سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می گفتند :

لا اقل زن و بچه ات را نبر

می گفت :

" خدا می خواهد آنها  را هم هم اسیر ببیند.

کار این امت درست نمی شود،

مگر با کشته شدن من و اسیر شدن خانواده ام . "






تاریخ : چهارشنبه 93/7/30 | 4:44 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

ضریس از امام صادق (ع) نقل مى ‏کند که فرمود:

خداوند شهوت را ده جزء قرار داده است، نه جزء آن در زنها و یک جزء آن در مردهاست، و اگر نبود که خداوند اجزاء حیا را به اندازه اجزاء شهوت در آنها قرار داده است، براى هر مردى نه زن مى‏ آویخت.

احمد بن محمد و دیگران با اسناد خود از امام صادق (ع) نقل مى ‏کنند که فرمود:

حیا ده جزء دارد، نه جزء آن در زنان و یک جزء آن در مردان است، وقتى دوشیزه‏ اى حیض دید یک جزء از حیاى او مى‏ رود و وقتى ازدواج کرد جزء دیگرى مى ‏رود و چون بکارت او رفت جزء دیگرى مى‏ رود و چون بچه به دنیا آورد جزء دیگرى مى‏ رود و پنج جزء مى ‏ماند و اگر زنا کند تمام حیاى او مى‏ رود و اگر هفت داشته باشد پنج جزء مى‏ ماند.

مسعدة بن صدقه از امام صادق (ع) نقل مى‏ کند که فرمود:  

همانا خداوند براى‏ یک زن، شکیبایى ده مرد را قرار داده و چون حامله شد، نیروى صبر ده مرد دیگر هم به او اضافه مى‏ شود.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 161






تاریخ : یکشنبه 93/6/16 | 6:29 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

پسرى به پدرش مى ‏گفت:

دارى بقچه درست مى‏ کنى، زمینه‏ سازى مى‏ کنى، کجا مى‏ خواهى بروى؟
گفت: خانه خدا.
گفت: مرا هم ببر.
گفت: تو سیزده چهارده ساله هستى، نمى‏ توانى بیایى.
گفت: اگر مرا نبرى، من مى‏ میرم، باید مرا ببرى.
نمى ‏دانست که مکّه چیست، بیت چیست، همین که پدرش گفت: خانه خدا، خیال کرد هر کس برود خانه خدا خودِ خدا را هم مى‏ بیند. این به عشق دیدن صاحبخانه سخت به سرش زده بود که مرا هم باید ببرى.
پسر جان آخر الان وقت سفر تو نیست. گفت: نه، مرا هم باید ببرى. به هر زحمتى بود پدر را راضى کرد.
 مادر گفت: این بچّه را هم ببر، زیاد گریه مى‏ کند.
به مسجد شجره آمدند و مُحرِم شدند.
 هر دو با احرام به مکّه آمدند، هر دو به در مسجد الحرام رسیدند، آن جا دعایى دارد.
پدر صورتش را به دیوار گذاشت، بچه هم به دنبال پدر این کار را کرد:
 «الّلهُمَّ انَّ الْعَبْدَ عَبْدُکَ وَ الْبَلَدَ بَلَدُکَ وَ الْبَیْتُ بَیْتُکَ ...»
از در مسجد الحرام که وارد شدند تا چشم پسر به بیت و به آن فضاى مسجد افتاد، نعره‏ اى زد و روى زمین افتاد، پدر بالاى سرش نشست و دید که بچه مُرده است.
بر سرش زد فریاد زنان گفت: من و این بچه که مهمان تو بودیم، بچه ‏ام کجا رفت؟
صدایى شنید که بچه ‏ات به عشق دیدن من آمد، تو به عشق دیدن خانه، هر دو نفر شما هم به هدفتان رسیدید، تو به عشق دیدن بیت آمدى، این هم بیت، او هم به عشق دیدن من آمد و به من رسید، دیگر چه مى‏ خواهى؟                      
 خوشا آنان که اللَّه یارشان بى    که حمد و قل هو اللَّه کارشان بى‏
 خوشا آنان که دائم در نمازند      بهشت جاودان بازارشان بى

 نفس، ص: 352






تاریخ : دوشنبه 93/2/22 | 4:3 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

در روایت است که عده ‏اى نزد امام سجاد علیه السّلام بودند که خادم آن حضرت سیخ کباب را با عجله از تنور بیرون آورد
ولى سیخ از دستش‏ افتاد و به سر بچه امام سجاد علیه السّلام اصابت کرد و مرد.
امام سجاد علیه السّلام از منزل شتابان بیرون آمد وقتى بچه را دید که مرده است رو کرد به غلام خود و فرمود:
انت حرّ لوجه اللَّه‏
تو در راه خدا آزادى!

