیبا و چهره ‏اى خوشرنگ دارد ایستاده است.
 و مانند زن جوان مرده ‏اى بشدّت مى‏ گرید و ناله سر مى ‏دهد.
و تقاضاى آمدن به محضر شما را دارد.
سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به معاذ فرمود:
 این جوان را به نزد من بیاور.
پس از دستور پیامبر صلى الله علیه و آله معاذ آن جوان را به نزد ایشان آورد.
پس از آنکه آن جوان بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد به آن حضرت صلى الله علیه و آله سلام گفت.
و پیامبر صلى الله علیه و آله جواب سلام او را داد.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
- اى جوان- چه چیزى تو را به گریه واداشته است؟
آن جوان گفت: چگونه گریه نکنم.

در حالى که گناهان بسیارى مرتکب شده ‏ام.
که اگر خداى عزّ و جلّ بخواهد مرا بخاطر بعضى از آنها مجازات کند مسلّماً جاى من در آتش جهنّم خواهد بود.
و گمان مى‏ کنم که خدا مرا بخاطر گناهانى که کرده ‏ام مجازات خواهد نمود.
و هیچگاه مرا نخواهد بخشید.
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:
آیا به خدا شرک ورزیده ‏اى؟
آن جوان گفت:
پناه بر خدا مى ‏برم اگر به او شرک ورزیده باشم.
آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
 آیا مرتکب قتل نفس محترمه‏ اى شده‏ اى؟
آن جوان گفت: خیر.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
خداوند عزّ و جلّ گناهان تو را خواهد آمرزید اگر چه به اندازه رشته‏ کوه هاى بلند باشد.
آنگاه آن جوان به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:
 گناهان من از کوه هاى به هم پیوسته نیز بیشتر است.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
خداوند متعال گناهان تو را مى‏ بخشد

اگر چه به اندازه زمینه اى هفت گانه و دریاها و شنزارها و درخت ها و تعداد مخلوقات باشد.
سپس آن جوان به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:
 گناهان من بیشتر از زمین هاى هفتگانه و دریاها و شنزارها و درختان و تعداد مخلوقات مى‏ باشد.
آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله به آن جوان فرمود:

خداوند متعال گناهان تو را مى‏ بخشد.
حتى اگر به اندازه آسمان هاى هفتگانه و ستاره‏ هاى آنها و به قدر عرش و کرسى باشد.
سپس آن جوان به پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
 گناهان من از اینها بیشتر مى‏ باشد.
در این هنگام پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه تند و غضبناکى به آن جوان افکنده.
 سپس به او فرمود:
واى بر تو- اى جوان- آیا گناهان تو بیشتر است یا رحمت الهى؟
در این هنگام آن جوان سر خود را به زیر افکنده و گفت:
 منزّه است خداى من.
زیرا هیچ چیزى با عظمت‏ تر از خداى عزّ و جلّ نیست.
و پروردگار جهانیان از هر بزرگى بزرگتر است.
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:
آیا جز خداى بزرگ شخص دیگرى گناهان بزرگ را مى ‏بخشد؟
آن جوان گفت: نه- بخدا-.
سپس آن جوان ساکت شد.
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:
- اى جوان- آیا مرا به یکى از گناهانى که مرتکب شده ‏اى آگاه نمى‏ سازى.
آن جوان در جواب گفت: بله.

یکى از گناهانى را که مرتکب شده‏ ام براى شما بازگو مى‏ کنم.
سپس آن جوان گفت:

من به مدّت هفت سال قبرها را مى‏ شکافتم.
و مردگان را از آنها بیرون مى‏ آوردم.
و کفن آنها را از بدنشان جدا مى‏ کردم.
روزى از روزها دختر یکى از انصار از دنیا رفت.
هنگامى که او را به طرف قبر آورده و در آن دفن نمودند. و خانواده او از آنجا دور شدند.
 و شب هنگام فرا رسید و تاریکى همه جا را گرفت.
 من به نزد قبر این دختر رفتم و آن قبر را شکافتم

و بدن آن دختر را از قبر بیرون آوردم و کفن را از تن او بیرون کردم.
و او را لخت و برهنه در کنار قبر قرار دادم.

