دروغ گفتن
... از جمله گناهان کبیره، بلکه قبیح ترین گناهان و خبیث ترین آنها است.
صفتى است که:
آدمى را در دیده ها خوار، و در نظرها بى وقع و بى اعتبار مى سازد.
و سرمایه خجالت و انفعال، و باعث دل شکستگى و ملال.
سبب و اساس ریختن آبرو در نزد خلق خدا، و باعث سیاه روئى دنیا و عقبى است.
و آیات در مذمت این صفت بسیار، و اخباردر نکوهش آن بى شمار است.
خداوند کریم مى فرماید:
«انما یفترى الکذب الذین لا یؤمنون »
یعنى: «این است وجز این نیست که:
به دروغ، افترا مى بندند کسانى که ایمان به خدا ندارند» . (1)
حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که:
«هرگاه مؤمنى بدون عذر شرعى،دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت مى کنند.
و از دل او تعفن و گندى بلندمى شود و مى رود تا به عرش مى رسد.
و خداى - تعالى - به سبب آن دروغ، گناه هفتاد زنا بر او مى نویسد،
که آسان ترین آنها زنائى باشد که با مادر خود کرده باشد» . (2)
و از آن سرور پرسیدند که: «مؤمن، جبان است؟
فرمودند: بلى.عرض کردند: بخیل است؟
فرمود: بلى.عرض شد که:
دروغگو است؟
فرمود: نه » . (3)
و فرمود که:
«دروغ، روزى آدمى را کم مى کند» . (4)
و نیز از آن بزرگوار مروى است که:
«واى بر آن کسى که سخن گوید به دروغ،
تاحاضران را بخنداند.
واى بر او واى بر او واى بر او» . (5)
و فرمود:
«گویا مردى به نزد من آمد
و گفت: برخیز.
برخاستم با او روانه شدم تارسیدم به دو نفر،
یکى نشسته بود و دیگرى ایستاده،
در دست او قلابى از آهن بود
آن را فرو مى برد به یک طرف سر او و مى کشید تا به شانه او مى رسید،
بعد از آن بیرون مى آورد به طرفى دیگر فرو مى برد.
من گفتم این چه عمل است؟
گفت:
این مرد نشسته مردى است دروغگو،
که به این نحو در قبر، عذاب مى شود تا روز قیامت » . (6)
و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگترین گناهان کبیره،
و آن شرک به خدا، و عقوق والدین، و کذب است » . (7)
و حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - فرمود که:
«بنده اى مزه ایمان را نمى یابد تادروغ را ترک کند،
خواه دروغ از روى شوخى و هزل باشد یا از جد» . (8)
و حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - فرمود که:
«خداى - تعالى - از براى بدى،قفلها قرار داده است،
کلید این قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب » . (9)
و فرمود که:
«دروغ، خراب کننده بناى ایمان است » . (10)
و از حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - مروى است که:
«جمیع اعمال خبیثه در خانه اى است و کلید آن خانه دروغ است » . (11)
و مخفى نماند که:
بدترین انواع دروغ،
دروغ بر خدا و رسول و ائمه - علیهم السلام - است،
یعنى: کسى مساله اى گوید که:
مطابق با واقع نباشد، یا حدیثى دروغ نقل کند و امثال اینها.
و همین قدر در مذمت دروغ بر ایشان کافى است که:
«روزه را باطل مى کند» . (12)
و باعث وجوب قضا و کفاره مى شود
بنابر اقوى، همچنان که در کتب فقهیه مسطوراست.
پاورقی ها:
1. نحل، (سوره 16)، آیه 105.
2. جامع السعادات، ج 2، ص 322.
3. بحار الانوار، ج 72، ص 262، ح 40.
4. کنز العمال، ج 3، ص 623، خ 8220
5. بحار الانوار، ج 72، ص 235، در بیان ح 2.و کنز العمال، ج 3، ص 621، خ 8215.
6. محجة البیضاء، ج 5، ص 241.و احیاء العلوم، ج 3، ص 117.
7. محجة البیضاء، ج 5، ص 242.و احیاء العلوم، ج 3، ص 118.
