در قرآن 4 بار ؛" و بالوالدین احسانا " آمده است ؛ که در تمام این موارد قبلش بحث پرستیدن خدا مطرح شده است
... لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ...
وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ...
... أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ...
وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا ...
خدا نکند پدر و مادری ؛
فرزندشان را نفرین کنند و یا از او راضی نباشند.
داستانک:
«زمخشری»،دانشمند بزرگ اهل سنت و صاحب تفسیر معروف «کشّاف»،
یک پای خود را در حادثه ای از دست داد.
او پس از ورود به بغداد و ملاقات با فقیه دامغانی ،
علت قطع شدن پایش را اینگونه شرح می دهد:
نفرین مادرم موجب پدید آمدن چنین گرفتاری است؛
زیرا من، در ایام کودکی،
گنجشکی را گرفتم و نخی به پایش بستم و پرهایش را کندم.
در این میان،
ناگهان پرنده از دستم فرار کرد و در اثر این کار پای چپش جدا شد.
مادرم وقتی از این ماجرا باخبر شد،
برآشفت و به من گفت:
خدا پای چپت را قطع کند،
همچنان که پای چپ این حیوان زبان بسته را جدا ساختی!
پس از مدتی از اسب افتادم و پای چپم شکست.
پزشکان چاره ای جز قطع پایم ندیدند .
و این در اثر نفرین مادر بود.
منبع :
کتاب عظمت یک نگاه صفحه 180 به نقل از کتاب مقام والدین در اسلام صفحه 125
http://www.manbarak.ir/
از نظر قرآن کریم،
مخالفان و دشمنان انبیا چون خود را برتر و بالاتر از رهبران الهى مى دانستند،
هرگز حاضر نبودند از دستورات انبیا پیروى کنند
و این خودبینى و خودخواهى سرانجام آنها را هلاک ساخت و به دست نابودى سپرد.
مثلًا قارون مغرور به مال و ثروت است
و آن را مرهون تخصص و علم و دانش خود مى داند.
قرآن کریم مى فرماید:
...علایم غیرحتمى ...یک روایت، از امام صادق (ع) ...
در این روایت چنان روى علایم و مفاسد انگشت گذارده شده که گویى این پیشگویى،
مربوط به 13 یا 14 قرن پیش نیست،
بلکه مربوط به همین قرن است؛
و امروز که بسیارى از آنها را با چشم خود مىبینیم قبول مى کنیم که براستى معجزه آساست.
امام صادق (ع) به یکى از یاران خود فرمود:
1- هرگاه دیدى که: حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.
2- و دیدى که: ظلم و ستم فراگیر شده است.
3- و دیدى که: قرآن فرسوده و بدعتهایى از روى هوا و هوس، در مفاهیم آن آمده است.
4- و دیدى که: دین خدا (عملا) توخالى شده، همانند ظرفى که آن را واژگون سازند!
5- و دیدى که: طرفداران و اهل باطل بر اهل حق پیشى گرفته اند.
" وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ
فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ"
آن گاه از رفیقى که اهل نجاتش یافت
درخواست کرد که مرا نزد خواجه خود یاد کن
(باشد که چون بى تقصیرم بیند از زندانم برهاند)
اما شیطان از خاطر آن یار زندانى برد
که یوسف را نزد خواجه اش یاد کند،
بدین سبب در زندان چندین سال محبوس بماند.
(یوسف 42)ترجمه الهی قمشه ای
آنچه از دیدگاه مذهب اهل بیت(ع) مسلم به نظر می رسد؛
عصمت حضرت یوسف(ع) از خطا و عصیان است.
اما آنچه مبهم به نظر می رسد این است که؛
آیا توسل جستن یوسف(ع) به زندانی منافات با عصمت او ندارد؟
اگر قرآن و بیان اهلبیت(ع) را به طور همه جانبه توجه نماییم،
مسئله کمک جستن از وسایل مختلف امری است لازم و واجب .