هنگامى که مى‏ خواستم از آنجا دور گردم شیطان به سراغم آمده
و مرا از رفتن منصرف ساخته و با وسوسه‏ هاى شیطانى‏ خود به من‏ گفت:
به اندام این دختر نگاه‏ کن.
آیا سپیدى شکم او را نمى‏ بینى؟
آیا ران هاى او را مشاهده نمى ‏کنى؟

و شیطان با این وسوسه ‏ها مرا تحریک کرده بطورى که از رفتن منصرف شدم.
سپس به طرف آن دختر برگشتم.
و بدون آنکه بتوانم نفس امّاره خود را مهار کنم.

اسیر هواهاى نفس خود شده و فریب شیطان را خوردم.
و به جسد آن دختر تجاوز نموده و با او آمیزش جنسى کردم.
و پس از انجام این عمل او را- با آن وضع- در همان جا رها کردم و از او دور شدم.
در این هنگام صدائى را از پشت سر خود شنیدم که بر من نهیب زده و گفت:
- اى جوان- واى بر تو از دادگاهى که در روز قیامت برپا مى‏ شود.
در آن روز من و تو- در آن دادگاه- در محضر عدل الهى حضور خواهیم یافت.
و من با این بدن برهنه در آن دادگاه از تو شکایت خواهم نمود که تو مرا از قبر خارج نمودى.
 و کفنم را از بدن بیرون آوردى.
و مرا در حال جنابت رها کردى.
واى بر تو- اى جوان- از آتش دوزخ.
سپس آن جوان به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:
با این گناهى که مرتکب شده ‏ام مطمئن هستم که هیچگاه بوى بهشت را نیز استشمام نخواهم نمود.
اینک چه مى‏ گوئى- یا رسول اللَّه-؟
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:
از من دور شو- اى فاسق گناهکار-.
زیرا اینک مى‏ ترسم که آتشى به سوى تو بیاید و مرا نیز با تو بسوزاند.
زیرا تو. به آتش نزدیک شده ‏اى!
زیرا تو. به آتش نزدیک شده ‏اى!

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چندین بار این جمله را- خطاب به او- تکرار نمود.
و با دست اشاره مى ‏فرمود- و از او مى ‏خواست- که از آنجا دور شود.
آنگاه آن جوان از آنجا دور شد.
او سپس به شهر بازگشت و مقدارى توشه براى خود تهیه کرده و روانه بیابان شد.
و در میانه کوه ها به عبادت خدا پرداخت.
و پیراهنى که از مو بافته شده بود بر تن خود کرد.
و دو دست خویش را به گردن خود بست.
و ندا داده و فریاد مى‏ زد- اى پروردگار من-
این بهلول بنده تو مى ‏باشد که با سرافکندگى و دست بسته به سویت آمده و از تو طلب عفو و بخشش مى‏ کند.
- اى پروردگار من- تو مرا مى‏ شناسى و از گناه من آگاهى.
- اى سیّد و اى مولاى من- اینک من از کرده خود نادم و پشیمان گشته ‏ام.
و براى توبه نمودن به نزد پیامبر تو رفتم. امّا او مرا از خود راند.
و این کار او ترس و خوف مرا بیشتر نموده است.
اینک تو را به نام مقدّست- و به عزّت و جلالت و عظمت شأنت و بزرگى قدرتت- مى‏ خوانم.
و از تو مى ‏خواهم و عاجزانه طلب مى ‏نمایم تا مرا ناامید نگردانى و دعایم را بى‏ اجابت نگذارى.
 و مرا از رحمت خود محروم نسازى.
و این جوان در مدّت چهل شبانه روز این گونه عمل مى‏ نمود

