مفضل بن عمر از امام صادق (ع) نقل مى کند که فرمود:
همانا شیعه جعفر (امام صادق (ع) کسى است که:
شکم و فرج خود را از حرام حفظ کند
و کوشش او بسیار باشد
و براى خدا عمل کند
و به پاداش او امیدوار باشد
و از کیفر بترسد،
اگر اینان را دیدى آنها شیعه جعفر هستند.
الخصال / ترجمه جعفرى، ج1، ص: 431
مناقب و فضائل مولی الموحدین امیرالمومنین علی ابن ابیطالب که در کتب اهل سنت نقل شده است بیشترازآن است که بتوان همه را ذکرنمود، لذادر این مقال کوتاه به چند موضوع اشاره کرده و روایاتی را به عنوان نمونه از میان انبوه روایات ذکر میکنیم :
1.کثرت فضایل آن حضرت:
عمربن خطاب می گوید: روزی رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: هیچ جوینده ای چیزی نخواهد یافت که مانند برتری و فضل علی ابن ابیطالب باشد چه او طالبان هدایت رابه سوی حق هدایت نموده و از هلاکت دور می سازدو آن را که به هلاکت افتاده باز می گرداند.[1]
احمدبن حنبل، رئیس مذهب حنبلی گوید: در مورد هیچ یک از اصحاب رسول خدا آن قدر فضیلت نقل نشده که در مورد علی نقل شده است.[2]
2. انتخاب آن حضرت توسط خداوند:
روزی رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب به فاطمة زهرا (س) فرمود: آیا نمی دانی که خداوند بر تمام اهل زمین نظر کرد و پدرت را به نبوت برگزیدو سپس نظری دیگر نمود وعلی را انتخاب نمود و به من فرمان داد تا تو را به ازدواج او در آورم و وصی خودم قرارش بدهم؟ [3]
3.علی چونان قبله که مقتدای همه است:
حاکم نیشابوری می گوید: اخباری که در مورد تولد یافتن علی بن ابی طالب در داخل کعبه است،آنقدر زیاد است که به حدّ تواتر (یقین آور) رسیده است.[4]
ابن اثیر آورده، روزی پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله - به علی بن ابیطالب فرمود: یا علی ، تو به منزلة کعبه هستی ، همه باید به سویت بیایند و تو به سوی کسی نمی روی.[5]
4. اولین مسلمان و مؤمن:
متقی هندی نقل کرده، عمربن خطاب می گفت: هیچ گاه به علی بد نگوئید چه از رسول خداـ صلّی الله علیه و آله ـ در بارة او فضائلی شنیدیم که اگر یکی از آن فضائل را داشتم برایم باارزش تر از تمامی چیزهایی است که آفتاب بر آنها می تابدچه نزد رسول خدا بودم که دست به شانة علی گذاشت فرمود: تو اولین کسی هستی که اسلام آوردی و اولین کسی هستی که ایمان آوردی و تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسی هستی.[6]
5. جنگ پیامبر با دشمنان علی علیه السّلام:
ابن ماجه و ترمذی در کتاب صحیح خود، که معتبرترین کتب اهل سنت می باشد آورده اند که رسول خدا خطاب به علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: من در جنگم با کسی که با شما جنگ کند و در صلح و دوستی هستم با کسی که با شما در صلح و دوستی است.[7]
6. محبت علی علیه السّلام و ارزش معنوی آن در پیش خدا و رسول:
ترمذی می گوید: رسول خدا در حالی که دست حسن و حسین را گرفته بود به مردم گفت: هر کس مرا و این دو را ، و پدر و مادر اینها را دوست بداردروز قیامت با من و در درجه من خواهد بود.[8]
عبد الله بن مسعود از صحابه پیامبر می گوید: رسول اکرم(ص) می فرمود: به تمام کسانی که به نبوت من ایمان آورده اند وصیت می کنم به ولایت علی علیه السّلام، چه هر کس او را دوست بدارد و مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است، و هر کس او را دشمن بداردمرا دشمن داشته و هر کس مرا دشمن بداردخدا را دشمن داشته است.[9]
حذیفه یمانی نقل کرد که پیامبر(ص) فرمود: هر کس که می خواهد زندگی و مرگی چون زندگی و مرگ من داشته باشد و در جنت عدن ساکن گردد باید بعد از من علی و دوستان او را دوست بداردو به امامان بعد از من که همه از عترت من هستند اقتدا کند.[10]
بغدادی نقل کرده که عایشه می گوید: رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: یا علی، همین ترا بس که دوستدارتو موقع مرگ حسرتی نداردو در قبرش وحشتی و در قیامت فزعی.[11]
