غیبت آن است که،
چیزی درباره کسی گفته شود که،
اگر به گوش وی برسد،
خوشش نیاید،
خواه آن گفته راجع به نقص و کاستی در بدن
یا دراخلاق (خلق خوی)
یا در گفتارها
و یا در رفتارهای مربوط به دین
یا دنیای او باشد،
بلکه حتی اگر مربوط به کاستیهایی درلباس یا خانه یا مرکب وی باشد.
گناهان زبان بر دوگونهاند:
نخست
گناهانی که بیشتر تباهی و پریشانی اخلاقی برای خود گناهکار دارند؛
اگرچه به لحاظ اجتماعی نیز تباهی آورند،
اما تباهی و پریشانی اخلاقی آنها بیشتر است؛
مانند سخنانِ گزافآلود و اغراق آمیز و سخنانی که برای خودنمایی و ریاکاری بر زبان جاری میشود.
دوم
گناهانی که افزون بر تباهی اخلاقی، که برای شخص گناهکار دارند،
مفاسد مهم و پریشانیهای مهیب اجتماعی نیز دارند و رواج و رونق بازار آنها جامعه را به زیانهایی جبران ناپذیر گرفتار میکند؛
مانند دروغ، سخنچینی، تملّق و چربزبانی و فتنهانگیزی.
بدگویی پشت سر دیگران نیز از این نوع است که در زبان دین و ادبیات شریعت، «غیبت» نامیده شده است.
زمانى که ابو ذر را تبعید کردند، امیر المؤمنین علیه السلام، امام حسن و امام حسین علیهما السلام، عقیل بن ابى طالب، عبد اللَّه بن جعفر و عمار بن یاسر او را بدرقه کردند.
امیر المؤمنین علیه السلام در هنگام بدرقه او فرمود:
با برادرتان ابو ذر وداع کنید،
زیرا مسافر ناچار باید برود
و مشایعت کننده ناگزیر است که بازگردد.
در این هنگام هر کدام از این افراد کلامى به ابو ذر گفتند.
امام حسین علیه السلام فرمود:
خدا تو را رحمت کند، اى ابو ذر!
این قوم، قدر تو را ندانستند و از قدر و قیمت تو کاستند.
چرا که تو دین خود را نفروختى، به این علّت، ایشان دنیاى تو را گرفتند.
آنچه تو براى آنان نگاه داشتى (دین)، بسیار مورد نیاز آنان براى فرداست.
و آنچه آنان از تو دریغ کردند (دنیا)، تو، سخت از آن بى نیازى.
ابوذر عرض کرد:
خدا رحمت خود را نصیب شما اهل بیت کند.
که من در دنیا نیازم فقط به شماست
و هر زمان که شما را یاد کنم،
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله را یاد کرده ام.
گلچین صدوق (گزیده من لا یحضره الفقیه)، ج2، ص: 38
زرارة بن أوفى مى گوید:
بر امام سجاد (ع) وارد شدم، فرمود:
اى زراره! مردم در زمان ما شش طبقه اند:
شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک و گوسفند.
امّا شیر،
همان پادشاهان دنیا هستند که هر کدام از آنها دوست دارند که غلبه کنند و مغلوب نشوند،
و اما گرگ،
بازرگانان شما هستندکه چون چیزى را مى خرند از آن بد مى گویند و چون چیزى مى فروشند از آن تعریف مى کنند،
و اما روباه،
همان کسانى هستند که از طریق دین هایشان روزى مى خورند و آنچه در زبان آنان است در دلهایشان نیست،
و اما سگ
(کسى است که) با زبانش به مردم پارس مى کند و مردم از شرّ او، او را احترام مى گذارند،
و اما خوک،
نامردانى هستند که به هیچ کار زشتى دعوت نمى شوند مگر اینکه اجابت مى کنند،
و اما گوسفند،
مؤمنانى هستند که موهاى آنان کنده مى شود و گوشت هایشان خورده مى شود و استخوان هایشان شکسته مى شود،
گوسفند در میان شیر و گرگ و روباه و خوک چکار کند؟
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 494
داستان ملا محمد صالح مازندرانی:
او که از خانواده ی تهی دستی بود، از مازندران به اصفهان سفر کرد و تحصیلات خود را در این شهر آغاز کرد.
