سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدیث، پیامبر، حدیث تصویری، دل، باطل، حق،

از نظر قرآن کریم،

مخالفان و دشمنان انبیا چون خود را برتر و بالاتر از رهبران الهى‏ مى‏ دانستند،

هرگز حاضر نبودند از دستورات انبیا پیروى کنند

و این خودبینى و خودخواهى سرانجام آن‏ها را هلاک ساخت و به دست نابودى سپرد.

مثلًا قارون مغرور به مال و ثروت است

و آن را مرهون تخصص و علم و دانش خود مى ‏داند.
قرآن کریم مى ‏فرماید:

ادامه مطلب...




تاریخ : پنج شنبه 93/11/30 | 3:57 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()


شخصی از انصار (مسلمین مدینه)
به حضور امام حسین (ع) برای درخواست کمک مالی آمد و تقاضای کمک کرد.


 امام حسین (ع) فرمود:
 ای برادر انصاری آبرو و شخصیت خود را از سؤ ال رودررو، حفظ کن ،
 درخواست خود را در نامه ای بنویس ،
که من به خواست خدا آنچه را که موجب شادی تو است انجام خواهم داد.


 مرد انصاری در نامه ای نوشت :
ای حسین (ع) پانصد دینار به فلانی بدهکارم ،
 و اصرار می کند که طلبش را بپردازم ،
 با او صحبت کن تا وقتی که پولدار شدم ، صبر کند.


وقتی امام حسین (ع) نامه او را خواند،
به منزل تشریف برد و کیسه ای حاوی هزار دینار آورد
و به آن مرد انصاری داد و فرمود:
با پانصد دینار، بدهی خود را بپرداز
و با پانصد دینار دیگر، زندگی خود را سروسامان بده ،


و حاجت خود را جز نزد سه نفر نگو:
 1- دیندار 2- جوانمرد 3- صاحب اصالت خانوادگی


 چرا که در مورد آدم دیندار، دین ، نگهدار او است (و مانع آنست که آبروی تو را ببرد)


 و در مورد جوانمرد، او بخاطر جوانمردی ، حیا و شرم می کند،


و در مورد کسی که اصالت خانوادگی دارد، او بخاطر نیازت ، آبروی تو را نمی ریزد،


 بلکه شخصیت تو را حفظ می کند و بدون برآوردن حاجتت ، رد نمی شود.


داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی






تاریخ : شنبه 93/7/26 | 9:23 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

ابان بن عثمان نقل مى‏ کند که مردى نزد امام صادق (ع) آمد و گفت:

پدر و مادرم فداى تو باد! مرا موعظه کن،

فرمود:

اگر خداوند به روزى تو متکفّل است، پس اهتمام تو براى چیست؟

و اگر روزى قسمت شده است، حرص براى چیست؟

و اگر حساب حق است، پس جمع کردن براى چیست؟

و اگر جایگزین کردن خداوند حق است، پس بخل براى چیست؟

و اگر عذاب آتش جهنم حق است گناه براى چیست؟

و اگر مرگ حق است شادى براى چیست؟

و اگر عرضه شدن به خداوند حق است مکر و حیله براى چیست؟

و اگر عبور از پل صراط حق است خودبینى براى چیست؟ 

و اگر هر چیز بر اساس قضا و قدر الهى است اندوه براى چیست؟

و اگر دنیا فانى است اطمینان به آن براى چیست؟

الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 179







تاریخ : یکشنبه 93/6/16 | 7:33 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : چه کسی مؤمن است؟






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 10:52 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : بهشت






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 9:55 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

