شخصی از انصار (مسلمین مدینه)
به حضور امام حسین (ع) برای درخواست کمک مالی آمد و تقاضای کمک کرد.


 امام حسین (ع) فرمود:
 ای برادر انصاری آبرو و شخصیت خود را از سؤ ال رودررو، حفظ کن ،
 درخواست خود را در نامه ای بنویس ،
که من به خواست خدا آنچه را که موجب شادی تو است انجام خواهم داد.


 مرد انصاری در نامه ای نوشت :
ای حسین (ع) پانصد دینار به فلانی بدهکارم ،
 و اصرار می کند که طلبش را بپردازم ،
 با او صحبت کن تا وقتی که پولدار شدم ، صبر کند.


وقتی امام حسین (ع) نامه او را خواند،
به منزل تشریف برد و کیسه ای حاوی هزار دینار آورد
و به آن مرد انصاری داد و فرمود:
با پانصد دینار، بدهی خود را بپرداز
و با پانصد دینار دیگر، زندگی خود را سروسامان بده ،


و حاجت خود را جز نزد سه نفر نگو:
 1- دیندار 2- جوانمرد 3- صاحب اصالت خانوادگی


 چرا که در مورد آدم دیندار، دین ، نگهدار او است (و مانع آنست که آبروی تو را ببرد)


 و در مورد جوانمرد، او بخاطر جوانمردی ، حیا و شرم می کند،


و در مورد کسی که اصالت خانوادگی دارد، او بخاطر نیازت ، آبروی تو را نمی ریزد،


 بلکه شخصیت تو را حفظ می کند و بدون برآوردن حاجتت ، رد نمی شود.


داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی






تاریخ : شنبه 93/7/26 | 9:23 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

صفوان گوید:
 امام صادق(علیه السلام) فرمود:
 دو نفر مرد، همراه یک زن و یک نوزاد نزاعی داشتند،
 بحضور امام حسین (علیه السلام) آمدند.


 مرد اول گفت : زن مال من است (در نتیجه بچه نیز مال من است).


مرد دوم گفت : این فرزند مال من است .


 امام حسین (علیه السلام) به مرد اول فرمود: بنشین ، او نشست .
 آنگاه امام رو به زن کرد و فرمود:
 راست بگو قبل از آنکه پرده ها بالا رود.


زن گفت : این مرد که نشسته همسر من است
و فرزند مال او است اما این مرد ایستاده را نمی شناسم .


امام (علیه السلام) به بچه شیرخوار رو کرد و فرمود:
به اذن خدا سخن بگو و خود را معرفی کن .


نوزاد با زبان گویا گفت :
پدر من نه این مرد است نه آن مرد، بلکه پدر من چوپان فلان طایفه می باشد.


به این ترتیب روشن شد که آن دو مرد هر دو در ادعای خود در مورد اینکه بچه مال آن ها است دروغ می گفتند.

داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی






تاریخ : شنبه 93/7/26 | 8:43 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7/%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86.gif

طبق آنچه تاریخ ‌نویسان نگاشته اند:
یکى از پیش خدمتان امام حسین علیه السّلام خلافى مرتکب شد که مستحقّ عقوبت و تاءدیب گشت .
به همین جهت ، حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السّلام دستور داد تا نامبرده تاءدیب و تنبیه شود.
ولیکن پیش از آن که غلام مجازات شود، خود را به مولایش امام حسین علیه السّلام رساند و عرضه داشت :
اى سرورم ! خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است : (وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ) .
پس حضرت با مشاهده حالت او؛ و شنیدن این آیه مبارکه قرآن تبسّمى نمود و فرمود:
 او را رها سازید، من خشم خود را فرو نشاندم .
آن گاه پیش خدمت گفت : (وَالْعافینَ عَنِ النّاسِ) .
امام حسین علیه السّلام با شنیدن این قطعه از آیه شریفه ، خطاب به غلام کرد و اظهار داشت :
از تو گذشتم و تو را مورد عفو و بخشش خود قرار دادم .
در این هنگام ، غلام کرامت و بخششى بیش از این تقاضا کرد و اظهار داشت :
(وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ) یعنى ؛ خداوند متعال نیکوکاران و کرامت کنندگان را دوست دارد.
حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام با دیدن حالت غلام و تلاوت آخرین قسمت آیه مبارکه قرآن ،
فرمود: همانا من تو را به جهت خوشنودى و رضایت خداوند متعال آزاد کردم .
و پس از آن دستور داد تا همچنین هدیه اى مناسب ، که رفع مشکل و نیاز غلام کند به وى عطاء گردد.