و همان عالم سنی آورده است که از رسول خداـ صلّی الله علیه و آله ـ پرسیدند: آیا برای آتش دوزخ و عبور از آن جوازی هست؟ فرمود: آری و آن محبت علی است.[12]
7. علم علی ـ علیه السّلام ـ
ابن عبدالبّر سنّی مذهب به نقل عبدالله بن عباس گفته است که اگر علم را ده قسمت کنیم بخدا قسم 9 قسمت مخصوص علی است و در یک قسمت دیگر هم او با دیگر انسانها شریک است.[13]
و آورده اند که روزی رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در حالیکه دست علی را گرفته بود فرمود: این امیر نیکان عالم و قاتل ناپاکان است.... و بعد با صدای بلند فرمود: من شهر علمم و علی درب آن شهر، هر کس می خواهدوارد شهر علم گردد باید از در آن در آید.[14]
8. ولایت علی ـ علیه السّلام ـ
خطیب بغدادی آورده است که ابوهریره می گفت: هر کس روز هجدهم ذیحجه را روزه بگیرد ثواب شصت ماه روزه را میبرد و این روز غدیر است که رسول خدا دست علی بن ابیطالب را گرفت فرمود: آیا من ولی مومنین نبودم؟ گفتند: بلی یا رسول الله. پس فرمود: هرکه من مولای او بودم علی مولای اوست، سپس عمربن خطاب به علی گفت: مبارک یا علی که مولای من و مولای هر مسلمانی شدی. پس آیة شریفه الیوم اکملت لکم دینکم نازل گردید.[15]
9. عمربن خطاب و مراجعات و نیازش به علی ـ علیه السّلام ـ :
احمدبن حنبل در کتاب المسند: از معتبرترین کتابها نزد اهل سنت، آورده است که عمربن خطاب می گفت: اگر علی نبود، عمر هلاک می شد (در تمامی مسائل درمانده می گردید.[16] و نیز عمر بار دیگر گفته است: ای ابوالحسن، خداوند مرا در میان قومی زنده نگذارد که تو در میان آنان نباشی.[17]
ابن سعد از علمای تسنن می گوید: عمربن خطاب همواره می گفت پناه می برم به خداوند از مشکلی که پیش آید و ابوالحسن علی (در بین ما) نباشد.[18] و امثال این سخنان زیاد است که عمربن خطاب موقع درمانده شدن در حل مشکلات سراغ حضرت می آمد و پاسخ می گرفت و چنین اعترافاتی می کرد.
10. نزول آیه تطهیر در شأن محمد وآل محمد و لزوم صلوات بر آنان
حدیث معروف کساء که در آن پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مولی علی ـ علیه السّلام ـ و فاطمه (س) و امام حسن و امام حسین ـ علیهم السّلام ـ را در زیر عبای خود گرفته و می فرماید: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا[19] که بر اساس آن مشخصات اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و آل محمد علیهم السّلام معلوم می گردد،که ایشان واجب الاطاعت خواهند بود واین روایت در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است .
بخاری در صحیح خود که از کتب معتبر اهل سنت است آورده که از رسول خدا پرسیدند چگونه بر تو صلوات بفرستیم ، فرمود: بگوئید اللهم صلِّ علی محّمد و آل محّمدکما صلّیت علی آل ابراهیم[20] و آورده اند که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: بر من صلوات تبراء (به معنای بریده) نفرستید، پرسیدند: صلوات تبراء چیست؟ فرمود: اینکه بگوئید اللهم صل علی محمد. بلکه باید بگوئید اللهم صل علی محمد و آل محمد.[21]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- نگاه هدایت شدم، تألیف دکتر تیجانی
2-المراجعات ، تألیف سید عبدالحسین شرف الدین
3- مناقب خوارزمی
4- علی از نگاه دانشوران ؛
پی نوشت ها:
[1] . حافظ ابو جعفر احمد (محب طبری) ، ریاض النضره، چاپ اول، مصر ، اتحاد مصری، ج2، ص214.
[2] . حافظ ابو عبد الله نیشابوری، مستدرک الصحیحین ، حیدر آباد کن (هند) ، دایره المعارف نظامیه، 1324هـ ق،ج3،ص107.
[3] . متقی هندی، کنزالعمال، حیدر آبادکن (هند) ، دایرة المعارف نظامیه، 1312هـ ق، ج6، ص153.و نظیر این حدیث را می توان در در مچمع الزوائد هیثمی ،اسدالغابة اثر ابن اثیر و مستدرک الصحیحین اثر حاکم نیشابوری که همگی از دانشمندان اهل سنت اند ، مشاهده نمود .
[4] . حاکم نیشابوری، پیشین، ج3، ص483.