شادى یک امر فطرى و مطلوب همه انسانهاست؛ باید دید انگیزه چیست و چگونه از آن بهره مى‏بریم؟
در بینش مادى شادى اصل است و از هر طریق و به هر نحوى که باشد مطلوب است؛ حتّى اگر خلاف قانون یا تجاوز به حقوق دیگران باشد.
در بینش اسلامى موارد زیر مى‏ تواند معیارهاى شادى باشد.
1. اطاعت خداوند
شادى وقتى است که انسان توفیق طاعت خداوند را پیدا کرده باشد و از گناه دورى گزیند.
امام على علیه السلام فرمود: سُرُورُ المُؤمِن بِطاعَة رَبِّه وَ حُزنُه على ذَنبِه؛ شادى مؤمن به طاعت پروردگار و حزنش بر گناهش مى ‏باشد.
2. احیاى حق و نابودى باطل‏
امام على علیه السلام در قسمتى از نامه‏اى که به عبداللَّه بن عباس نوشت فرمود:
باید شادى تو براى احیاى حق یا نابودى باطل باشد.
3. تحول معنوى‏
شادى زمانى پسندیده است که در انسان تحولى ایجاد شود و به طور کلّى، معیار شادى در اسلام قرب به خداست؛ آنچه زمینه کمال و قرب خدا باشد مطلوب است.

     معیارهاى زندگى، ص: 88






تاریخ : سه شنبه 92/10/17 | 7:49 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

روزی پیامبر اکرم (ص) بسیار ناراحت بود بطوری که رنگ چهره اش تغییر کرده بود. در این وقت عربی آمد و خواست نزد حضرت رفته و مطلبی بگوید. اصحاب به او گفتند: امروز حضرت ناراحت است و صلاح نیست مزاحم او بشوی! مرد عرب گفت: به خدا قسم نزد او می روم و او را می خندانم ( و از ناراحتی بیرون می آورم). پس مرد عرب نزد حضرت رفت و گفت: ای رسولخدا ما شنیده ایم که دجال وقتی ظهور می کند مقداری آبگوشت ( یا آش) برای مردم می آورد و مردم در حال قحطی هستند و عده ای از گرسنگی می میرند، آیا اگر من او را دیدم از آن غذا نخورم تا هلاک شوم یا اینکه از آن غذا بخورم و چون سیر شدم به خدا ایمان بیاورم و از او بیزاری بجویم؟ حضرت بقدری خندید که دندانهایش پیدا شد، و فرمود: خدا تو و مؤمنین را از او بی نیاز می کند.

برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت به نقل از شنیدنی های تاریخ






تاریخ : سه شنبه 92/10/17 | 4:35 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

...مردى بود که براى اینکه خودش را گم نکند، کدوئى را سوراخ کرده و به گردنش آویزان نموده بود، و در حضَر و سفر و در خواب و بیدارى آن کدو به گردنش آویخته بود؛ و پیوسته شادان بود که: من تا به حال با این علامت بزرگ نه خودم را گم کرده‏ام و نه از این به بعد تا آخر عمر خودم را گم خواهم نمود.
شبى که با رفیق طریقش در سفر با هم خوابیده بودند، در میان شب تاریک رفیقش برخاست و آهسته کدو را از گردن وى باز کرد و به گردن خود بست و گرفت خوابید.
صبحگاه که این صاحب کدو از خواب برخاست، دید کدویش در گردنش نیست؛ فلهذا باید خود را گم کند. و آنگاه ملاحظه کرد که این کدو به گردن رفیقش که در خواب است بسته است و گفت: پس حتماً من این رفیقِ در خواب هستم، زیرا که علامت من در گردن اوست.
مدّتى در تحیّر بود که بارالها! بار خداوندا! چه شده است که من عوض‏
 شده‏ام؟! از طرفى من منم، پس کو کدوى گردنم؟ و از طرفى کدو علامت لا ینفکّ من بود، پس حتماً این مرد خوابِ کدو به گردن بسته، خود من هستم. و با خود این زمزمه را در زیر زبان داشت‏
: اگر تو منى پس من کِیَم؟! اگر من منم پس کو کدوى گردنم؟!

روح مجرد، ص: 165






تاریخ : سه شنبه 92/9/19 | 10:18 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
صفحه اصلی |        
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.