غیبت آن است که،
چیزی درباره کسی گفته شود که،
اگر به گوش وی برسد،
خوشش نیاید،
خواه آن گفته راجع به نقص و کاستی در بدن
یا دراخلاق (خلق خوی)
یا در گفتارها
و یا در رفتارهای مربوط به دین
یا دنیای او باشد،
بلکه حتی اگر مربوط به کاستیهایی درلباس یا خانه یا مرکب وی باشد.
گناهان زبان بر دوگونهاند:
نخست
گناهانی که بیشتر تباهی و پریشانی اخلاقی برای خود گناهکار دارند؛
اگرچه به لحاظ اجتماعی نیز تباهی آورند،
اما تباهی و پریشانی اخلاقی آنها بیشتر است؛
مانند سخنانِ گزافآلود و اغراق آمیز و سخنانی که برای خودنمایی و ریاکاری بر زبان جاری میشود.
دوم
گناهانی که افزون بر تباهی اخلاقی، که برای شخص گناهکار دارند،
مفاسد مهم و پریشانیهای مهیب اجتماعی نیز دارند و رواج و رونق بازار آنها جامعه را به زیانهایی جبران ناپذیر گرفتار میکند؛
مانند دروغ، سخنچینی، تملّق و چربزبانی و فتنهانگیزی.
بدگویی پشت سر دیگران نیز از این نوع است که در زبان دین و ادبیات شریعت، «غیبت» نامیده شده است.
روزی حاکمی از وزیرش پرسید:
چه چیز است که از همه ی چیزها بدتر
و از نجاست سگ پلیدتر است؟
وزیر در جواب فرو ماند و از حاکم اجازه خواست تا برای یافتن پاسخ از شهر بیرون رود.
در بیابان به چوپانی رسید که گوسفندانش را می چراند.
پس از احوال پرسی،
چوپان را مرد خوش فکری یافت.
سؤال حاکم را برای او بازگو کرد
و گفت که دنبال مردی عالم و حکیم می گردم که پرسش شاه را پاسخ گوید
و جایزه بزرگی را دریافت کند.
چوپان گفت:
ای وزیر! حاکم و پرسش او را رها کن،
من به تو بشارتی می دهم که بسیار مهم است،
بدان که پشت این تپه، گنج بزرگی پیدا کرده ام،
بیا با هم آن را تصرف کنیم و در این جا قصری بسازیم
و لشکری جمع کنیم و حاکم را از سلطنت خلع کرده و خود جای او بنشینیم؛
تو حاکم باش و من هم وزیر تو.
وزیر که دیگ طمعش به جوش آمده بود،
عقل و هوش از سرش پرید
و دست و پایش را گم کرد
و گفت: گنج کجا است؟
برویم آن را به من نشان بده.
چوپان گفت:
به این شرط می پذیرم
که سه مرتبه زبانت را به نجاست سگ من بزنی!
وزیر طمع کار پذیرفت و با خود گفت:
این جا که کسی نیست تا مرا ببیند،
این کار را انجام می دهم و وقتی گنج را تصاحب کردم،
انتقامم را از چوپان می گیرم و او را می کشم.
سپس وزیر سه مرتبه زبان خود را به فضله ی سگ زد
و بعد پرسید: حالا بگو گنج کجا است؟
چوپان خندید و گفت:
اکنون برگرد و به شاه بگو:
آنچه از نجاست سگ پلیدتر است،
طمع و طمع کاری است!
هزار و یک حکایت خواندنی 4/258 – 259؛ به نقل از: داستان های شیرین و شنیدنی/79.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
سه چیز موجب نجات انسان خواهد بود:
بازداشتن زبان از بدگویی و غیبت مردم،
خود را مشغول به کارهایی کردن که برای آخرت و دنیای انسان مفید باشد
و همیشه بر خطاها و اشتباهات خود ناراحت باشد.
(تحف العقول: ص 204)
امام سجاد علیه السلام ... فرمود:....
