الإمام علی «ع»:
تعرّضوا للتّجارات، فإنّ لکم فیها غنى عمّا فی أیدی النّاس.
و إنّ اللَّه عزّ و جلّ یحبّ المحترف الأمین. المغبون غیر محمود و لا مأجور. «1»
امام على «ع»:
به انواع داد و ستد (و کسب و کار) بپردازید،
زیرا از این راه، از مال و منال مردم بى نیاز مى شوید.
خداوند بزرگ، صاحب حرفه درستکار را دوست مى دارد.
مغبون (کسى که در زندگى فریب خورده و براى خود تلاشى نکرده است)، نکوهیده است و بى پاداش.
* مقصود از بازرگانى و تجارت در احادیث، مطلق خرید و فروش و کسب و حرفه است، به منظور بى نیاز شدن از مردم و انجام دادن کارهاى نیک.
__________________________________________________
(1) «وسائل» 12/ 4.
کتاب الحیاة / ترجمه احمد آرام، ج3، ص: 210
حب دنیا
بدان که انسان چون مولود همین عالم طبیعت است و مادر او همین دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حب این دنیا در قلبش از همان اول قرار میگیرد و هر چه بزرگتر شود، این محبت در دل او رشد می کند.
و به واسطه این قوای شهویه و آلات التذاذیه که خداوند به او مرحمت فرموده برای حفظ شخص و نوع، محبت او روزافزون شود و چون این عالم را محل لذتها و خوشیهای خود می پندارد و مردن را اسباب انقطاع و جدایی از آنها می داند لذا دلبستگاش به دنیا رو به ازدیاد میباشد.
و اگر بر حسب اخبار انبیا و ائمه اطهار - صلوات الله علیهم- و برهان حکما معتقد به عالم آخرت نشده باشد و به کیفیات و حیات و کمالات آخرت، قلبش روشن نشده و قبول ننموده باشد، به مقام اطمینان نرسیده و حُبش به این عالم خیلی زیاد می شود.
حضرت باقر (علیه السلام ) فرمود زنى هرزه گرد با چند نفر از جوانان بنى اسرائیل مصادف شد.
با قیافه به ظاهر آراسته خود آنها را فریفت .
یکى از جوانان به دیگرى گفت اگر فلان عابد هم این زن را ببیند فریفته اش خواهد شد.
زن آلوده این سخن را شنید، گفت به خدا سوگند تا او را نفریبم به خانه برنمى گردم .
هنگام شب به محل عابد رفت در را کوبید گفت زنى بى پناهم امشب مرا در خانه خود جاى ده .
عابد امتناع ورزید.
زن گفت چند نفر جوان مرا تعقیب مى کنند اگر راهم ندهى ، آنها برسند از چنگشان خلاصى نخواهم داشت .
عابد این حرف را که شنید او را اجازه ورود داد همین که داخل خانه شد لباس از تن خود بیرون کرد و قامت دلاراى خویش را در مقابل او جلوه داد.
چشم عابد به پیکر زیبا و اندام دلفریب او افتاد.
چنان تحت تاءثیر غریزه جنسى واقع شد که بى اختیار دست خود را بر اندامش نهاد.
در این موقع ناگاه به خود آمده متوجه شد چه از او سرزده دیگى بر سر بار داشت ، براى تهیه غذا زیر آن آتشى افروخته بود.
جلو رفت دست خود را بر آتش نهاد.
زن پرسید چه کاریست که از تو سر مى زند؟
جواب داد دست من خود سرانه کارى کرد او را کیفر مى دهم .
از دیدن این وضع زن طاقت نیاورده ، از خانه او خارج شد در بین راه به عده اى از بنى اسرائیل برخورد، گفت فلان عابد را در خانه یابید که خود را آتش داد.
وقتى آمدند مقدارى از دست او را سوخته یافتند.
جزء 14 بحارالانوار، ص 492 چاپ آخوندى .
http://link.yamojir.com
امام علی(ع):
اى مردم ، از خداى بترسید.
هیچکس به عبث آفریده نشده تا سرگرم لهو و بازیچه گردد و او را به خود وانگذاشته اند تا به کارهاى لغو و بیهوده پردازد.
مباد که دنیا در نظرش به گونه اى آراسته آید که آن را جانشین آخرت ، که زشتش انگاشته ، قرار دهد.