حیاة الا مام الحسین علیه السّلام : ج 1، ص 124، بحارالا نوار: ج 44، ص 195، حلیة الا برار: ج 3، ص 183، ج 4.






تاریخ : جمعه 93/7/25 | 10:1 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

موسی بن عبدالعزیز نقل نمود:
 در بغداد یوحنای نصرانی مرا دید و گفت:


 تو را به حق دین و پیغمبرت قسم می دهم
 که این شخصی که در کربلا است و مردم او را زیارت میکنند کیست؟


گفتم: پسر علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) است
 و دخترزاده‌ی رسول آخر زمان محمّد (ص) میباشد
و اسمش حضرت سیدالشهداء (ع) است.


 چطور شده که این سؤال را از من میکنی؟
 گفت: قضیه‌ی عجیبی دارم. گفتم: بگو


 گفت: خادم هارون الرشید نصف شبی بود آمد، درب خانه
و مرا با عجله برد، تا به خانه‌ی موسی بن عیسی هاشمی.


گفت: امر خلیفه است که این مرد را که قوم و خویش من است علاج کنی.
 وقتی که نشستم و معاینه کردم دیدم بیخود است و فایده ندارد.
 پرسیدم چه مرضی دارد و و چطور شد که این طور گردید؟


دیدم طشتی حاضر کردند و هر آنچه درون شکمش بود در طشت خالی گردیده.
 گفتم چه واقع شده؟


 گفتند: ساعتی پیش از این نشسته بود و با خانواده‌ی خود صحبت می کرد
 و الحال به این حال افتاده.


 سبب را پرسیدم گفتند:

ادامه مطلب...




تاریخ : پنج شنبه 93/7/24 | 4:11 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

مرحوم آیة‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری رضوان الله علیه نقل می کنند:
در موقعیکه سرپرستی حوزه‌ی علمیه اراک را به عهده داشتند،
 برای حضرت آیة‌الله حاج مصطفی اراکی نقل فرموده بودند.


هنگامی که من در کربلا بودم شبی که شب سه‌شنبه بود،

در خواب دیدم شخصی بمن گفت:


 شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده

سه روز دیگر خواهی مرد.


 من از خواب بیدار شدم و متحیر بودم گفتم:


 البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد.


 روز سه‌شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت.


 روز پنجشنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقاء به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم،
 در آنجا قدری گردش و مباحثه‌ی علمی نمودیم تا ظهر شد،
 ناهار را همانجا صرف کردیم پس از ناهار ، ساعتی خوابیدیم.


 در همین موقع لرزه‌ی شدیدی مرا گرفت،
 رفقاء آنچه عبا و روانداز داشتند روی من انداختند،
 ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش و تب افتاده بودم،
 حس کردم که حالم بسیار وخیم است به رفقا گفتم مرا به منزلم برسانید.


 آنها وسیله‌ای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آوردند و به منزلم رساندند.


 در منزل بی حال و بی‌حس افتاده بودم بسیار حالم دگرگون شد.


 در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را مشاهده کردم.


 با در نظر گرفتن خواب احساس آخر عمر کردم.


 ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند
و در طرف راست و چپ من نشستند
و به همدیگر نگاه می کردند
و گفتند:

اجل این مرد رسیده مشغول قبض روحش شویم.


در همین حال با توجه عمیق قلبی،
 به ساحت مقدس حضرت ابا عبدالله (ع) متوسل شدم
و عرض کردم:


ای حسین عزیز دستم خالی است کاری نکردم
و زادی تهیه ننموده‌ام شما را به حق مادرتان زهرا (س) از من شفاعت کنید،


 که خدا مرگ مرا تأخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.


بلافاصله پس از توسل دیدم،
 شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند مرا قبض روح کنند آمد و گفت:


حضرت سیدالشهداء (ع) فرمودند:


شیخ عبدالکریم به ما توسل کرده
و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تأخیر اندازد.