و حق روزه آن است که
بدانى روزه حجابى است که
خداوند عزوجل بر زبان و گوش و چشم و شکم و فرج تو نهاده است که
با این حجاب تو را از گزند آتش دوزخ مى پوشاند
پس اگر روزه را ترک کنى
گویى پوششى را که خدا بر تو گذارده است پاره کرده اى .
نام کتاب : جهاد با نفس نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى.
امام سجاد علیه السلام ...فرمود:
... و حق نفست بر تو این است که
آن را در راه فرمانبردارى از خداى عزوجل به کار وادارى .
و حق زبان این است که
او را بزرگتر و شریف تر از آن بدانى که ناسزا گوید
و او را به خیر و ترک سخنان زائد و بى فائده
و نیکى به مردم و گفتار نیک درباره مردم عادت دهى.
نام کتاب : جهاد با نفس نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى.
از امام صادق علیه السلام در حدیثى طولانى روایت است که فرمود:
خداوند ایمان را بر تمامى اعضاى فرزند آدم واجب ساخت
و آن را بر اعضاى او تقسیم و در تمامى آنها پخش نمود.
پس هیچ عضوى از اعضاى وى نیست جز اینکه ایمانى بر عهده او نهاده شده
که آن ایمان غیر از ایمانى است که بر عهده عضو دیگر قرار داده شده است .
- سخن امام علیه السلام ادامه دارد تا آنجا که مى فرماید:-
اما آن ایمانى که بر قلب واجب گشته ،
اقرار نمودن و معرفت یافتن و پیمان بستن و خوشنودى و تسلیم
در برابر اینکه هیچ معبودى جز الله نیست او یگانه است و شریکى ندارد
معبودى یکتا که مصاحب و فرزندى ندارد
و اینکه محمد صلى الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست ،
و اقرار نمودن به هر پیامبر با کتابى که از جانب خداوند آمده است
و این همان اقرار و معرفتى است که خداوند بر قلب واجب ساخته است و عمل قلب همین است...
پس این همان اعتراف و معرفتى است که خداوند بر قلب واجب ساخته
و کار قلب همین است و این اقرار و معرفت ، به منزله سر ایمان است .
و خداوند بر زبان ،
گفتن و اقرار نمودن به ایمانى را که قلب را بر آن پیمان بسته است را واجب نمود،...
پس این گفتن و اقرار نمودن همان چیزى است که خداوند بر زبان واجب ساخته است و عمل زبان همین است .
و خداوند بر گوش
واجب ساخت که از گوش فرا دادن به چیزى که خداوند آن را حرام نموده است دورى کند
و از شنیدن آنچه که شنیدنش بر او حلال نیست و مورد نهى خداوند عزوجل است خوددارى نماید
و به آنچه که شنیدنش خداى را خشمگین مى کند گوش مسپارد. ...
پس این همان ایمانى است که خداوند بر گوش واجب ساخته است که به آنچه که بر او حلال نیست گوش ندهد و عمل گوش همین است و این از ایمان است .
و بر چشم
واجب ساخت که به آنچه که خداوند بر او حرام نموده نظر نکند
و از دیدن آنچه که دیدنش مورد نهى الهى است خوددارى کند
و عمل چشم این است و این از ایمان است .
..... این آن چیزى است که خداوند بر چشمان واجب ساخته
که این فرو بستن چشم از حرام ، عمل چشم است و این از ایمان است .
و خداوند بر دو دست
واجب ساخت که آدمى با دو دست خود به سوى حرام روى نیاورد
و به وسیله آن دو در به جاى آوردن دستور الهى بکوشد که خداوند بر آن دو امورى را واجب ساخته است از قبیل پرداخت صدقه و ارتباط با خویشاوندان و جهاد در راه خدا و تهیه و استعمال طهور براى نمازها، ....
این آن چیزى است که خداوند بر دو دست واجب نموده زیرا زدن کار دستهاست .