آن فریب خورده اى که در دنیا به بالاترین پیروزى رسیده ، هرگز به پایه کسى که از آخرت اندک سهمى یافته ، نرسد.
حکمت 362
ترجمه عبدالحمید آیتی
بسیارى از افراد زیرکى و زرنگى را در نیرنگ و فریب مردم مى دانند؛ در حالى که در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام زرنگى و زیرکى تعریف دیگرى دارد. از حضرت على علیه السلام درباره زیرکترین مردم سئوال شد. حضرت فرمود:مَن أَبصَرَ رُشْدَهُ مِنْ غَیّه فَمالَ الى رُشده؛ کسى که راه هدایت را از گمراهى تمییز دهد؛ پس میل پیدا کند به سوى رشد و کمالش. حضرت على علیه السلام فرمود: الکَیِّسُ مَن کانَ یَومُهُ خَیراً مِن أَمسِه؛ زیرک کسى است که امروز او از دیروزش بهتر باشد. و نیز فرمود: زیرک کسى است که زمام شهوت خویش را در اختیار گیرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله در جمع اصحاب فرمودند: آیا مى خواهید شما را به زیرکترین زیرکها خبر دهم؟ همه با اشتیاق آمادگى خود را براى شنیدن پاسخ اعلام نمودند.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: أکیَسُ الکَیِّسین مَن حاسَبَ نَفسَه و عَمِلَ لِما بَعْدَ المَوت؛ زیرکترین زیرکها کسى است که قبل از مرگ، خود را به حساب بکشد و اعمال نیک براى پس از مرگ انجام دهد.
حضرت على علیه السلام فرمود: الکَیِّسُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ و أَخلَصَ أَعمالَه؛ زیرک کسى است که خود را بشناسد و اعمالش را براى خدا خالص کند. و نیز فرمود: الکَیِّسُ مَن أَحیا فَضائِلَهُ وَأَماتَ رَذائِلَهُ بِقَمْعِه شَهْوَتَه وَ هَواهُ؛ زیرک کسى است که با مهار کردن شهوت و هوا و هوس خود فضائلش را احیا کند و رذائل اخلاقى خود را از بین ببرد.
على علیه السلام فرمود: زیرکى مؤمن به دورى کردن او از حرامها و شتابش به سوى مکارم و بزرگواریهاست.
معیارهاى زندگى، ص: 74
...روزى یک شتر و یک روباه با هم رفیق شدند. روباه به شتر پیشنهاد کرد که بیا یک زندگى اشتراکى داشته باشیم و این زندگى اختصاصى و مالکیت اختصاصى را الغاء کنیم و با یکدیگر دوست و رفیق باشیم و حتى یکدیگر را «رفیق» صدا بزنیم، من به تو مى گویم «رفیقْ شتر» و تو هم به من بگو «رفیقْ روباه»؛ صحبت «من» در کار نباشد.
حتى من هیچ وقت بعد از این نمى گویم «بچه من»، مى گویم «بچه ما» و تو هم به کرّه شترت دیگر نگو «کرّه شتر من»، بگو «کرّه شتر ما». بیا «من» را بکلى از بین ببریم و تبدیل به «ما» کنیم. من بعد از این به پالان تو مى گویم «پالان ما» و تو هم به دم من بگو «دم ما» و اساساً دیگر منى در کار نباشد. شتر بیچاره هم باور کرد. مدتى با هم زندگى اشتراکى کردند تا اینکه حادثه اى پیش آمد: روباه چند روزى شکارى گیرش نیامد. یک روز در حالى که عصبانى و ناراحت بود، به خانه اشتراکى آمد ولى به اصطلاح روده کوچکش داشت روده بزرگش را از گرسنگى مى خورد.
چشمش به کرّه شتر افتاد. او را به گوشه اى برد و درید و شکمى از عزا درآورد. شتر که برگشت، سراغ بچه اش را گرفت. روباه اظهار بى اطلاعى کرد و گفت: نمى دانم.
شتر دنبال بچه اش گشت تا لاشه اش را پیدا کرد. بى تاب شد و به سرش مى زد که چه کسى بچه من را چنین کرده است. تا شتر گفت «بچه من»، روباه گفت: تو هنوز تربیت نشده اى که مى گویى «بچه من»؟! بگو «بچه ما»!.
مجموعه آثار شهید مطهرى (انسان کامل)، ص:302 تا 303