سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزی عقیل ابن ابی طالب در دمشق پیش معاویه نشسته بود و همه ی اعیان شام و حجاز و عراق حاضر بودند.

معاویه بر سبیل ظرافت گفت: ای اهل شام و حجاز و عراق ، آیا آیه ی «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبْ را شنیده اید؟

گفتند: بلی. معاویه گفت: ابی لهب عموی عقیل است.

عقیل گفت: ای اهل شام و حجاز و عراق .آیا آیه ی « وَامْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبْ، فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٌ»  را شنیده اید.

گفتند: بلی. عقیل گفت: این حَمّالَةَ الْحَطَبْ عمّه ی معاویه است.

معاویه از ظرافت خود پشیمان و از آن جواب خجل گشت. 

(به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت)  






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 10:28 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد.

کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم؟

بخیل گفت: بنویس: فَمَنْ شَرِبَ منه فَلَیْسَ منّی؛ هر کس از آن آب بنوشد، از من نیست.

کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟

بخیل گفت: و مَنْ لمْ یطْعَمْهُ فانَّهُ منّی؛ هر کس از آن نخورد از من است.

(به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت)






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 10:15 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

ابلهی در بستر مرگ بود . گفت : جستجو کنید تا کفنی کهنه برای من پیدا کنید.

گفتند : کفن کهنه به چه دردت می خورد؟

گفت : پس از مردنم مرا در آن بپیچید و در گور بگذارید تا وقتی که نکیر و منکر در شب اول قبر به سراغم می آیند و کفن کهنه را می بینند ، گمان کنند که زمان زیادی از مردنم می گذرد و از من سؤال و جواب نکنند !

(به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت)






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 10:10 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

شخصی بود که دائماً دعا می کرد که خدایا هر چه گناه در عالم هست، بر دوش من بگذار!

به او گفتند: آیا نمی ترسی که چنین دعایی می کنی؟ شاید خداوند بگوید قبول، من هر چه گناه در عالم هست را بر دوش تو می گذارم، آن وقت چه می کنی؟

گفت: هیچ، به خدا می گویم: حال که همه ی گناهان را بر دوش من گذاشتی، بقیه را به بهشت بفرست و زمانی که خداوند همه را به بهشت فرستاد؛

به خدا می گویم: خدایا من هستم و تو، آیا می ارزد که به خاطر من هیچ کاره این همه تأسیسات و جهنّم و ملک عذاب وجود داشته باشد؟ ما را هم ببخش و خلاصم کن، تا راحت شوی.

(به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت)






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 9:50 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد.. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.

عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند.

سپس به او گفتند: " باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب ندیده باشه".

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از اول دلیل عجله اش را پرسیدند.

پیرمرد گفت: زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.
پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!

داستانهای کوتاه،جالب و پندآمیز

محمدعلی باباپور






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 7:47 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند.

او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد.

مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.

رهگذری او را دید و پرسید برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات می دهی.

مرد پاسخ داد:

"این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم: "






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 7:32 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

«در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مردی از اصحاب آن حضرت سخت تهی دست شده بود.

کار به جایی رسید که به ناچار، همسرش به او گفت: برو به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و جریان را بگو تا ایشان کمکی کند.

آن مرد چنین کرد و جریان را عرض کرد.

پیامبر به او فرمود: کسی که از ما تقاضا کند، به او می بخشیم، ولی اگر خصلت بی نیازی را پیشه خود سازد، خداوند او را بی نیاز می کند.

آن مرد، از سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله جان گرفت و با همتی قهرمانانه و توکل به خدا، کمر همت بست و به وضع زندگی اش سر و سامان داد».

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 6:47 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

«از دانشمندی پرسیدند: کسی که قرآن می خواند و نمی داند که چه می خواند، آیا هیچ اثری دارد؟

گفت: کسی که دارو می خورد و نمی داند که چه می خورد، اثر می کند؛ چگونه قرآن اثر نکند، بلکه بسیار اثر می کند!؟ پس چگونه خواهد بود، اگر بداند که چه می خواند».