8. کافى، ج 2، ص 340، ح 11.
9. کافى، ج 2، ص 338، ح 3.
10. کافى، ج 2، ص 339، ح 4.
11. بحار الانوار، ج 72، ص 263، ذیل ح 46.
12. کافى، ج 2، ص 340، ح 9.
معراج السعاده
گناهی که حتی با شهادت بخشیده نمیشود
نیکی به والدین یا بدی نسبت به آنان، از اعمالی است که در دنیا و آخرت آثار مثبت و منفی بر آن مترتب است که دانستن آن، انسان ها را بهتر آگاه میکند تا در برخورد با آن ها بیشتر مراقب اعمال خود باشند.
آثار دنیوی نیکی به والدین
- مرگ آسان
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: کسی که دوست دارد خداوند سکرات مرگ را بر او آسان کند، صله رحم کند و به پدر و مادرش نیکی کند.(1)
- طول عمر
«و الله یزید فی العمر.» (2) امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: نیکی به پدر و مادر، عمر را زیاد میکند.
- دچار فقر نمیشود
« ... ولم یصبه فی حیاته فقراً ابداً.»(3) در زندگی فقر به سراغ او نمیآید.
- برگشت کردن نیکی به پدر و مادر به خود انسان
در دستورات اسلامی به ما سفارش کردند که به پدر و مادر خود احسان کنید تا فرزندان شما نسبت به شما نیکی کنند، چون این کار یک آموزش عملی است که فرزندانمان از ما میآموزند، لذا امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: به پدرتان احترام کنید که فرزندانتان به شما نیکی کنند.(4)
امام سجاد علیه السلام فرمود:
ای فرزند آدم،
تا آن زمانی که در درون خود واعظ و نصیحت کننده ای دلسوز داشته باشی
و در تمام امور بررسی و محاسبه کارهایت را اهمیّت دهی
و در تمام حالات ـ از عذاب الهی ـ ترس و خوف داشته باش؛
در خیر و سعادت خواهی بود.
(مشکاه الانوار: ص 246)
محدّثین و مورّخین در کتاب هاى مختلف آورده اند:
آن هنگامى که حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه و سلامه علیه به سرزمین کربلا وارد شد، چند روزى پس از آن ، یکى از یاران خود را با پیامى به سوى عمر بن سعد فرستاد که :
با تو صحبتى دارم ، امشب در میان دو لشکر همدیگر را ملاقات کنیم .
به همین منظور عمر بن سعد به همراه بیست اسب سوار
و همچنین امام حسین علیه السّلام نیز به همان ترتیب از لشکرگاه خود خارج شدند
و چون به محلّ ملاقات یکدیگر رسیدند.
پس امام حسین علیه السّلام همراهان خود را قدرى عقب نگه داشت ، مگر برادرش حضرت ابوالفضل و پسرش علىّ اکبر را؛
و همچنین عمر بن سعد همراهان خود را به جز پسرش و یکى از غلامانش را عقب راند.
و چون کنار یکدیگر آمدند،
امام علیه السّلام بعد از صحبت ها و مذاکراتى به عمر بن سعد خطاب کرد
و ضمن نصیحت هائى فرمود:
واى بر تو! آیا از عذاب خداوند در روز قیامت نمى هراسى ؟
آیا با من که از هر جهت مرا مى شناسى ، جنگ مى کنى ؟!
این چه کارى است که انجام مى دهى ؟
اگر همراه من باشى
و آن ها را که دشمنان من و خدا و رسولش هستند رها کنى ،
همانا در پیشگاه خداوند متعال مقرّب خواهى شد.
عمر بن سعد در پاسخ ، به آن حضرت چنین گفت :
مى ترسم خانه ام را خراب کنند؛ و زندگى و اموالم را به غارت ببرند.
امام علیه السّلام فرمود:
من بهتر از آن را برایت تضمین مى کنم .
عمر گفت : بر خانواده و بچّه هایم مى ترسم که به آن ها آسیبى برسد.
حضرت فرمود:
من سلامتى آن ها را نیز تضمین مى نمایم .
