1
امام صـادق علیه السلام فرمود:
خواب، آرام بخش جسم است،
سخن گفتن آسایش روح است
و سکوت، سبب راحتى عقل است.
2
على علیه السلام فرمود:
دلها را حالتِ خواستن و ناخواستن
و روى آوردن و پشت کردن است.
از راه خواسته ها و تمایلات،
سراغ قلبها بروید.
3
على علیه السلام فرمود:
حـریـص،
گرفـتار و اسیرخوارى و ذلّتى است که
اسارت و بند او هرگز باز نمى شود.
4
على علیه السلام فرمود:
خشم،
صاحب خود را به پستى و هلاکت مى اندازد
و عیبهاى او را آشکار مى سازد.
5
امام صادق علیه السلام فرمود:
هرگز بدنى از آنچه که «نیّت» و انگیزه نسبت به آن قوى باشد،
ضعیف و ناتوان نمى شود.
امام (علی علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(ص)بر جمعى گذشت و فرمود:
براى چه گرد هم فراهم شدید؟
عرض کردند یا رسول اللَّه
این دیوانه ایست که غش می کند و ما بر گرد او جمع شدیم،
فرمود: این دیوانه نیست بلکه بیمار است،
سپس فرمود شما را از دیوانه حقیقى آگاه نکنم؟
عرض کردند چرا یا رسول اللَّه،
فرمود دیوانه آنست که:
از روى تکبر راه می رود
و با گوشه چشمش نگاه می کند
و شانه هاى خود را از سر بزرگى می جنباند
و با آنکه گناه خدا را می ورزد آرزوى بهشت از خدا دارد،
از شرش آسوده نیستند
و بخیرش امیدى نیست
اینست دیوانه،
ولى این بیمار و گرفتار است
الخصال / ترجمه کمرهاى، ج1، ص: 296
مسعدة بن صدقه ربعى از امام صادق (ع) و او از پدرانش از على (ع) نقل مى کند که پیامبر خدا (ص) فرمود:
آفت سخن، دروغ
و آفت علم، فراموشى
و آفت حلم، سفاهت
و آفت عبادت، سستى
و آفت زرنگى، زیاده روى در آن
و آفت شجاعت، ستمگرى
و آفت سخاوت، منت گذاشتن
و آفت زیبایى، تکبّر
و آفت داشتن خانواده شریف، فخرفروشى است.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 127
امام صادق (ع) و از پدرانش از على (ع) نقل مى کند
که پیامبر خدا (ص) بر گروهى گذر کرد و فرمود:
براى چه اجتماع کرده اید؟
گفتند: یا رسول اللَّه این دیوانه بیهوش شده است و ما به جهت او اینجا جمع شده ایم.
فرمود: این مجنون نیست بلکه مریض است،
سپس فرمود: آیا به شما خبر بدهم که مجنون واقعى کیست؟
گفتند: آرى یا رسول اللَّه،
فرمود: مجنون واقعى کسى است که:
در راه رفتن تکبر کند
و با گوشه چشم نگاه کند
و شانه هاى خود را از تکبر بجنباند
و از خدا آرزوى بهشت کند در حالى که او را نافرمانى مى کند،
او کسى است که مردم از شرّ او در امان نیستند و امیدى به خیر او نیست چنین کسى مجنون است و این شخص مریض مى باشد.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 485