و خداوند بر دو پا
واجب ساخت که به وسیله آن دو به سوى هیچ یک از معاصى نشتابى
و واجب کرد که به سوى آنچه که مورد رضایت الهى است گام بردارى ....
و خداوند بر چهره
واجب ساخت که در شب و روز در هنگامه نماز براى او به خاک افتد ...
راوى مى گوید:
حضرت در ادامه فرمود:
پس کسى که خداوند را در حالتى ملاقات کند که اعضاى خود را حفظ نموده
و به واجبات الهى در مورد هر عضوى از اعضایش وفا کرده
خداوند عزوجل را با ایمان کامل ملاقات کرده است
و او اهل بهشت است
اما کسى که در مورد واجبى از واجبات خیانت کرده
یا از دستور الهى سر باز زده خداوند را با ایمان ناقص دیدار خواهد کرد.
و بدانید که مؤ منان ، با ایمان کامل به بهشت داخل مى شوند
و کسانى که در انجام واجبات کوتاهى نموده اند با ایمان ناقص به دوزخ وارد مى گردند.
نام کتاب : جهاد با نفس
نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره
مترجم : على افراسیابى.
عبد اللَّه بن میمون از امام صادق (ع)
و او از پدرانش از على (ع) نقل مى کند که عیسى بن مریم فرمود:
خوشا به حال کسى که:
سکوت او اندیشیدن
و نگاه او عبرت آموزى
و گستره او خانه اش باشد
و بر گناهانش بگرید
و مردم از دست و زبان او در امان باشند.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 431
انس بن محمد ابو مالک از پدرش از امام صادق (ع) و او از پدرانش از على بن ابى طالب (ع) نقل مى کند که؛
پیامبر خدا (ص) در وصیت خود به او، فرمود:
یا على، هفت چیز است که هر کس آنها را داشته باشد حقیقت ایمان او کامل مى گردد
و درهاى بهشت به روى او باز مى شود:
کسى که وضوى کامل بگیرد
و نمازش را نیکو بخواند
و زکات مالش را بدهد
و خشم خود را فرو برد
و زبانش را زندانى کند
و از گناهانش طلب آمرزش کند
و در باره اهل بیت پیامبرش حق خیرخواهى را ادا کند.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 13
زرارة بن أوفى مى گوید:
بر امام سجاد (ع) وارد شدم، فرمود:
اى زراره! مردم در زمان ما شش طبقه اند:
شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک و گوسفند.
امّا شیر،
همان پادشاهان دنیا هستند که هر کدام از آنها دوست دارند که غلبه کنند و مغلوب نشوند،
و اما گرگ،
بازرگانان شما هستندکه چون چیزى را مى خرند از آن بد مى گویند و چون چیزى مى فروشند از آن تعریف مى کنند،
و اما روباه،
همان کسانى هستند که از طریق دین هایشان روزى مى خورند و آنچه در زبان آنان است در دلهایشان نیست،
و اما سگ
(کسى است که) با زبانش به مردم پارس مى کند و مردم از شرّ او، او را احترام مى گذارند،
و اما خوک،
نامردانى هستند که به هیچ کار زشتى دعوت نمى شوند مگر اینکه اجابت مى کنند،
و اما گوسفند،
مؤمنانى هستند که موهاى آنان کنده مى شود و گوشت هایشان خورده مى شود و استخوان هایشان شکسته مى شود،
گوسفند در میان شیر و گرگ و روباه و خوک چکار کند؟
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 494
عبد اللَّه بن میمون از امام صادق (ع)
و او از پدرانش از على (ع) نقل مى کند که عیسى بن مریم فرمود:
خوشا به حال کسى که:
سکوت او اندیشیدن
و نگاه او عبرت آموزى
و گستره او خانه اش باشد
و بر گناهانش بگرید
و مردم از دست و زبان او در امان باشند.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 431