در این لحظه عمر بن سعد ساکت ماند و دیگر جوابى نداد.
امام حسین علیه السّلام روى مبارک خود را از او برگرداند
و فرمود:
اى عمر! تو را چه شده است ؟!
خدا تو را بکشد؛
و مورد مغفرت و رحمت خویش قرارت ندهد.
سوگند به خداوند، امیدوارم که از گندم عراق نخورى .
عمر در کمال بى حرمتى اظهار داشت :
جو، عوض گندم خواهد بود؛
و سپس برخاستند و از یکدیگر جدا گشتند
و هر کدام با همراهان خود به محلّ خود بازگشتند.
(بحارالا نوار: ج 44، ص 388، خصائص الحسینیّه : ص 184، مقتل خوارزمى : ج 1، ص 254، حلیة الابرار: ج 3، ص 184، ح 4، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 55، س 4.)
برگرفته از کتاب : چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (ع )
مؤ لف : عبداللّه صالحى
ابان بن عثمان نقل مى کند که مردى نزد امام صادق (ع) آمد و گفت:
پدر و مادرم فداى تو باد! مرا موعظه کن،
فرمود:
اگر خداوند به روزى تو متکفّل است، پس اهتمام تو براى چیست؟
و اگر روزى قسمت شده است، حرص براى چیست؟
و اگر حساب حق است، پس جمع کردن براى چیست؟
و اگر جایگزین کردن خداوند حق است، پس بخل براى چیست؟
و اگر عذاب آتش جهنم حق است گناه براى چیست؟
و اگر مرگ حق است شادى براى چیست؟
و اگر عرضه شدن به خداوند حق است مکر و حیله براى چیست؟
و اگر عبور از پل صراط حق است خودبینى براى چیست؟
و اگر هر چیز بر اساس قضا و قدر الهى است اندوه براى چیست؟
و اگر دنیا فانى است اطمینان به آن براى چیست؟
الخصال / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 179
روزى حضرت عیسى علیه السلام از کنار قبرى مى گذشت
و مشاهده نمود ملائکه عذاب ، مُرده اى را که در داخل آن قبر قرار داشت
مورد عذاب قرار مى دهند.
حضرت عیسى علیه السلام از آن قبر گذشت و به طرف کارى که داشت رفت.
آن حضرت پس از انجام کارهاى خود، دوباره گذارش به آن قبر افتاد.
امّا مشاهده کرد که ملائکه رحمت- در حالى که طبق هایى از نور در دستشان بود- کنار آن قبر ایستاده اند.
حضرت عیسى علیه السلام از این امر متعجّب شد.
و بعد از بجاى آوردن نماز،بدرگاه خداوند دعا نموده و سبب این امر را از خداى عزّ وجلّ سؤال کرد؟
خداى متعال در پاسخ به او وحى فرمود:
- اى عیسى- این شخص مُرده، بنده اى گناهکار بود،که مستحقّ عذاب بود.
امّا او در هنگام مرگ، همسرى داشت که او باردار بود.
و آن زن بعد از مرگ آن مرد، فرزندش را به دنیا آورده و او را تربیت نمود.
و هنگامى که آن فرزند بزرگ شد،او را به مکتب خانه فرستاد.
و معلّم- در مکتب خانه- به او کلمه بسم اللَّه الرحمن الرحیم را آموخت.
و او این کلمه را بر زبان جارى ساخت.
به همین دلیل من حیا کردم از اینکه پدرى را در درون زمین عذاب نمایم،در حالى که فرزندش- بر روى زمین- اسم مرا بر زبان جارى مى کند
«(کتاب: نور البراهین تألیف جدّنا الأعلى الأمجد. والمتحمّل لصعب أحادیث آل محمّد- صلوات اللَّه تعالى علیهم أجمعین- العلّامة الخبیر و المحدّث الجلیل السیّد نعمة اللَّه الحسینی الموسوی الجزائری- رضوان اللَّه تعالى علیه- ج 2 ص 4).»
به نقل از کتاب پدران و مادران رحمت شده و پدران و مادران نفرین شده