نقل است که حضرت امیر علیه السّلام به گورستانى گذر کردند و فرمودند:
سلام و رحمت خدا و برکات او بر شما باد،
راوى گفت: شنیدیم که کسى مى گوید:
سلام و برکات او بر تو اى امیر مؤمنان، سپس حضرت فرمود:
اخبارى که نزد ما هست به شما بگوییم، یا شما اخبار خود را مى گویید؟
گفتند:
یا على علیه السّلام شما اخبارتان را بگویید:
فرمود:
زن هاى شما ازدواج کردند
و اموالتان (در میان ورثه) تقسیم گشت،
و فرزندان (صغارتان) جزء یتیمان شدند
و خانه هایى که محکم کردید و احداث نمودید، دشمنان شما در آنها سکونت گزیدند.
سپس شما اخبار خود را بگویید؟
جواب دهنده اى گفت:
کفن ها پوسید
و مغزها متلاشى گشت
و پوست ها پاره پاره شد
و چشم ها از حدقه ها به درآمد و بر گونه ها روان گشت،
و اشکال و هیکل هاى ما به شکل زننده و زشتى درآمد،
و آنچه را که در دنیا از پیش فرستادیم، آن را دریافتیم،
و آنچه در راه خدا انفاق نمودیم، سود بردیم
و آنچه را به ارث نهادیم، زیان کردیم
و ما اینک در گرو اعمال خویشیم
و از خداوند امید بخشش و کرم و منّت داریم.
إرشاد القلوب / ترجمه سلگى، ج1، ص: 504
در زمان خلافت عثمان ، شخصى کاسه سر کافرى را که سالها قبل مرده بود، از قبرستان برگرفت و نزد عثمان آمد و گفت:
((اگر کافر مى سوزد، پس چرا این کاسه سر، نسوخته و حتى گرم و داغ نیست ؟)).
عثمان از جواب ، درماند، به حضور على (ع ) فرستاد، على (ع ) حاضر شد، عثمان به سؤال کننده گفت : ((سؤ الت را بازگو)).
او سؤ ال خود را تکرار کرد، على (ع ) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق آوردند
فرمود: این سنگ در ظاهر سرد است ، ولى در درون آتش دارد که اگر این سنگ را به سنگى بزنیم ، از آن آتش بیرون مى جهد، جمجمه کافر نیز در درون آتش دارد.
در این هنگام عثمان گفت :((اگر على نبود عثمان هلاک مى شد)).
نام کتاب : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى
بهلول از جانب قبرستان می آمد، پرسیدند از کجا می آئى ؟
گفت : از لشکرگاه مردگان .
گفتند: با همدیگر چه سئوال و جوابى داشتید؟
بهلول : از آنها پرسیدم که کى از اینجا کوچ می کنید؟
جواب دادند که : ما منتظر آمدن شما هستیم تا از این منزل حرکت نمائیم .
مجموعه قصه هاى شیرین
تالیف : آیه الله حاج شیخ حسن مصطفوى
روزی «جبرئیل» به رسول خدا(ص) عرض کرد: آیا دوست دارید کیفیّت قیامت را ببینید؟ پیامبر فرمود: بلی، جبرئیل، حضرت را به قبرستان بقیع آورد، پا را به قبری زد و گفت: «به اجازه ی پروردگار برخیز» شخصی نورانی و خوشحال و خرّم سر از قبر به درآورد و گفت: «سپاس خدای را که به وعده اش وفا کرد» بعد جبرئیل، پایش را به قبر دیگری زد و گفت: « به دستور خداوند برخیز» شخص بدهیکلی با منظره ی ترسناک بیرون جست و گفت: «واحسرتا!» جبرئیل خدمت رسول اکرم (ص) عرض کرد: در روز قیامت، بدین گونه مؤمنین و کفّار سر از قبر بیرون می آورند. در روایات آمده است که مؤمنین در عالم برزخ، از خداوند می خواهند که قیامت زودتر بر پا شود، چون نمونه ی لذّت را چشیده و پی اصلش می گردند. از آن طرف کفّار و فسّاق می گویند: «خدایا، ما را همین جا نگهدار» چون نمونه ی کمی از عذاب را دیده اند و از عذاب دردناک جهنّم به هراس افتاده اند.روزی «جبرئیل» به رسول خدا(ص) عرض کرد: آیا دوست دارید کیفیّت قیامت را ببینید؟ پیامبر فرمود: بلی، جبرئیل، حضرت را به قبرستان بقیع آورد، پا را به قبری زد و گفت: «به اجازه ی پروردگار برخیز» شخصی نورانی و خوشحال و خرّم سر از قبر به درآورد و گفت: «سپاس خدای را که به وعده اش وفا کرد» بعد جبرئیل، پایش را به قبر دیگری زد و گفت: « به دستور خداوند برخیز» شخص بدهیکلی با منظره ی ترسناک بیرون جست و گفت: «واحسرتا!» جبرئیل خدمت رسول اکرم (ص) عرض کرد: در روز قیامت، بدین گونه مؤمنین و کفّار سر از قبر بیرون می آورند. در روایات آمده است که مؤمنین در عالم برزخ، از خداوند می خواهند که قیامت زودتر بر پا شود، چون نمونه ی لذّت را چشیده و پی اصلش می گردند. از آن طرف کفّار و فسّاق می گویند: «خدایا، ما را همین جا نگهدار» چون نمونه ی کمی از عذاب را دیده اند و از عذاب دردناک جهنّم به هراس افتاده اند.
(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)