به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 6:38 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِّلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَلَوِ افْتَدَى‏ بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُمْ مِّن نَّاصِرِینَ (آل‏ عمران، 91)
همانا کسانى که کفر ورزیدند و در حال کفر (بدون توبه) مردند، اگر چه زمین را پر از طلا کرده و به عنوان فدیه و باز خرید (از عذاب) بدهند، هرگز از هیچ یک از آنان پذیرفته نمى ‏شود. آنان را عذابى دردناک است و برایشان هیچ یاورى نیست.
دنیا و آخرت تفاوت‏ هایى دارند، از جمله:

1. غم واندوه در دنیا از انسان به دیگران سرایت مى‏ کند، ولى در آخرت چنین نیست.


2. در دنیا، انسان مى‏ تواند با عذر یا کفّاره یا دروغ یا حیله یا توبه یا ناله مشکلش را حل کند، امّا در آخرت چنین نیست.


3. تلخى‏ هاى دنیا قابل تخفیف است و اگر انسان با آن انس گرفت، از تلخى آن کاسته مى‏ شود، ولى در آخرت چنین نیست.


پرتوى از نور، ص: 443






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 5:32 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

از دیدگاه شیخ فرید الدین عطار نیشابورى «هفت مرحله» براى سیر و سلوک عرفانى وجود دارد که عبارتند از:
1. طلب: سالک در این مرحله یکسره در جهد و جنب و جوش و صبر و بصیرت یا بیدارى و پایدارى از سوى سالک هماره وجود داشته و سالک هیچ آرامشى در این مرحله ندارد.


2. عشق: در این مرحله «عشق مدار» بوده و عقل حسابگر را رها مى‏ کند و با نیروى عشق که سوزنده، سازنده، و گدازنده است و حرارت‏ بخش و سوزآفرین همه مشکلات و آسیب‏ هاى سیر و سلوک را تحمل مى‏ نماید و به پیش مى‏ رود.


3. معرفت: سالک در این مرحله در اثر مراقبت نفس و مواظبت بر طاعت الهى از جنبه خلقى و بشرى خویش فانى گشته و در معروف سلطان ازل مستغرق مى‏ گردد و از تجلیات اسمائى بهره‏ مند مى‏ گردد و به «ولایت معنوى» نائل مى ‏گردد.


4. استغفار: در این مرحله سالک بر اثر رهایى از تعلقات و اعتباریات از وسائل مادى بى‏ نیاز شده و از تجلیات صفاتى حضرت حق سبحانه بهره‏ ور مى‏ شود.


5. تجرید و توحید: در این مرحله سالک ماسواى الهى و کثرات عالم را مستهلک در ذات بى‏ مثال الهى مى‏ بیند و آفتاب درخشنده حق را پرتوافکن عالم آدم و جهان پیدا و پنهان مشاهده مى ‏کند.


6. حیرت: سالک در این مرحله از خویشتن و ماسواى خود یعنى آفاق و انفس غافل و بى‏ خبر مى ‏گردد و نمى‏ داند که باقى‏اند یا فانى؟ و قلب سالک محل بارقه‏ هاى اسرار و رموز الهى و رازهاى غیبى است و حقایق مرموز معنوى- بدون تصرف و خیال- بر زبانش جارى مى‏ گردد.


7. فقر و فنا: در این مرحله سالک به مقام تجلى ذاتى حق (مقام ولایت) دست یافته و تنها «هستى مطلق» و «وجود ناب» را شهود مى‏ کند و به فناى مطلق مى‏ رسد. این مرحله «وحدت تام» الهى در فناى تام سالک به او رو مى‏ آورد.

سر سلوک ترجمه و شرح رسالة الولایة، ص: 324






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 5:1 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.