روزى امام محمّد باقر علیه السلام ضمن فرمایشاتى ،
در جمع اصحاب حکایت فرمود:
حضرت فاطمه زهراء علیها السلام پس از رحلت پدرش ،
رسول گرامى اسلام صلّلى اللّه علیه و آله بیش از مدّت شصت روز زندگى نکرد.
(در مدّت بقاء حضرت زهراء علیها السلام پس از رحلت پدرش اختلاف نظر استو در این زمینه روایات مختلفى وارد شده است .)
و چون مریضى آن مخدّره مظلومه که به جهت صدمات وارده به وجود آمده بود شدّت یافت ، دست به سوى آستان مقدّس الهى بلند کرده
و با خداوند متعال مناجات و راز و نیاز مى نمود.
حنّان بن سدیر از پدرش نقل مى کند که امام باقر (ع) فرمود:
شهادت در راه خدا کفاره هر گناهى است
مگر وام، که کفاره ندارد،
مگر ادا شود
و یا رفیقش آن را بپردازد
و یا صاحب حق آن را ببخشد.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 27
اسماعیل بن مسلم سکونى از امام صادق (ع) و او از پدرانش نقل مى کند که پیامبر خدا (ص) فرمود:
بالاتر از هر نیکى یک نیکى وجود دارد تا هنگامى که شخص در راه خدا کشته شود
و چون در راه خدا کشته شد، دیگر بالاتر از آن نیکى وجود ندارد
و بالاتر از هر بدى به والدین، یک بدى وجود دارد تا هنگامى که شخصى یکى از والدینش را بکشد
و چون یکى از آنها را کشت بالاتر از آن بدى وجود ندارد.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 23
اهمیّت محبّت على(ع)در قبولى اعمال از دیدگاه پیامبر اکرم(ص)
«خوارزمى» در «مناقب» خود، از پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود:اى على علیه السّلام اگر عابدى خدا را عبادت کند و مانند نوح در قوم خویش قیام نماید، و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق کند و هزار سال با پاى خود حج به جا آورد و میان صفا و مروه به شهادت برسد، ولى تو را اى على علیه السّلام دوست نداشته باشد، بوى بهشت هرگز به مشامش نخواهد رسید و داخل آن نخواهد شد.
((ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج2، ص: 48 ))
طرماح بن عدی طایی
او از بزرگان قبیله طیّ بود که از شیعیان اهل بیت شمرده می شد در دوران خلافت ظاهری امیر المومنین او از یاران ویژه آن حضرت بود به گونه ای که چندین مرتبه به عنوان پیک به سوی معاویه به شام اعزام شد و با معاویه در نقش سفیره امام سخنان تندی داشته بود. پس از شهادت امیر المومنین اگر چه بر تشیع خود باقی ماند اما دیگر از کوفه به قبیله طی منتقل شده بود و مشغول زندگی شخصی خود شده بود و از تحولات جهان اسلام و اخبار اهل بیت دور افتاده بود
تا اینکه در اوج تحولات کوفه پس از شهادت حضرت مسلم و در راه عراق بودن امام او برای تهیه آذوقه سالیانه از محل قبیله خود به کوفه می آید و با این که از اوضاع مطلع می شود ولی بی تفاوت سرگرم کارهای شخصی خود میشود تا این که چند نفر از شیعیان که قصد پیوستن به امام را دارند و مشکل خروج از شهر را با توجه به محاصره شدید تمام راهها دارند به جستجوی راه بلدی میگردند که آن ها را از بی راهه به سوی راه حجاز میبرد (محل قبیله طی در جنوب غرب عراق و شمال حجاز در کنار راه مکه به عراق بود) پس در جستجوهای خود به طرماح می رسند که سابقه تشیع داشته و راه بلد هم است. او می پذیرد که آن ها را از کوفه خارج کند و به سمت حجاز ببرد.این گروه پنج شش نفری در حومه غربی کوفه موقعی که امام با لشکر حرّ همراه است به امام میپیوندند. پس از رسیدن یاران امام به حضرت ، حضرت رو به او کرده و از او هم طلب یاری می نماید ولی او مسئله رساندن آذوقه به قبیله و خانوادهاش را بهانه میکند و از امام می خواهد به سمت قبیله آن ها بیاید و پس از نپذیرفتن امام قول میدهد آذوقه را به خانوادهاش برساند و آن گاه باز گردد و چنین هم میکند و چون به قصد یاری امام به سوی کربلا به راه میافتد در میانه راه خبر شهادت امام را می شنود و باز میگردد