زیرا تو عمدا این کار را نکردى.
سپس حضرت شروع به تجهیز و کفن و دفن فرزندش نمود.

  منبع: آرام بخش دل داغدیدگان، ص: 147






تاریخ : شنبه 93/2/20 | 4:40 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

زنى به محضر رسول خدا(ص ) آمد و اقرار به زنا نمود و تقاضاى اجراى حد الهى بر خود را کرد. زن ، پیامبر را مطلع نمود که حامله نیز مى باشد. حضرت فرمود: وقتى بچه ات به دنیا آمد نزد من بیا. زن رفت و پس از مدتى در حالى که نوزادى در آغوش داشت ، مراجعت نمود و تقاضاى خود را تکرار کرد. پیامبر(ص ) فرمودند به خانه ات برو و چون فرزندت از شیر گرفته شد و توانست غذا بخورد نزد من بیا.
زن پس از مدتى آمد، در حالى که قطعه نانى در دست داشت ، نزد رسول خدا(ص ) آن نان را به بچه داد و او در دهان گذاشت و خورد. حضرت رسول بچه را گرفته و به یکى از اصحاب داد و دستور فرمودند: گودالى حفر نموده و زن را تا به سینه در آن داخل کرده و مردم به او سنگ بزنند.
خالد بن ولید سنگى به سر آن زن زد که خون از محل اصابت سنگ به صورت خالد پاشیده شد. خالد به او فحش داد. پیامبر اکرم به خالد فرمود: نه ، ساکت باش ، به خدا او توبه کرد و خدا او را آمرزید، آنگاه پیامبر بر او نماز خواند و او را دفن کرد.

نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى






تاریخ : شنبه 92/11/5 | 10:46 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

امام حسین (ع) : هرکس زبانش راستگو باشد کردارش پاکیزه باشد و هرکس نیت خیر داشته باشد روزیش فراوان گردد و هرکس با زن و بچه اش خوشرفتار باشد عمرش طولانی شود.

ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 323
----------------------------------------------------------------
امام حسین (ع) : فقیران و تهی دستان مومنان چهل سال زودتر از ثروتمندان وارد بهشت می شوند ، امام (ع) برای درک بیشتر این موضوع مثالی را هم بیان فرمودند : مانند دو کشتی که از گمرک می گذرند ، مامور وصول گمرک به آن دو کشتی نگاه می کند و یکی از آنها را پر از بار می بیند و دستور می دهد آنرا نگه دارید.

ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 370






تاریخ : دوشنبه 92/10/30 | 3:36 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

...روزى یک شتر و یک روباه با هم رفیق شدند. روباه به شتر پیشنهاد کرد که بیا یک زندگى اشتراکى داشته باشیم و این زندگى اختصاصى و مالکیت اختصاصى را الغاء کنیم و با یکدیگر دوست و رفیق باشیم و حتى یکدیگر را «رفیق» صدا بزنیم، من به تو مى‏ گویم «رفیقْ شتر» و تو هم به من بگو «رفیقْ روباه»؛ صحبت «من» در کار نباشد.

حتى من هیچ وقت بعد از این نمى‏ گویم «بچه من»، مى‏ گویم «بچه ما» و تو هم به کرّه شترت دیگر نگو «کرّه شتر من»، بگو «کرّه شتر ما». بیا «من» را بکلى از بین ببریم و تبدیل به «ما» کنیم. من بعد از این به پالان تو مى‏ گویم «پالان ما» و تو هم به دم من‏ بگو «دم ما» و اساساً دیگر منى در کار نباشد. شتر بیچاره هم باور کرد. مدتى با هم زندگى اشتراکى کردند تا اینکه حادثه‏ اى پیش آمد: روباه چند روزى شکارى گیرش نیامد. یک روز در حالى که عصبانى و ناراحت بود، به خانه اشتراکى آمد ولى به اصطلاح روده کوچکش داشت روده بزرگش را از گرسنگى مى‏ خورد.

چشمش به کرّه شتر افتاد. او را به گوشه‏ اى برد و درید و شکمى از عزا درآورد. شتر که برگشت، سراغ بچه‏ اش را گرفت. روباه اظهار بى‏ اطلاعى کرد و گفت: نمى ‏دانم.

شتر دنبال بچه ‏اش گشت تا لاشه‏ اش را پیدا کرد. بى تاب شد و به سرش مى‏ زد که چه کسى بچه من را چنین کرده است. تا شتر گفت «بچه من»، روباه گفت: تو هنوز تربیت نشده‏ اى که مى‏ گویى «بچه من»؟! بگو «بچه ما»!.

مجموعه آثار شهید مطهرى (انسان کامل)، ص:302 تا 303






تاریخ : شنبه 92/9/23 | 10:3 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
صفحه اصلی |        
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.