مرحوم متقی صالح و واعظ اهلبیت عصمت و طهارت علیهم صلوات اللّه شهید حاج شیخ احمد کافی (رضوان اللّه تعالی علیه ) نقل نمود:
یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت .
نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند.
همسرش می گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد.
گفتم : چه شده ؟ چرا داد می زنی ؟
گفت : ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم ، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرویمان برود.
گفتم : چطور؟
گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع ) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می آیند ما هم وضعمان ایجاب نمی کند و دروغ هم نمی توانیم بگوئیم آبرویمان جلوی مردم می رود.
یکدفعه منقلب گردید،
گفت : ای حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد.
همسرش گفت : ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم .
گفت : چی داریم ؟
روزی امام حسین (ع) از جائی عبور می کرد دید جوانی به سگی غذا می دهد،
به او فرمود: به چه انگیزه این گونه به سگ مهربانی می کنی ؟
او عرض کرد: من غمگین هستم ،
می خواهم با خشنود کردن این حیوان غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد،
اندوه من از این رواست که من غلام یک نفر یهودی هستم و می خواهم از او جدا شوم .
امام حسین (ع) با آن غلام نزد صاحب او که یهودی بود آمدند،
امام حسین (ع) دویست دینار به یهودی داد، تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد.
یهودی گفت :
این غلام را به خاطر قدم مبارک شما که به در خانه ما آمدی به شما بخشیدم
و این بوستان را نیز به غلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد.
امام حسین (ع) هماندم غلام را آزاد کرد
و همه آن بوستان و پول را به او بخشید.
وقتی که همسر یهودی ، این بزرگواری را از امام حسین (ع) دید
گفت :من مسلمان شدم و مهریه ام را به شوهرم بخشیدم
و به دنبال او شوهرش گفت :
من نیز مسلمان شدم و این خانه ام را به همسرم بخشیدم.
داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی
امام سجاد علیه السلام ... فرمود:....
و اما حق همسرت این است که
بدانى خداوند عزوجل او را مایه آسایش و آرامش تو قرار داده
و او نعمتى از جانب خداى عزوجل براى توست پس او را گرامى بدارى
و با او مدارا کنى اگر چه حقى که تو بر او دارى بسى لازم تر است
پس بر توست که با او به مهربانى رفتار کنى
زیرا او اسیر توست و باید او را اطعام نموده
و جامه بپوشانى و هر گاه نادانى نمود مورد بخشش قرارش دهى .
نام کتاب : جهاد با نفس نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى.
ابو خالد سجستانى از امام صادق (ع) نقل مى کند که فرمود:
پنج خصلت است که هر کس یکى از آنها را نداشته باشد، بهره زیادى در وجود او نیست:
اول وفا،
دوم تدبیر،
سوم حیا،
چهارم حسن خلق
و پنجم که جامع این خصلتهاست، آزادگى.
و فرمود: پنج خصلت است که هر کس یکى از آنها را نداشته باشد، زندگى او ناقص و عقل او زایل و دل او مشغول است: اول صحت بدن
و دوم امنیت
و سوم وسعت روزى
و چهارمى دوست موافق.
گفتم: دوست موافق کیست؟ فرمود: همسر شایسته و فرزند صالح و رفیق صالح
و پنجمى که جامع همه این خصلتهاست، آسودگى است.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 415
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خدا لعنت کند مردى را که غیرت ندارد «1».
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
خداى متعال بینى شخص بى غیرت را به خاک مى مالد «2».
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
قلب مردى که غیرتمندى از خود نشان نمى دهد وارونه است «3» «4».
__________________________________________________
پاورقی:
(1)- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: لعن اللَّه من لا یغار
(المحاسن ج 1 ص 205).
(2)- قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: أرغم اللَّه أنف من لا یغار
(من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 281 و مکارم الأخلاق ج 1 ص 509).
قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: جدع اللَّه أنف من لا یغار
(الکافی ج 5 ص 536 و من لا یحضره الفقیه ج 5 ص 536 و المحاسن ج 1 ص 205 و مشکاة الأنوار ج 2 ص 128 و 129).