همان گونه که با خوردن آب و نان زنده می مانیم،
رفع تهمت و حفظ جان خود ولو با توسل جستن به افراد،
در صورتی که در قالب یک تکلیف ثابت گردد امری واجب است.
بنابراین همانطور که صاحب تفسیر بزرگ المیزان به این مطلب پرداخته اند،
توجه یوسف به زندانی صرفا جهت رفع تهمت و حفظ جان وی بوده است.
روایات ذیل این آیه را نیز باید،
با توجه به صراحت آیات قرآن
و قرائن موجود یا مسکوت گذاشت
و یا اینکه به گونه ای که با عصمت پیامبری،
همچون یوسف(ع) منافات نداشته باشد به تأویل برد.
برای مطالعه دقیق تر رجوع نمایید به تفسیر المیزان ج11 ص 181
یکی از چالش های پیش روی ما در عصر حاضر مبحث برتری مرد بر زن است که؛
این مطلب به طور صریح در آیه 34 سوره نساء مورد اشاره واقع شده است،
در حالیکه بسیاری از متجددین امروزی اصرار بر نفی یا توجیه آیه مذکور دارند،
البته قبل از اشاره اجمالی آیه را مرور می کنیم:
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ
بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایى که خداوند
(از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است،
و بخاطر انفاقهایى که از اموالشان (در مورد زنان) مىکنند...
(ترجمه آیت الله مکارم شیرازی)
به نظر می آید بعضی بحثها صرفا ناشی از تهاجمات فرهنگ های غیر دینی
و یا سیاسی کاری های مختلف باشد،
زیرا؛
اولا:
تفاوت امری است اجتناب ناپذیربه خصوص در مورد جنس زن و مرد
و ثانیا:
برتری معنوی از این آیه نمی شود بدست آورد،
همانطور که از بطن بسیاری از روایات و تفاسیر مختلف بر می آید،
و ثالثا:
چنانچه با فرض تعاملات اجتماعی
و ارتباطات دنیوی به آیه فوق نگاه شود ،
مسلما این برتری معقول و پسندیده است.
و آنچه بسیار مهم است:
برتری منظور از این آیه را نمی توان عامل تقرب الهی دانست،
مگر اینکه از آن در جهت اهداف تعیین شده،
توسط اهلبیت(ع) استفاده شود.
آیه 168 سوره بقره می فرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً
وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ،
ای مردم!
از آنچه خدا در روی زمین از حلالها و پاکیزهها آفریده، بخورید
و از گامها (آثار و نشانهها) شیطان پیروی نکنید».
خیلی مهمه قرآن خوردن غذای حلال و پاکیزه را
به همه مردم توصیه می کند نه فقط مسلمانان.
اگر اثرات غذای نامناسب را می دانستیم
مسلما نگاهمان نسبت به خوراکمان عوض می شد.
نقل شده شیخ فضل الله نوری پـسرى داشت .
این پسر, بیش از بقیه اصرار داشت که پدرش را اعدام کنند.
یکی از بزرگان نقل نموده که؛
ایشان بـه زندان خدمت شیخ رفته
و علت اصرار فرزندش را «در مورد اعدام پدر» از او سؤال کرد.
شیخ فرمود بودند:
خود من هم انتظارش را داشتم که پسرم چنین از کار درآید.
چـون شـیخ شهید, اثر تعجب را در چهره آن مرد می بیند,
اضافه می کند:
این بچه در نجف متولد شد.
در آن هـنگام مادرش بیمار بود, لذا شیرنداشت .
مجبور شدیم یک دایه شیرده براى او بگیریم .
پس از مـدتى که آن زن به پسرم شیر مى داد,
ناگهان متوجه شدیم که وى زن آلوده اى است ,
علاوه بر آن از دشمنان امیرالمومنین (ع ) نیز بود....
کـار ایـن پـسـر به جایى رسید که در هنگام اعدام پدرش کف زد.
آن پسر فاسد,
پسرى دیگر تحویل جامعه داد
به نام کیانورى که رئیس حزب توده شد.
