...علایم غیرحتمى ...یک روایت، از امام صادق (ع) ...
در این روایت چنان روى علایم و مفاسد انگشت گذارده شده که گویى این پیشگویى،
مربوط به 13 یا 14 قرن پیش نیست،
بلکه مربوط به همین قرن است؛
و امروز که بسیارى از آنها را با چشم خود مىبینیم قبول مى کنیم که براستى معجزه آساست.
امام صادق (ع) به یکى از یاران خود فرمود:
1- هرگاه دیدى که: حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.
2- و دیدى که: ظلم و ستم فراگیر شده است.
3- و دیدى که: قرآن فرسوده و بدعتهایى از روى هوا و هوس، در مفاهیم آن آمده است.
4- و دیدى که: دین خدا (عملا) توخالى شده، همانند ظرفى که آن را واژگون سازند!
5- و دیدى که: طرفداران و اهل باطل بر اهل حق پیشى گرفته اند.
صفوان گوید:
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
دو نفر مرد، همراه یک زن و یک نوزاد نزاعی داشتند،
بحضور امام حسین (علیه السلام) آمدند.
مرد اول گفت : زن مال من است (در نتیجه بچه نیز مال من است).
مرد دوم گفت : این فرزند مال من است .
امام حسین (علیه السلام) به مرد اول فرمود: بنشین ، او نشست .
آنگاه امام رو به زن کرد و فرمود:
راست بگو قبل از آنکه پرده ها بالا رود.
زن گفت : این مرد که نشسته همسر من است
و فرزند مال او است اما این مرد ایستاده را نمی شناسم .
امام (علیه السلام) به بچه شیرخوار رو کرد و فرمود:
به اذن خدا سخن بگو و خود را معرفی کن .
نوزاد با زبان گویا گفت :
پدر من نه این مرد است نه آن مرد، بلکه پدر من چوپان فلان طایفه می باشد.
به این ترتیب روشن شد که آن دو مرد هر دو در ادعای خود در مورد اینکه بچه مال آن ها است دروغ می گفتند.
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
امام سجاد علیه السلام ... فرمود:....
و حق شکم بر تو این است که
آن را ظرف و جایگاه حرام قرار ندهى و اضافه بر سیرى نخورى .
و حق عورت تو بر تو این است که
آن را از زنا نگه دارى و از اینکه کسى به آن نظر افکند آن را حفظ کنى .
نام کتاب : جهاد با نفس نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى.
مغیره از امام صادق (ع) و او از پدر و جدّش نقل مى کند که فرمود: مسخ شده ها از بنى آدم سیزده گروهند که از آنهاست: میمون، و خوک، و خفّاش، و سوسمار، و خرس، و فیل، و کرم سیاه، و مار ماهى، و عقرب، و سهیل، و خارپشت، و زهره و عنکبوت.
امّا میمون ها گروهى از بنى اسرائیل بودند که در کنار دریا زندگى مى کردند و روز شنبه از حدّ خود تجاوز مى کردند و ماهى ها را صید مى کردند (در حالى که خدا آنها را از این کار نهى کرده بود) پس خداوند آنها را به صورت میمون درآورد.
و امّا خوکها گروهى از بنى اسرائیل بودند که حضرت عیسى (ع) به آنان نفرین کرد و خداوند آنها را به صورت خوک درآورد.
و امّا خفّاش، زنى بود که دایه خود را جادو کرد و خداوند او را به صورت خفّاش درآورد.
و امّا سوسمار، عرب بادیه نشینى بود هر کس از کنار او مى گذشت او را مى کشت، خداوند او را به صورت سوسمار درآورد.
و امّا خرس مردى بود که از حجّاج دزدى مى کرد، خداوند او را به صورت خرس درآورد.
و امّا فیل، مردى بود که چارپایان را وطى مى کرد و خداوند او را به صورت فیل درآورد،
و امّا کرم سیاه، مردى بود که همواره زنا مى کرد و چیزى را رها نمى ساخت و خداوند او را به صورت کرم سیاه درآورد.
و امّا مار ماهى، مرد سخن چینى بود و خداوند او را به صورت مار ماهى درآورد.
و امّا عقرب، مرد عیبجویى بود که خداوند او را به صورت عقرب درآورد.
و امّا سهیل، مردى غشّار (مأمور گمرک) بود و باج و خراج مى گرفت و خداوند او را به صورت سهیل درآورد.
و امّا زهره، زنى بود که هاروت و ماروت را فریب داد، پس خداوند او را مسخ کرد.
و امّا عنکبوت، زنى بد اخلاقى بود که شوهرش را نافرمانى مى کرد و از او روى گردان بود، پس خداوند او را به صورت عنکبوت درآورد.
و امّا خارپشت، مرد بد اخلاقى بود که خداوند او را به صورت خارپشت درآورد.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 251
ضریس از امام صادق (ع) نقل مى کند که فرمود:
خداوند شهوت را ده جزء قرار داده است، نه جزء آن در زنها و یک جزء آن در مردهاست، و اگر نبود که خداوند اجزاء حیا را به اندازه اجزاء شهوت در آنها قرار داده است، براى هر مردى نه زن مى آویخت.
احمد بن محمد و دیگران با اسناد خود از امام صادق (ع) نقل مى کنند که فرمود:
حیا ده جزء دارد، نه جزء آن در زنان و یک جزء آن در مردان است، وقتى دوشیزه اى حیض دید یک جزء از حیاى او مى رود و وقتى ازدواج کرد جزء دیگرى مى رود و چون بکارت او رفت جزء دیگرى مى رود و چون بچه به دنیا آورد جزء دیگرى مى رود و پنج جزء مى ماند و اگر زنا کند تمام حیاى او مى رود و اگر هفت داشته باشد پنج جزء مى ماند.