(3)- یعنى از فطرت خود دور شده و حقایق را- آنچنان که هست- درک نمى کند.
(4)- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: من لا یغار. فإنّه منکوس القلب
(المحاسن ج 1 ص 204 و مشکارة الأنوار ج 2 ص 128).
قال الإمام الصادق علیه السلام: إذا لم یغر الرجل. فهو منکوس القلب
(الکافی ج 5 ص 536).
به نقل از کتاب: مردان رحمت شده و مردان نفرین شده، ص: 265
پیغمبر اکرم (ص):«مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِمِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ وَالمَسکَنُ الواسِعُ وَالمَرکَبُ البَهیُّ وَالوَلَدُ الصّالِحح» (بحارالأنوار، ج76، ص155)
پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند:
از خوشبختی مرد مسلمان، داشتن همسری شایسته، خانهای بزرگ، وسیلهای راحت برای سواری و فرزندی خوب است.
---------------------------------------------
امام علی (ع)
«أحسِنِ الصُّحبَةَ لَها فَیَصفُوَ عَیشُک» (من لایحضره الفقیه، ج4، ص392) .
با همسرت خوش رفتار باش تا زندگیات با صفا گردد.
---------------------------------------------
امام محمد باقر (ع)
«إِنّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّه اَشَّدُّکُم اِکراما لِحَلائِلِهِم» (تهذیب الاحکام، ج8، ص141).
گرامیترین شما نزد خدا کسی است که بیشتر به همسر خود احترام بگذارد.
---------------------------------------------
پیغمبر اکرم (ص)
«إنَّ الرَّجُلَ إذا نَظَرَ إلَی امرَأَتِهِ وَنَظَرَت إلَیهِ نَظَرَ اللّه تَعالی إلَیهِما نَظَرَ الرَّحَمَةِ» (نهج الفصاحه، ح 621).
وقتی مردی به همسر خود نگاه کند
و همسرش به او نگاه کند،
خداوند به دیده رحمت به آنان نگاه میکند.
فقیری که محتاج و صاحب عیال بود، به طلب رزق و روزی از خانه بیرون آمد.
نمی دانست کجا برود. اتفاقا گذرش به مسجدی افتاد که واعظی بالای منبر بود و مجلس را گرم کرده بود و مردم را تشویق و ترغیب به صلوات می کرد.
آن مردفقیر همان جا ایستاد و گوش به حرف واعظ می داد که می گفت: در فرستادن صلوات کوتاهی نکنید، زیرا اگر ثروتمند بر آن حضرت صلوات بفرستد خداوند متعال در مالش برکت می دهد و اگر فقیر صلوات بفرستد خدا از آسمان روزی او را می فرستد.
آن فقیر از آن مجلس بیرون آمد و همین طور که راه می رفت مشغول فرستادن صلوات شد و می گفت: «اللّهم صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
سه روز از این ماجرا گذشت و او صلوات می فرستاد تا گذرش به یک خرابه ای افتاد. پایش به سنگی گیر کرد.
آن سنگ را بلند کرد، دید زیرش سبو و خمره ای پر از طلا است. با خودش گفت وعده روزی من از آسمان باید بیاید، من روزی زمین را نمی خواهم. سنگ را روی خمره گذاشت و به خانه آمد و قصه را برای همسرش تعریف کرد.
مرد فقیر همسایه ای داشت که یهودی بود؛ از قضا، زمانی که داستان را برای همسرش تعریف می کرد آن مرد یهودی بالای بام خانه گوش می داد و فوری از بام خانه پایین آمده و سراسیمه به خرابه رفت و آن سبو و خمره را برداشت و به خانه آورد.
وقتی سر آن را برداشت دید که پر از مار و عقرب است.
به خانواده اش گفت: این همسایه مسلمان ما، دشمن ما است. وقتی که من بالای بام بودم فهمید و این حرف را زده که من به طمع بیفتم و آن خمره و سبو را بردارم و به خانه آورم و در خمره را باز کنم و مار و عقرب ما را بگزند و نیش بزنند.
حالا که این طور شد من خمره را بالای بام می برم و از روزنه به خانه اش و روی سرشان می ریزم تا هلاک شوند. حالا که ضرر را برای ما می خواستند سر خودشان بیاید.