تو خود حیث مفصل بخوان از این مجمل
اقتباس داستان از کتاب صد حکایت تربیتى مرتضى بذرافشان
بنا بر بعضی از نقل ها عالمی بزرگ، تحصیلاتش را در حوزه نجف تمام نمود.
تصمیم گرفت به وطنش برگردد، برای عرض ادب و خداحافظی خدمت استادش رسید.
از استاد در خواست نصیحت کرد.
استاد بعد از پایان درس و بحث، آخرین موعظه را، کلام خدا دانست.
گفته باشد:
این آیه را هرگز از یاد مبر!
خداوند می فرماید:
( ألَمْ یَعلَمْ بِأَنَّ اللهَ یَری )علق/14
آیا می دانیم خدا در همه حال نظاره گر ماست؟!
چقدر نیکو فرمودند بنیانگذار جمهوری اسلامی که:
عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید.
مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانى صاحب تفسیر مىفرماید:
که از اول تکلیف تا به حال معصیت نکردهام،
"و ما أبرىء نفسى من التجرى!"؛
(ولى خود را از تجرى و نیت معصیت پاک و منزه نمىدانم!)
و نتیجهى آن این بود که در تاریکى، قرآن یا هر کتاب دیگر را مىخوانم،
و هرگاه محتاج به غذا باشم از غیب برایم حاضر مىشود
تا به حدى که مىخورم و سیر مىشوم،
و مسایل و مشکلات با توسل براى من حل مىشود.
آیا براى ما مایهى سرافکندگى
و غبطه آور نیست که غیر معصوم،
در زمان تکلیف هیچ معصیت نکند!
و ما...
(در محضر آیت الله بهجت ره ،ج1،ص215)
امام سجاد علیه السلام فرمود:
هر آیه ای از قرآن،
خزینه ای از علوم خداوند متعال است،
پس هر آیه را که مشغول خواندن می شوی،
در آن دقّت کن که چه می یابی.
(مستدرک الوسایل: ج 4، ص 238، ح 3)
مرحوم شیخ مفید رحمة اللّه علیه و دیگر محدّثین
و تاریخ نویسان در کتاب هاى مختلف آورده اند:
چون شب عاشورا فرا رسید
حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه
به جهت خستگى بیش از حدّ، جلوى خیمه نشسته بود
و سر مبارک خود را بر سر زانوهاى خود نهاده ،
تا قدرى استراحت نماید.
پس ناگهان حضرت زینب علیها السّلام
با شنیدن صداى صیحه اسبان و هجوم دشمنان ،
نزدیک برادرش امام حسین علیه السّلام آمد
و به آن حضرت خطاب کرد و اظهار داشت :
اى برادر! آیا صداى اسبان را نمى شنوى ، که هجوم آورده اند؟!
پس امام حسین علیه السّلام
سر از زانوى خود برداشت و ایستاد؛
و آن گاه برادر خود حضرت اباالفضل العبّاس علیه السّلام را
صدا کرد و فرمود:
برادرجان عبّاس ! حرکت کن و به سوى مهاجمین برو؛
و از ایشان بخواه که امشب را به ما مهلت دهند،
تا در این شب با پروردگار متعال مناجات و راز و نیاز نمائیم .
خدا مى داند که من نماز و تلاوت قرآن ،
همچنین مناجات
و استغفار به درگاه خداوند متعال را
خیلى دوست دارم .
لذا حضرت اباالفضل علیه السّلام از آن ها مهلت گرفت .
و در آن شب امام حسین علیه السّلام
و دیگر اصحاب و یاران آن حضرت
هر کدام به نوعى مشغول عبادت
و استغفار و راز و نیاز با قاضى الحاجات شدند.
