دوستى با افراد مفید
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: یا علىُّ مَن لَم تَنتَفِع بِدینِهِ و لا دُنیاهُ فَلا خیرَ لَکَ فى مجالستِهِ اى على کسى که از دین و دنیاى او سودى نمى برى، خیرى در همنشینى او نیست.
در پایان این بحث یادسپارى چند نکته لازم است:
1. این شرایط نسبى است و شاید نتوان کسى را پیدا کرد که داراى تمام این خصوصیات، آن هم در حد کمال باشد. از این رو با در نظر گرفتن شرایط خود و دیگر اولویتها باید به جستجوى این خصوصیات در دوستان پرداخت.
اگر دوستى دارید که فاقد بعضى از این خصلتهاست، در صورت امکان باید از قطع رابطه با وى خوددارى کنید و در اصلاح و خودسازى اش بکوشید. به شرطى که خود تحت تأثیر منفى این دوستى قرار نگیرید.
2. نباید انسان فقط در جستجوى این اوصاف در دیگران باشد، بلکه باید سعى کند تا موارد یاد شده را رعایت کند. زیرا دارا بودن چنین اوصافى بهترین زمینه یافتن این گونه از دوستان است چرا که نیک سیرتان نیز به انسانهاى نیک سیرت عشق ورزیده و در جستجوى دوستى با آنهایند و با دیدن چنین ویژگى ها و علایقى در اشخاص، زودتر با آنها رابطه برقرار مى کنند.
ناریان مر ناریان را جاذبند نوریان مر نوریان را طالبند
راه و رسم دوستى، ص: 37
عشق را مى توان جاذبه و کشش قلبى انسان به سوى کمال و جمال دانست. زیبایى، یکى از کمالات است و زیباى مطلق، خداست. عشق را جز با عشق نمى توان شناخت. عشق را جز عاشق نمى تواند درک کنداما براى نزدیک شدن موضوع به ذهن، مى توانیم از مثالهاى موجود در مراتب پایینتر موجودات زنده استفاده نماییم.
جذبه پروانه به سوى شمع، کشش شاخ و برگ درختان به سوى نور، کشش ریشه ها به سمت خاک، گرایش انسانى که در تاریکى قرار مى گیرد، به سوى هر نقطه نورانى، کشش برخى حیوانات به طرف جریانها و میدانهاى مغناطیسى و نظایر آن، مى توانند نمونه هایى از این قبیل باشند.
عشق در مرتبه اى بسیار عالىتر و به عنوان عالىترین تجلى عالم هستى، قلب انسان را به سوى کمال و زیبایى مطلق سوق مى دهد. انسان را خدا به گونه اى آفریده است که وقتى به سوى نور وجود مطلق متمایل مى شود، با تمام وجود به سمت آن کشیده مى شود. به این ترتیب، عشق کشش قلب انسان به سوى خداوند است.
حب یا عشق، ماهیتى انسانى دارد و هدف اصلى آن نیز خداست ولى این که چرا عشق که اصالتاً مى باید متوجه خدا باشد، به انسانها تعلق پیدا مى کند، سؤالى است که مى توان به این طریق به آن پاسخ داد که عشق در مراتب پایینتر انسانى به سمت نشانه هایى از جمال و کمال الهى که در ا نسانها به عنوان خلیفه او به ودیعت گذاشته شده است، متوجه مى شود. انسانى که هنوز نمى تواند درکى از جمال و کمال مطلق داشته باشد، لاجرم به سوى جمال هاى عینى و قابل رؤیت کشیده مى شود و به سوى کمالات و عواطف ا نسانى که نشانه هایى از رأفت الهى در وجود انسان هستند، سوق پیدا مى کند. به عبارت دیگر، عشق یک انسان به انسان دیگر، اگر خالى از هواها و امیال باشد، نشانهاى از عشق به کمال مطلق است...
برگرفته از نرم افزار پرسمان 3
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی *** تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق *** هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی *** تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد *** آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد *** بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر *** کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود *** در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر *** زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود *** در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا *** باید که خاک درگه اهل هنر شوی