 خداوند اجابت فرموده بنابراین شما روح او را قبض نکنید،


در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند:
« سَمعاً و طاعَةً»،


 سپس دیدم آن دو نفر

و فرستاده‌ی امام حسین (علیه‌السلام) سه نفری صعود کردند و رفتند.


 در این موقع احساس سلامتی کردم،
 صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر و صورت می‌زدند.


 آهسته دستم را حرکت دادم.
 (و)چشمم را بسته‌اند و به رویم چیزی کشیده‌اند.


 خواستم  دست و پایم را جمع کنم ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته‌اند.


 دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم،
 شنیدم می‌گویند ساکت شوید گریه نکنید که بدن حرکت دارد آرام شدند.


 رواندازی که بر روی من انداخته بودند برداشتند
و چشمم را گشودند
و پایم را فوری باز کردند،
 با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند.


 آب بدهانم ریختند کم‌کم از جا برخاستم و نشستم.


تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم
و بحمدالله از آن حالت به کلی خوب شدم.


 این موهبت ببرکت

مولایم آقا سیدالشهداء (ع) بود آری به خدا.


به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت   






تاریخ : دوشنبه 93/7/21 | 9:45 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

ابن ابى الحدید در جلد 4 شرح نهج البلاغه در صفحه 488 گوید:

مشهور اینست که؛

على علیه السّلام در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت:


 بخدا سوگند می دهم؛

هر کس را که در بازگشت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از حجة الوداع
از آنحضرت شنیده که درباره من فرمود:


من کنت مولاه فعلى مولاه،

اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

برخیزد و گواهى دهد،


 در نتیجه مردانى بپا خاستند

و باین گفتار رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گواهى دادند،


سپس على علیه السّلام به انس بن مالک فرمود:
 تو نیز آن روز حضور داشتى، تو را چه مى‏ شود (که گواهى نمی دهى)؟


 نامبرده گفت: یا امیر المؤمنین سنّ من زیاد شده
و آنچه را که فراموش کرده ‏ام بیشتر است از آنچه بیاد دارم،
 فرمود:

 
 اگر دروغ می گوئى؛

خداوند تو را به سفیدى مبتلا کند که عمامه آنرا پنهان نکند،
 پس نامبرده نمرد تا مبتلا به برص شد.

الغدیر ،ج‏2،ص:55








تاریخ : یکشنبه 93/7/20 | 7:21 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

نقل شده :

هنگامى که پیامبر (ص ) براى اولین بار حضرت على (ع ) را به عنوان رهبر بعد از خود انتخاب کرد، جمعى از قریش به حضور پیامبر (ص ) آمده عرض کردند:

اى رسول خدا، مردم ، تازه مسلمان هستند و هنوز اسلام بر اعماق دل و وجودشان نفوذ نکرده از این رو راضى نیستند که تو داراى مقام نبوت باشى ولى مقام امامت به پسر عمویت على (ع) واگذار شود، اگر در این مورد مدتى صبر کنى (تا اسلام به خوبى در دلها جا کند) و بعد اعلام امامت على (ع ) نمائى ، بهتر است .
پیامبر (ص ) در پاسخ فرمود:

من این کار را به راءى و اختیار خود انجام نداده ام ، بلکه فرمان خدا بوده است .
آنها گفتند:

اگر پیشنهاد ما را بخاطر اینکه مخالفت با دستور خدا مى شود، نمى پذیرى ، پیشنهاد دیگرى مى کنیم و آن اینکه :

در امر خلافت ، مردى از قریش را با على (ع ) شریک گردان ، تا دلهاى مردم به سوى على (ع ) متوجه و آرام شود و در نتیجه امر خلافت و رهبرى آسیب پذیر نگردد و مردم در این مورد با تو مخالفت نکنند.
در این هنگام جبرئیل از طرف خدا آمد و این آیه (65 زمر) را نازل کرد:
لئن اشرکت لنحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین :

اگر مشرک شوى تمام اعمالت نابود مى شود و از زیانکاران خواهى بود.

به نقل از: نرم افزار هدایت در حکایت






تاریخ : جمعه 93/7/18 | 7:32 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

راوی میگوید:

بعد از وفات پیامبر حضرت فاطمه همیشه به زیارت قبور شهدای احد می آمد و کنار قبر حمزه گریه می کرد.

روزی به او گفتم:

ای سرور زنان! به خدا سوگند گریه شما رگهای قلب مرا پاره کرد.