و درخواست عفو و طلب توبه مى‏ کرد.
و وضع او به گونه‏ اى رقّت بار شده بود که حیوانات اطراف او برایش مى‏ گریستند.
و پس از گذشت چهل روز- از این وضع- او دست به آسمان برده و گفت:
- اى پروردگار- با خواهش من چه کردى؟
آیا دعاى مرا مستجاب نمودى؟
و گناه مرا بخشیدى؟
و توبه مرا پذیرفتى؟
اگر چنین است از تو مى‏ خواهم که به پیامبرت وحى فرمایى.
و جواب مرا به وسیله او بدهى.
و چنانچه دعاى مرا مستجاب نکرده ‏اى.
و از گناه مرا نبخشیده‏ اى.
و توبه مرا نپذیرفته ‏اى.
و مى‏ خواهى که مرا عقوبت نمایى. و به کیفر برسانى.
از تو مى‏ خواهم که آتشى را به سوى من روانه نمایى تا مرا در همین دنیا بسوزاند و به عقوبت رسانده و هلاک گرداند.
 تا بدینوسیله از رسوائى روز قیامت رها گردم.
و از آتش دوزخ نجات یابم.
پس از آنکه چهل روز از ماجراى این جوان گذشت.
خداوند متعال آیاتى از قرآن را بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل فرمود.
و بدینوسیله توبه آن جوان پذیرفته شد.

و پس از نزول این آیات بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آن حضرت.
 از محل خود خارج شده و در حالى که آن آیات را تلاوت مى‏ فرمود و لبخند مى‏ زد به اصحاب خود فرمود:
کدامیک از شما مرا به آن جوان توبه ‏کننده مى‏ رساند؟
در این هنگام معاذ به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:
 خبردار شده ‏ایم که این جوان در میان بیابان در کنار کوهى سکونت گزیده است.
سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به همراه اصحاب خود به طرف آن بیابان رفته و خود را به آن کوه رساندند.
و پس از رسیدن به محل.
 مشاهده نمودند که آن جوان در بالاى کوهى سکنى گزیده است
و او در حالى که بین دو صخره بر روى پا ایستاده.
و دستان خود را به گردن خود بسته- و چهره‏اش سیاه و تاریک گشته.
 و پلک هاى چشمش- بخاطر گریه زیادى که کرده ریخته شده بود-
 با خداى عزّ وجلّ مناجات مى ‏کرد. و این چنین مى‏ گفت:
- اى مولاى من- خلقت مرا نیکو قرار دادى و چهره مرا زیبا آفریدى.
کاش مى‏ دانستم که مرا براى چه آفریدى؟
آیا مى‏ خواهى مرا به آتش جهنّم بسوزانى؟
یا مى‏ خواهى مرا در بهشت سکنى دهى؟

- اى پروردگار من- احسان تو بر من بیش از حد زیاد بوده است.
و نعمتهاى تو بر من افزون بوده است.
کاش مى ‏دانستم که عاقبت امر من چه خواهد شد؟
آیا بهشت مرا در خود جاى خواهد داد؟
یا آنکه آتش جهنّم از من استقبال خواهد نمود؟
- اى پروردگار من- گناه من از آسمان ها و زمین ها بیشتر است.
کاش مى ‏دانستم که آیا مرا مى‏آمرزى و گناه مرا مى‏ بخشى؟
یا آنکه مى‏ خواهى در روز قیامت مرا رسوا ساخته و آبروى مرا بریزى؟
 این جوان. پیوسته این سخنان را مى‏ گفت و در حالى که مى ‏گریست
- و خاک بر سر خود مى ‏ریخت- به مناجات خود با پروردگار ادامه مى‏داد.
در این هنگام حیوانات و درندگانى که در اطراف او بودند دور او جمع شدند
و پرندگان در بالاى سر او بالهاى خود را گسترانده و در کنار هم قرار گرفته بودند.
و آن حیوانات و پرندگان از گریه این جوان مى‏ گریستند.
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او نزدیک شد و دستان او را از گردنش باز نمود
و خاک هایى که بر سر آن جوان بود زدود.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
- اى بهلول- بر تو بشارت باد.
زیرا تو از آتش جهنّم آزاد گشته‏ اى و خداوند عزّ وجلّ توبه تو را پذیرفته است.

آنگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رو به اصحاب خود نموده و فرمود:
 این گونه از گناه خود توبه نمائید.
سپس آن حضرت صلى الله علیه و آله آیاتى را که به ایشان وحى شده بود.
 براى آن جوان تلاوت نموده و او را به بهشت بشارت دادند.

                        کتاب مردان رحمت شده و مردان نفرین شده، ص:25تا39







تاریخ : دوشنبه 93/6/31 | 6:31 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

زمانی که ضریح مطهر حضرت امام رضا در حال تعویض بود،

در خدمت مقام معظّم رهبری به پابوسی امام هشتم مشرف شدیم.

مقام معظم رهبری برای زیارت در کنار مرقد آن امام همام، مشغول راز و نیاز بودند. چون ضریح را برداشته بودند، حضور در کنار قبر، رنگ و بوی دیگری داشت.

بعد از پایان راز و نیاز حضرت آیت الله خامنه ای،

آقای واعظ طبسی به ایشان عرض کرد،

آقازاده ها هم بیایند نزدیکتر تا از نزدیک امام را زیارت کنند.

معظم له فرمودند: پس بقیه چی؟!

این دقت را همواره حضرت آقا دارند.

ایشان امتیاز ویژه و خاصی را برای فرزندانشان قایل نیستند.

در آن روز هم فرمودند:

اگر بقیه افراد می توانند از نزدیک قبر امام هشتم را زیارت کنند،

فرزندان من هم بیایند.

پس از بیان آقا، همه توفیق حضور یافتند.

عجب روزی به یاد ماندنی بود!

بعضی از دل شکستگان، سر از پا نمی شناختند.


به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت






تاریخ : شنبه 93/6/29 | 3:36 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

ابو بصیر گفت: به امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم:

فدایت شوم، [صفات‏] شیعیانت را برایم وصف فرما. حضرت فرمود:

شیعه ما کسى است که:

صدایش از گوشش نمى ‏گذرد

و دشمنى ‏اش از بدنش به دیگرى تجاوز نمى ‏کند.

بارش را به دوش دیگرى نمى‏ اندازد

و اگر از گرسنگى هم بمیرد،

از غیر برادران دینى‏ اش چیزى نمى‏ خواهد.

شیعه ما کسى است که:

همچون سگ پارس نمى‏ کند

و همچون کلاغ طمع نمى ‏ورزد.

شیعه ما،

سبک بار زندگى مى‏ کند

و هر زمان در جایى مأوا مى ‏گیرد.

شیعیان ما کسانى هستند که:

در اموالشان، حقّ مشخّصى براى دیگران قرار مى‏ دهند،

با یک دیگر مواسات مى‏ کنند،

هنگام مرگ، بى ‏تابى نمى کنند

و در قبرهایشان به زیارت یک دیگر مى ‏روند.

ابا بصیر گفت: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:

فدایت شوم، اینان را کجا بجویم؟

فرمود: در اطراف زمین و بین بازارها،

آن گونه‏ اند که خداى بزرگ در کتابش [در باره آنها] فرموده است:

«در برابر مؤمنین فروتن

و در مقابل کافران سرفرازند».


صفات الشیعة / ترجمه توحیدى، ص: 59






تاریخ : دوشنبه 93/6/24 | 12:6 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

ابراهیم بن عبد الحمید مى‏ گوید:

امام موسى بن جعفر (ع) از امام صادق (ع) نقل مى ‏کند که فرمود:

دنیا زندان مؤمن و قبر حصار او و بهشت جایگاه اوست،

و دنیا بهشت کافر و قبر زندان او و آتش جایگاه اوست.

الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 169







تاریخ : چهارشنبه 93/6/19 | 3:28 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.