[5] . عزالدین ابن الاثیر، اسد الغابه، مصر، وهبیّه،1285، هـ ، ق. ح3 ، ص31، مناوی در کنوز الحقائیق
[6] . متقی هندی، پیشین، ص395، و مثل آن را: ترمذی در الصحیح، حاکم نیشابوری در مستدرک، نسایی در خصائص و دیگران.
[7] . محمد بن عیسی ترمذی، الصحیح ، مصر، بولاق، 1292، ه،ق، ج2، ص301 ابن ماجه در الصحیح ،ابن اثیر در اسد الغابه ،حاکم در مستدرک
[8] . همان و ، ابن حجر در تهذیب التهذیب ،خطیب بغدادیدر تاریخ بغداد ،متقی هندی در کنزالعمال.
[9] . حافظ ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مصر، سعادت، 1349،هـ ، ق، ج13، ص32، و دیگر علمای اهل سنت مثل ابن اثیر در اسد الغابه، ابن حجر در الاصابه، متقی هندی در کنزالعمال.
[10] . ابو نعیم اصفهانی،حلیله الاولیاء،مصر، سعادت ، 1351،ه،ق،ج1، ص86، متقی هندی کنزالعمال
[11] . ابن حجر عسقلانی، الاصابه، مصر، 1853، م، ج3، قسم اول، ص20، و مناوی در کنوز الحقایق، محب طبری در ریاض النضره، هیثمی در مجمع.
[12] . حافظ ابوبکر خطیبب بغدادی، پیشین، ج4، ص194، ج3، ص161.
[13] . ابن عبدالبر، الاستیعاب، حیدر آباد هند، دایره المعارف نظامیه، 1336، هـ ،ق،ج2، ص462.
[14] . هیثمی شهاب الدین ، صواعق المحرقه، مصر، میمنه، 1314 ه، ق، ص73، مناوی در کنزالحقائق، خطیب در تاریخ بغداد
[15] . خطیب بغدادی، پیشین، ج6، ص290، و با عبارتی دیگر: سیوطی در درّالمنثور، شیخ واحدی در اسباب النزول، امام محمدرازی در مفتاح الغیب(تفسیرکبیر فخر رازی)، مناوی در فیض القدیر.
[16] . امام احمد بن حنبل، مسند حنبل، مصر، میمنه، 1313ه، ق، ج1، ص140، و بخاری در الصحیح ، دارقطنی در سنن، ابن حجردر فتح الباری، بیهقی در السنن، ابن عبدالبردر الاستیعاب و دیگران.
[17] . متقی هندی، پیشین، ج3، ص35حاکم نیشابوری در مسترک الصحیحین .
[18] . ابن سعدواقدی، طبقات الکبری، بریل لیدن، 1322، ج2، ص102 ابن اثیر در اسد الغابه ،عسقلانی در تهذیب التهذیب
[19] . احمدبن حنبل،پیشین، ج6، ص323 سیوطی در در المنثور ، ترمذی در الصحیح
[20] . بخاری،الصحیح، مصر، مطبعه الخیریه، 1320، باب صلوات علی النبی.احمد حنبل در المسند ، ابو داوود در الصحیح
[21] . هیثمی شهاب الدین ، پیشین، ص87.
به نقل از سایت اندیشه قم
مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
پسرى به پدرش مى گفت:
دارى بقچه درست مى کنى، زمینه سازى مى کنى، کجا مى خواهى بروى؟
گفت: خانه خدا.
گفت: مرا هم ببر.
گفت: تو سیزده چهارده ساله هستى، نمى توانى بیایى.
گفت: اگر مرا نبرى، من مى میرم، باید مرا ببرى.
نمى دانست که مکّه چیست، بیت چیست، همین که پدرش گفت: خانه خدا، خیال کرد هر کس برود خانه خدا خودِ خدا را هم مى بیند. این به عشق دیدن صاحبخانه سخت به سرش زده بود که مرا هم باید ببرى.
پسر جان آخر الان وقت سفر تو نیست. گفت: نه، مرا هم باید ببرى. به هر زحمتى بود پدر را راضى کرد.
مادر گفت: این بچّه را هم ببر، زیاد گریه مى کند.
به مسجد شجره آمدند و مُحرِم شدند.
هر دو با احرام به مکّه آمدند، هر دو به در مسجد الحرام رسیدند، آن جا دعایى دارد.
پدر صورتش را به دیوار گذاشت، بچه هم به دنبال پدر این کار را کرد:
«الّلهُمَّ انَّ الْعَبْدَ عَبْدُکَ وَ الْبَلَدَ بَلَدُکَ وَ الْبَیْتُ بَیْتُکَ ...»
از در مسجد الحرام که وارد شدند تا چشم پسر به بیت و به آن فضاى مسجد افتاد، نعره اى زد و روى زمین افتاد، پدر بالاى سرش نشست و دید که بچه مُرده است.