مسعدة بن صدقه از امام صادق (ع) نقل مى کند که فرمود:
همانا خداوند براى یک زن، شکیبایى ده مرد را قرار داده و چون حامله شد، نیروى صبر ده مرد دیگر هم به او اضافه مى شود.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 161
بدان که حقیقت غیبت آن است که چیزى نسبت به شخصی که شیعه باشد ذکر کنى که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضى نباشد، خواه آن نقص، در بدن او باشد، مثل این که بگویى: فلانى کور، یا کر، یا گنگ، یا نیم مرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد و امثال اینها است، یا در نسب او باشد مثل این که بگویى: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمال زاده، یا نانجیب و نحو اینها است. یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل این که بگویى: بد خلق، یا بخیل، یا متکبّر، یا ترسو، یا ریا کار، یا دروغگو، یا دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بى وقت به خانه مردم مىرود، و نحو اینها است، یا در چیزى باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مرکب. چنان که بگویى: جامه فلان کس چرکین است. یا خانه او چون خانه یهودیان است. یا عمامه او مثل گنبدى است، یا بقدر گردویى است. یا کلاه او دراز است. یا مرکب او (جلف) است. و امثال اینها.
و همچنین در سایر امورى که منسوب به او باشد و به بدى یاد شود که اگر آن را بشنود ناخوشش آید.
همچنان که حدیث نبوى به آن دلالت مى کند،فرمود: ادامه مطلب...
لواط از گناهانی است که به کبیره بودنش تصریح شده است، چنانچه از حضرت امام صادق و امام حضرت رضا ـ علیهما السّلام ـ رسیده بلکه حرمت و عقوبت آن از زنا شدیدتر است. از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ مرویست است که:
«حرمت لواط از زنا بیشتر است، به درستی که خداوند قومی را برای عمل لواط هلاک فرمود (قوم لوط) ولی کسی را برای زنا هلاک نفرمود».[1]
از حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مروی است که فرمود: کسی که با پسری جمع شود روز قیامت جنب وارد محشر میشود و آب دنیا او را پاک نمیکند و خشم خدا بر او است و او را لعنت فرموده، دوزخ را برایش آماده میفرماید و بد جایگاهی است.
«گناه» عملی است که با اراده و رضایت الهی در تضاد بوده ، با ایجاد نوعی " تاریکی" معنوی در نفس انسان، آدمى را از خدای متعال که "نور" آسمانها و زمین است، دور مىسازد و به عبارت دیگر، موجب بازماندن وى از کمال و قرب به خدا مىگردد.
تعیین این که چه چیزی گناه است و چه چیزی ثواب از طریق کتاب و سنت مقدور است، زیرا در بسیاری از موارد، گناه بودن عملی قابل تشخیص عقلانی نیست و خدای متعال است که این موارد را به اقتضای علم و حکمت مطلق خود، از طریق وحی و دین، برای بشر بیان نموده است.
اقسام گناه:
شیخ بهائى (عطّر اللّه مرقده) در کشکول ذکر نموده که:
شخصى از ارباب نعمت و ناز را مرگ در رسید،
در حال احتضار او را به کلمه شهادتین تلقین کردند، او در عوض، این شعر را مى خواند:
یا ربّ قائلة یوما و قد تعبت أین الطّریق الى حمّام منجاب
« حاصل مضمون شعر آنکه: کجا شد آن زن که خسته شده بود از راه رفتن و مى پرسید که کجاست راه حمام منجاب؟»
و سبب خواندن او این شعر را عوض کلمه شهادت آن بود که روزى زن عفیفه خوش صورتى از منزل خود درآمد که برود به حمّام معروف «منجاب»،
پس راه حمّام را پیدا نکرد و از راه رفتن خسته شد، مردى را بر در منزلى دید.
از او پرسید که حمام «منجاب» کجا است؟
او اشاره کرد به منزل خود و گفت: «حمّام این است».
آن زن به خیال حمّام، داخل خانه آن مرد شد.
مرد فورا در را بر روى او بست و عزم کرد که با او زنا کند.
آن زن بیچاره دانست که گرفتار شده و چاره ندارد جز آنکه به تدبیر، خود را از چنگ او خلاص کند.
لا جرم اظهار کرد کمال رغبت و سرور خود را به این کار و آنکه من چون بدنم کثیف و بدبوست- که مى خواستم به جهت آن به حمام بروم- خوب است یک مقدار عطر و بوى خوش براى من بگیرى که من خود را براى تو خوشبو کنم و قدرى هم طعام حاضر کنى که با هم طعام بخوریم، و زود بیائى که من مشتاق تو هستم.
آن مرد چون کثرت رغبت آن زن را به خود دید مطمئن شد، او را در خانه گذاشت و بیرون شد براى گرفتن عطر و طعام.
چون آن مرد پا از خانه بیرون گذاشت، زن از خانه بیرون رفت و خود را خلاص کرد.
چون مرد برگشت زن را ندید و به جز حسرت چیزى عاید او نشد؛
الحال که آن مرد در حال احتضار است در فکر آن زن افتاده و قصّه آن روز را در شعر عوض کلمه شهادت مى خواند.
اى برادر! تأمل کن در این حکایت ببین اراده یک گناه از این مرد چگونه او را منع کرد از اقرار به شهادت، وقت مردن با آنکه از او چیزى صادر نشده جز آنکه آن زن را داخل خانه نمود و قصد زنا کرد بدون آنکه زنا از او صادر شود، و از این نحو حکایات بسیار است.
منبع: منازل الآخره، ص: 29
بازدید امروز: 52
بازدید دیروز: 86
کل بازدیدها: 807511