عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموى ) قبل از آنکه بر مسند خلافت بنشیند، همواره در مسجد بود، و با قرآن و دعا سر و کار داشت ، به گونه اى که او را ((حمامة المسجد)) (کبوتر مسجد) مى نامیدند، وقتى که پس از مرگ پدرش ، خلافت به او رسید، در مسجد مشغول قرائت قرآن بود، خبر مقام خلافت را به او دادند، او قرآن را به دست گرفت و به آن خطاب کرد و گفت : سلام علیک هذا فراق بینى و بینک : ((خداحافظ، اکنون زمان جدائى بین من و تو است )).
غرور سلطنت آنچنان او را مسخ و غافل کرد که شراب مى خورد، و یکى از استاندارانش ، ((حجاج )) بود که دهها و صدها هزار نفر مسلمان را کشت ، خودش مى گفت : من قبل از سلطنت از کشتن مورچه اى مضایقه داشتم ولى اکنون حجاج براى من نوشته که صدها نفر را کشته ام ، ولى این خبر در من هیچ اثر نمى کند، و روزى یکى از دانشمندان زمان (بنام زهرى ) به او گفت : شنیده ام شراب مى نوشى گفت : ((آرى ، خون مردم را نیز مى نوشم )).
نام کتاب : داستان دوستان ج 1
تالیف : محمد محمدى اشتهاردى
مالک بن دینار مى گوید: سفر حج کردم. جماعتى را در عرفات دیدم، به خود گفتم: اى کاش مى دانستم حج کدام یک از اینها قبول است تا او را تهنیت بگویم و کدام حج مردود است تا او را تعزیت دهم. در خواب دیدم گوینده اى مى گوید: خداوند، همه این جماعت را به نعمت مغفرت معزّز فرمود مگر محمدبن هارون بلخى را که حج او مردود است. زمانى که صبح شد، به نزد اهالى خراسان آمدم و از آنها احوال محمدبن هارون بلخى را پرسیدم. گفتند: آن مرد عابد و زاهد است، او را باید در خرابه هاى مکّه بیابى. بعد از گردش زیاد، او را در خرابه اى دیدم که دست در گردن بسته و زنجیر در پایش بود و در حالت نماز بود. همین که مرا دید، پرسید: تو کیستى؟ گفتم: مالکبن دینار. گفت: خواب دیده اى؟ گفتم: آرى. گفت: هر سال، مرد صالحى مثل تو در خصوص من خواب مى بیند.
گفتم: سبب این امر چیست؟ گفت: من شراب مى خوردم، مادرم هم مانع من مى شد. روزى با حالت مستى او را اذیت فراوان کردم و ... پس از آنى که از مستى خارج شدم، همسرم مرا با خبر کرد که به چنین کار بدى دست زده ام. آن دست خود را بریدم و پایم را به زنجیر بستم و هر سال حج مى کنم و دعا و استغاثه مى نمایم و مى گویم: «اى کاشف همّ و غم! شفا ببخش همّ و غم مرا و راضى فرما مادر مرا تا جرم و تقصیر مرا عفو کند». این قدر بدان که بعدا از عمل خود دست کشیدم و 26 غلام و کنیز آزاد کردم و ...
گفتم: اى مرد، نزدیک بود با این عملت تمام روى زمین را بسوزانى.
مالک مى گوید: همان شب حضرت رسول (ص) را در خواب دیدم، فرمود: اى مالک! مردم را از رحمت خداى تعالى محروم نگردان، دانسته باش که خداى تعالى به حال محمدبن هارون توجه کرد و دعاى او را مستجاب کرد و گناهانش را بخشید. او را خبر نما که سه روز از روزهاى دنیا در میان آتش مى ماند، خداوند دل مادر را به وى مایل مى کند و به ترّحم مى آورد تا مادرش او را حلال مى کند و مادر و فرزند هر دو با هم داخل بهشت مى شوند.
مالک مى گوید: من آمدم و خواب خود را براى او نقل کردم. همین که این مژده را شنید، روح از بدنش مفارقت کرد. من او را غسل دادم و کفن نمودم و بر جنازه او نماز خواندم و دفنش نمودم.
میعاد نور ؛ ص229 به نقل از: رنگارنگ، ج 2، ص 43.
حضرت علی علیه السلام در بعضی اوقات از مصائب و گرفتاریهای آیندگان خبر می داد و راه درمان ابتلائات آنها را گوشزد می کرد.علی علیه السلام فرمود: زمانی بر مردم خواهد آمد که چند گناه بزرگ و عمل زشت در بین آنها پدید می آید.
1- کارهای زشت آشکار می گردد و معمولی می شود .
2- پرده های عفت و شرم پاره می گردد .
3- زنا کاری و تجاوزهای ناموسی علنی می شود .
4- مالهای یتیمان را حلال می شمارند و می خورند .
5- رباخواری شیوع پیدا می کند .
6- در کیل و وزنها ، کم و کاست می کنند .
7- شراب را به اسم نبیذ حلال شمرده و می خورند .
8- رشوه را به عنوان هدیه و شیرینی می گیرند .
9- به نام امانت داری خیانت می نمایند .
10-مردها خود را به شکل زنان و زنان خویش را به صورت مردها درمی آورند.
11- به احکام و دستورات نماز بی اعتنائی می کنند .
12- حج خانه خدا را برای غیر خدا (برای ریا و یا تجارت) بجا می آوردند .
سپس ادامه داد: کیفراین زشتی ها این است که خداوند آنها را از فیوضات خود محروم می کند، تا جائی که ماه (شوال) برای آنها مخفی می شود به طوری که گاهی دو شبه دیده می شود (که معلوم می شود روز عید فطر را به عنوان ماه رمضان روزه گرفته اند با اینکه روزه آن حرام بوده است) و زمانی شب اول رمضان مخفی می شود، که دو روز آن را روزه نگرفته و به عنوان آخر ماه شعبان می خورند و روزعید فطر را به خیال آخر ماه رمضان روزه می گیرند . در این وقت باید ترسید از اینکه خداوند به طور ناگهانی آنها را کیفر کند (مانند زلزله و طوفان و سیل ). چرا که به دنبال آن کارها، بلاها مردم را فرا می گیرد، تا جائی که کسانی صبح سالم هستند ولی شب در دل خاک و قبر آرمیده اند و گاهی شب سالمند و بامدادان جزء مردگان هستند. وقتی چنین روزگاری پیش آمد، لازم است انسان همیشه وصیت کرده باشد که مبادا بلائی بر او فرود آمده و بدون وصیت بمیرد و واجب است نماز را در اول وقت آن بخواند چون ممکن است تا آخر وقت زنده نباشد.هر یک از شما آن زمان را درک کرد بدون وضو نخوابد و اگر برایش امکان دارد همیشه با وضو باشد چه ترس آن است که مرگ ناگهانی برسد، لذا خوب است با وضو باشد که روح با طهارت خدا را ملاقات نماید. من شما را ترساندم اگر بترسید و آگاه نمودم،اگر آگاه گردید و شما را پند دادم چنانچه پند گیرید پس در پنهانی و آشکار، از خدا بترسید و نباید کسی از شما بمیرد، مگر اینکه مسلمان باشد،زیرا هر کس به جزاسلام آئینی داشته باشد ازاو پذیرفته نیست و در آخرت زیان کاراست.
(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت به نقل از بحار الانوار)