رهتوشه راهیان نور ویژه محرمالحرام 1431ق / 1388ش
عمرو بن حجاج زبیدی مذحجی
او از اشراف مذحج در کوفه بود که با این که خواهرش همسر هانی بن عروه بود در برابر هانی که دارای گرایش های شیعی بود او از اشرافی بود که با امویان بیشتر همکاری میکرد بدین جهت در زمان امارت زیاد و قیام حجر از شهادت دهندگان بر علیه حجر بود و پس از آن تا پایان خلافت یزید دارای ارتباط مستمری با والیان اموی کوفه داشت. با مرگ معاویه و تزلزل خلافت یزید در کوفه او به همراه جمعی از اشراف از آخرین نامه نویسان به امام بود ولی با آمدن زیاد دچار تحیر سیاسی شد در این زمان اگر چه سایه سنگین هانی بر قبیلهاش مانع مانور و حضور سیاسی اوست ولی با دستگیر شدن هانی، او اگر چه رهبری قیام مذحج بر علیه ابن زیاد را به عهده می گیرد ولی گویا او ماموریتی پنهان دارد تا با همراهی با این قیام، سربزنگاه یعنی آن گاه که شریح بر بام قصر شهادت بر سلامت هانی میدهد وظیفهاش یعنی متفرق کردن مذحج را به خوبی انجام میدهد و در این زمان که دیگر هانی از قبیله دور افتاده است پولهای ابن زیاد او را میخرند و نتیجهاش این میشود که وقتی یکی دو روز بعد هانی را برای به شهادت رساندن به میان بازار قصابها میآورند و او فریاد وامذحجاه برمیآورد هیچ کس حتی از قبیلهاش به یاری او برنمیخیزد و این فقط به خاطر تبلیغات و مدیریت عمرو بن حجاج بر قبیله به نفع ابن زیاد است. پس از آمدن امام به کربلا او هم از سوی ابن زیاد به همراه گروهی هزار نفری راهی کربلا میشود و در کربلا از سوی عمربنسعد روز هفتم محرم مامور بستن آب فرات بر امام و یارانش میگردد.اگر چه او در شب تاسوعا در برابر گروه 50 نفری یاران امام به رهبری حضرت عباس که ماموریت آب آوردن داشتند با وجودی که 500 نیرو به همراه داشت دچار هزیمت شد. با این وجود پس از بستن آب فرات او و سربازانش هتاکیهای متعددی به امام میکنند.
او روز عاشورا فرماندهی سمت راست لشکر عمر سعد را به عهده میگیرد و چون در برابر نبردهای تن به تن اصحاب نیروهای او کم می آورند به سربازانش دستور میدهد که تک به تک به مصاف یاران امام نرفته و به صورت گروهی به آن ها حمله کنند و بدین گونه در جنایت های روز عاشورا او از صحنه گردانهای مهم است. پس از به شهادت رسیدن امام و یارانش او همراه شمر و عزره و برخی دیگر مامور بردن سرهای شهدا به کوفه میگردد. با مرگ یزید و آشفته شدن اوضاع کوفه او در برابر جریان های شیعی به یاری والی زبیری شهر عبدالله بن مطیع عدوی بر میخیزد و از فرماندهان او در برابر قیام مختار است ولی چون مختار پیروز می گردد او از کوفه متواری شده و مدتی ناپدید می گردد و کسی از محل او با خبر نمی گردد تا این که پس از مدتی نیروهای مختار که در تعقیب فراریان میباشند در بیابانهای حومه کوفه جسم بیرمق او را مییابند که از تشنگی بر زمین افتاده، پس او را به قتل میرسانند.
رهتوشه راهیان نور ویژه محرمالحرام 1431ق / 1388ش