بعد از گذراندن تحصیلات مقدماتی، به درس علّامه محمّد تقی مجلسی( متوفی 1070 قمری) راه یافت.
در مجلسِ درسِ علّامه محمّد تقی مجلسی چنان ترقّی کرد، که همتای علمای بزرگ شد و در اندک زمانی بر اغلب آن ها فایق آمد.
محمّد تقی مجلسی نیز نسبت به او علاقه ی بسیاری پیدا کرد و در مسایل علمی به نظرات او تکیه می کرد.
مدّتی گذشت؛ تا این که علّامه ی مجلسی دریافت که محمّد صالح تمایل به ازدواج دارد.
خود، این موضوع را با او در میان گذاشت و از او اجازه خواست تا همسری برایش انتخاب کند.
عرق شرم، بر پیشانی محمّد صالح نشست.
با خجالت به استاد جواب مثبت داد.
استاد به خانه رفت و دختر فاضله اش، آمنه بیگم، را که در آن زمان در حد کمالِ علمی بود را به نزد خود فراخواند.
به او گفت:
« همسری برایت در نظر گرفته ام که در نهایت فقر ولی در منتهای فضل و کمال و شایستگی است.
البته این امر به رضایت تو بستگی دارد».
آن بانوی صالحه پاسخ داد:
« فقر بر مردان عیب نیست».
و بدین گونه رضایت خود را اعلام کرد. سرانجام مراسمِ ازدواج برگزار شد.
به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت
حضرت فاطمه(س)میفرمایند: و من، آن کلمهی نیکوی خداوندم. (الفضائل/80)
حضرت فاطمه(س)میفرمایند: و ما وسیلهی ارتباط خدا با مخلوقاتیم. (دلائلالامامه/32)
حضرت فاطمه(س) میفرمایند: و ماییم برگزیدگان خدا و جایگاه پاکیها. (ارشاد شیخ مفید/1/270)
گویند انوشیروان بر بوذرجمهر حکیم خشمگین شد و او را زندانی کرد.
پس از مدتی از وضع او جویا شد، دید بوذرجمهر در گوشه ی زندان با کمال آرامش و خونسردی نشسته است.
پرسید چگونه بدین حالت صبر کرده و با اطمینان نشسته ای؟
گفت: مرا معجونی است از شش ماده که هر روز کمی از آن را می خورم در نتیجه قوت قلب و اطمینان برایم فراهم می شود.
گفت: طرز ساختن آنرا به من بیاموز.
گفت:
1- اطمینان و امیدواری به خدا
2- آنچه از جانب خدا مقدّر شده خواهد شد
3- شکیبائی بهترین چیزی است که شخصِ مورد آزمایش بکار می برد.
4- اگر صبر نکنم چه کنم؟
5- ممکن است وضعی از این بدتر هم که من دارم پیش بیاید.
6- از ساعتی تا ساعت دیگر امید فرج است.
روشن است که برگشت مفاد هر شش جمله مربوط به دین و مذهب است که آدمی را در برابر گرفتاریها و مشکلات زندگی کمک می نماید.
ماخذ: نتایج و فوائد دین-کمپانی صفحه: 209
1. کمک به طاعت خداوند
امام على علیه السلام مى فرماید: المُعین على الطاعة خیر الاصحاب «غررالحکم، ص 416» بهترین یاران، کمک کننده بر طاعت خداوند است.
2. سربلندى
امام حسن مجتبى علیه السلام به جنادة فرمود: فَاصحب مَن اذا صَحِبتَهُ زانَک ... «بحارالانوار، ج 44، ص 140» اگر خواستى دوستى انتخاب کنى، با کسى دوست شو که باعث افتخارت باشد ...
امام صادق علیه السلام فرمود: اصحَب مَن تَتَزَیَّنُ بِه وَ لاتَصحَب مَن یَتَزَیَّنُ بِک «منتخب میزان الحکمه، ص 316، ح 3493» با کسى معاشرت کن که افتخارت باشد نه با کسى که افتخارش باشى.
همنشین تو از تو، به باید تا تو را عقل و دین بیفزاید
***
اى پسر همنشین اگر خواهى همنشینى طلب ز خود بهتر
زانکه در نفس همدم از همدم نقش پیدا شود به خیر و به شر
راه و رسم دوستى، ص: 31