او آمد بالای بام، دید که مرد فقیر با زنش در حال مجادله و سر و صدا هستند و همسرش می گوید: ای مرد، روا باشد که تو سبوی پر از زر پیدا کنی و آن را بگذاری، بیایی و ما در فقر و تنگدستی باشیم؟
مرد فقیر گفت: من امیدوارم که روزیمان را خدا از آسمان نازل کند که ناگهان مرد یهودی سر سبو را باز کرد و خمره را سرازیر کرد.
مرد فقیر دید از بالا صدا می آید، سرش را بلند کرد دید از روزنه خانه اش زر و طلا می ریزد. صدا زد ای زن، ببین از آسمان طلا و زر می بارد.
سریع شروع کرد به صلوات گفتن و جمع کردن زرها.
یهودی دید که از سبو سر و صدای زر می آید آن را بر گرداند دوباره دید که همان مار و عقرب هاست. دوباره سر خمره را پایین کرد و بقیه اش را به خانه فقیر ریخت.
یهودی فهمید که این سری از اسرار غیبی است. به ذهنش آمد که این قضیه مثل همان قضی? زمان حضرت موسی است که آب نیل برای قطبی ها خون بود و برای سبطی ها آب.
در همان لحظه، مرد فقیر را بالای بام دعوت کرد و به دست او مسلمان شد.
و از برکت صلوات بر محمد و آل محمد صلّی الله علیه و آله هم فقیر، ثروتمند شد و هم یهودی سعادت پیدا کرد که مسلمان شود.
منبع:کتاب صلوات کلید حلّ مشکلات-از علی خمسه ای قزوینی معروف به حکیم هندی-صفحات 78 تا 80
¤ ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)
¤ ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. (ضرب المثل اسپانیایی)
¤ ازدواج، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است.(ضرب المثل فرانسوی)
¤ ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد، جبرانش غیرممکن خواهد بود. (بورنز)
¤ ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود.(رولاند)
¤ اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است.(حجازی)
¤ انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست، ولی میتوانیم مادر شوهر و مادرزنمان را خودمان انتخاب کنیم. (خانم پرل باک)
¤ با زنی ازدواج کنید که اگر «مرد» بود، بهترین دوست شما می شد.(بردون)
¤ با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید. (سونی اسمارت)
¤ برای یک زندگی سعادتمندانه، مرد باید «کر» باشد و زن «لال».(سروانتس)
¤ ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ «شجاعت» می خواهد. (کریستین)
¤ تا یک سال بعد از ازدواج، مرد و زن زشتی های یکدیگر را نمی بینند.(اسمایلز)
¤ پیش از ازدواج چشم هایتان را باز کنید و بعد ا ز ازدواج آنها را روی هم بگذارید. (فرانکلین)
¤ خانه بدون زن، گورستان است. (بالزاک)
¤ تنها علاج عشق، ازدواج است. (آرت بوخوالد)
¤ ازدواج پیوندی است که از درختی به درخت دیگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو «زنده» می شوند و اگر «بد» شد هر دو می میرند. ( نفیسی)
¤ شوهر «مغز» خانه است و زن «قلب» آن. (سیریوس)
¤ عشق، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق. (بالزاک)
¤ قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم. (لرد لوچستر)
¤ مردانی که می کوشند زن ها را درک کنند، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج کنند. (بن بیکر)
¤ خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید. (پاستور)
¤ ازدواج کنید، به هر وسیله ای که می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یک همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. (سقراط)
¤ قبل از رفتن به جنگ یکی دوبار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا کن. (یکی از دانشمندان لهستانی)
¤ مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. (کارول بیکر)
¤ من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هرچه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم. (آگاتا کریستی)
¤ هر چه متأهلان بیشتر شوند، جنایت ها کمتر خواهد شد. (ولتر)
¤ هیچ چیز غرور مرد را به اندازه شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند. (جانسون).
روزنامه کیهان - پنجشنبه 16 فروردین 1386
به نقل از: http://www.ezdewaj.ir
بازدید امروز: 92
بازدید دیروز: 307
کل بازدیدها: 807183