و هنگامى که نماز صبح عاشوراء را اقامه نمودند،
ناگاه تعدادى از لشکر دشمن
به سمت خیمه هاى حضرت ، هجوم آوردند
و شمر ملعون در حالتى که فرماندهى آن ها را به عهده داشت ،
نعره مى کشید
و به امام علیه السّلام و اهل بیت رسالت جسارت مى کرد.
یکى از یاران حضرت ،
به نام مسلم بن عوسجه از حضرت اجازه خواست
تا شمر را مورد هدف تیر قرار دهد.
ولى حضرت سلام اللّه علیه ضمن ممانعت از تیراندازى ،
فرمود:
من دوست ندارم که ما شروع کننده جنگ و کشتار باشیم .
پس از آن حضرت جلو آمد
و لشکر عمر بن سعد را موعظه نصیحت کرد ولى سودى نبخشید.
و در نهایت ، سپاه دشمن با فرماندهى عمر بن سعد تیراندازى
به سمت امام حسین علیه السّلام و اصحاب باوفایش را آغاز کردند.
و چون اصحاب و یاران حضرت یکى پس از دیگرى به شهادت رسیدند،
و امام علیه السّلام در میدان نبرد تنها ماند؛
ولى آن حضرت باز هم براى اتمام حجّت ، دشمنان را موعظه و راهنمائى نمود.
و بطور مرتّب از آن ها درخواست آب مى کرد.
امّا آن سنگ دلان به جاى آن که به حضرت پاسخى دهند؛
و با این که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده بودند،
که وى یکى از دو سیّد جوانان اءهل بهشت مى باشد،
اعتنائى نکرده ؛
و اطراف حضرت را محاصره کرده
و هر کسى به شیوه اى امام علیه السّلام را هدف پرتاب
تیر، سنگ ، نیزه و ... قرار مى داد.
تا آن که حضرت علیه السّلام
در اءثر شدّت جراحات و نیز تشنگى بیش از حدّ نقش بر زمین گردید.
در همین بین ،
دشمنان براى غارت اموال زنان و کودکان به خیمه ها یورش بردند؛
و چون حضرت متوجّه هجوم دشمن به خیمه اهل و عیال خود شد،
فریادى بر آن ها کشید:
واى بر شماها،
اى پیروان ابوسفیان !
اگر دین ندارید
و از روز قیامت نمى هراسید،
آزاده و با غیرت باشید،
و اگر مرد هستید مردانه بجنگید.
در این هنگام ، شمر ملعون صدا کرد:
اى حسین ! چه مى گوئى ؟
حضرت سلام اللّه علیه فرمود:
مى گویم شما با من جنگ مى کنید
و زنان چه گناهى دارند،
سربازان و نیروهاى خود را تا من زنده هستم
از حرم و ناموس من دور نگه دارید
و ایشان را مورد تجاوز و اذیّت قرار ندهید.
پس دشمن عقب گرد کرد
و عمر بن سعد ملعون دستور داد که بروید کار او را تمام کنید.
و چند نفر از فرماندهان لشکر آمدند
و خواستند حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام را
به شهادت برسانند،
ولى طاقت نیاوردند و بازگشتند.
تا آن که در نهایت ،
شمر ملعون وارد قتلگاه شد
و با وضعى رقّت بار
و دلخراش سر مقدّس آن امام مظلوم و غریب را
از بدن جدا کرد که زبان و قلم از گفتار آن شرم دارد.
(تلخیص از : مقتل خوارزمى : ج 2، ص 33، تاریخ طبرى : ج 4، ص 344، مشیرالاحزان : ص 72، بحارالانوار : ج 45، ص 47 - 57.)
صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ، وَعَلى جَمیعِ الشُّهَداءِ، وَرَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
وَلَعَنَةُ اللّهُ على قاتِلیهِ وَ ظالِمیهِ، وَمَنْ اءَسَّسَ اءساسَ الظُّلْمِ وَالْجَورِ عَلى اءهْلِ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.
آمّینَ یا رَبَّ الْعالَمینَ.
برگرفته از کتاب : چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (ع )
مؤ لف : عبداللّه صالحى