حضرت زهرا(س) جواب فرمودند:

ای ابوعمرو! سزاوار است که من گریه کنم؛ چرا که به مصیبت بهترین پدران مبتلا شده ام.

آه، چقدر مشتاق رسول خدایم!…

عرض کردم: آیا پیامبر قبل از وفاتش تصریحی به امامت حضرت علی ( علیه السّلام) کردند: فرمودند:

چقدر عجیب است! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده اید؟!

عرض کردم: بله، روز غدیر بود؛

اما منتظر چیزی هستم که پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شما فرموده باشد.

حضرت زهرا ( علیها السّلام) با چند تأکید فرمودند:

خدا را شاهد می گیرم که از او ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدم، که میفرمود:

علی ( علیه السّلام) بهترین کسی است که در بین شما به عنوان جانشین خود می گذارم؛

او امام و خلیفه بعد از من است

و دو نوه ی من و نه نفر از فرزندان حسین ( علیه السّلام) پیشوایان نیکویی هستند،

که اگر از آنها پیروی کنید، می یابید که آنها هدایت کننده هدایت شده اند؛

و اگر با آنها مخالفت کنید، تا روز قیامت در بین شما اختلاف خواهد بود.

عرض کردم: ای سرور من! پس چرا علی (علیه السّلام) از حق خود کناره گیری کرد؟

فرمودند: ای اباعمرو!

پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:

مَثَل امام، مثل کعبه است؛ که باید به سوی او آیند و او به سوی مردم نمیرود.

سپس حضرت زهرا (علیه السّلام) فرمودند:

به خدا قسم اگر حق را به اهلش واگذار می کردند

و از خاندان پیامبر تبعیت می کردند،

هیچ دو نفری هم با یکدیگر اختلاف نمی کردند

و امر خلافت به تک تک جانشینان پیامبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم) می رسید؛

تا قائم ما، نهمین فرزند از حسین ( علیه السّلام)، قیام می نمود.
منبع:

بحارالانوار، ج 36، ص 353 - و - کفایة الاثر، ص 26 - و - کوکب الدرى ، ج 1، ص 235 - و - کتاب عوالم ، ج 11، ص 444 - و - اثبات الهدى ، ج 2، ص 553، و ج 3، ص 127 - و - غایة المرام ، ص 96 - و - الصراط المستقیم ، ج 2، ص 123 - و - عوالم المعارف ، ج 11، ص 228 و ص 444 طبع جدید - و - احقاق الحق ، ج 21، ص 26 و 27 - و - اءسمى المناقب ، ص 32 - و - اءسنى المطالب ، ص 49 - و - نهج الحیاة ، فرهنگ سخنان فاطمه (علیها السلام ) ص 38، حدیث 16،نرم افزار هدایت در حکایت






تاریخ : جمعه 93/7/18 | 7:3 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

امام سجاد علیه السلام ... فرمود:....
 و حق کسى که از تو طلب نصیحت کند این است که
 اندرزش دهى و باید روش تو مهربانى و مداراى با او باشد.
 و حق نصیحت کننده تو این است که
در برابر او متواضع و نرم باشى
 و به سخنش گوش فرا دهى
اگر سخن صوابى با تو گفت ، خداى عزوجل را سپاس گوى
و اگر سخنش موافق صواب نبود با او مهربان باش
و او را متهم نساز
و او را بر خطایش مؤ اخذه نکن مگر اینکه مستحق تهمت باشد
به هر حال به سخنش اعتنا مکن
و هیچ نیرویى نیست جز به نیروى خدا.

نام کتاب : جهاد با نفس    نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى.







تاریخ : چهارشنبه 93/7/9 | 9:43 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()


امام سجاد علیه السلام ... فرمود:....
و حق کسى که با تو مشورت مى کند این است که
 اگر دانستى که او راءى نیکویى دارد او را به صواب رهنمون باش
 و اگر نظر او را نیک ندانستى او را به سوى آنچه که مى دانى ارشاد کن .

 و حق کسى که در مشورت تو را راهنمایى مى کند این است که
 او را در نظرى که موافق نظر تو نیست متهم نسازى
 و اگر هم راءى تو بود خداى عزوجل را سپاس گویى .

نام کتاب : جهاد با نفس    نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى.






تاریخ : چهارشنبه 93/7/9 | 9:40 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.