بر سرش زد فریاد زنان گفت: من و این بچه که مهمان تو بودیم، بچه ام کجا رفت؟
صدایى شنید که بچه ات به عشق دیدن من آمد، تو به عشق دیدن خانه، هر دو نفر شما هم به هدفتان رسیدید، تو به عشق دیدن بیت آمدى، این هم بیت، او هم به عشق دیدن من آمد و به من رسید، دیگر چه مى خواهى؟
خوشا آنان که اللَّه یارشان بى که حمد و قل هو اللَّه کارشان بى
خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بى
نفس، ص: 352
شخصى به نام همّام نزد امیرالمؤمنین آمد و گفت:
آقا جان عاشقان خدا چه کسانى هستند؟
امام این آیه کوتاه قرآن را خواند:
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ نحل (16): 128
بى تردید خدا با کسانى است که پرهیزکارى پیشه کرده اند و آنان که [واقعاً] نیکوکارند.
...
پرسید: على جان من نمى توانم قانع شوم،
درباره عاشقان حق آن چه را در دل دارى، برایم بگو....فرمود:
سؤال کننده، بیشتر از این از من نخواه براى تو حرف بزنم، همین یک آیه را بخوان، ببین و بفهم.
گفت: من نمى روم، بگو.
امیرالمؤمنین هم فرمود: عاشقان خدا حدود نود علامت دارند،
سپس شروع کرد به شمردن،
به علامت نود که رسید- شاید هم بیشتر بوده- خدا امضایش را از روى روح این عاشق سؤال کننده برداشت، نعره اى زد و جان داد.
شخصى گفت: على جان به گونه اى حرف مى زدى که نمیرد، تو او را کُشتى.
فرمود: نه، من او را نکشتم، امضاى خدا روى روح او تا این دقیقه بود، این امضا به واسطه زبان من برداشته شد، دیگر روح در این قفس نمى توانست بماند، شکست و رفت.
خودش مى گفت: «و اللَّهُ لَأبْنُ أبی طالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ»
؛ واللَّه قسم براى در آغوش گرفتن مرگ، پسر ابى طالب از طفلى که گرسنه است و سینه مادر را به دهان مى گذارد، عاشقتر است و براى او لذیذتر است.
«الدُّنیا سِجْنُ المؤمِنِ»
، ما در این جا زندانى هستیم، خودِ دنیا یک زندان است، بدن یک زندان است، خوراکى ها یک زندان است، پوشاکى ها یک زندان است.
نفس، ص: 404
ابوبکر بن نوح می گوید: پدرم نقل کرد:
دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیه الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم .
یک شب یادم رفت آیه الکرسی را به مغازه بخوانم ، و به خانه رفتم . وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دمیدم .
فردا صبح که به مغازه آمدم و در باز کردم ، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده ، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته .
گفتم : تو که هستی و در اینجا چه کار داری ؟ گفت : داد نزن من چیزی از تو نبرده ام ، نگاه کن تمام متاع تو موجود است ، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم وببرم در مغازه را پیدا نمی کردم ، تا اثاثها را زمین می گذاشتم در را نشان می کردم باز تا می خواستم ببرم دیوار می شد.
خلاصه شب را تا صبح به این بلا بسر بردم تا اینکه تو در را باز کردی ، حالا اگر می توانی مرا عفو کن ، زیرا من توبه کردم و چیزی هم از تو نبرده ام .
من هم دست از او برداشتم و خدا را شکر کردم .
داستانهایی از اذکار و ختوم و ادعیه مجرب/علی میر خلف زاده
به نقل از پایگاه اندیشه قم
در رابطه با آرامش دل در پناه یاد خدا چند نکته را باید در نظر داشته باشید:
الف) ذکر اقسامى دارد از قبیل ذکر زبانى وقلبى و هر یک نیز از نظر کمیت و کیفیت مراتب بیشمارى دارند، به طورى که هرگز ذکر یک انسان عادى هر چند ذکر قلبى باشد با ذکر پیامبر (ص) و ائمه (ع) همرتبه و برابر نیستند.
ب) تأثیرگذارى ذکر خدا بر دل امرى قطعى و حتمى است، لیکن تأثیر علت قوى نیرومند است و تأثیر علت ضعیف نیز ضعیف خواهد بود و با توجه به مراتب متعدد ذکر میزان تأثیرگذارى آن بر افراد نیز بسیار متفاوت است و مراتب پایین آن چه بسا بسیار نامحسوس باشد.
ج) میزان تأثیرپذیرى دلها نیز متفاوت است و هراندازه قلب انسان پاکتر و پالودهتر از اوصاف رذیله و پیراستهتر از کنشهاى نکوهیده باشد استفاضه بیشترى از تابش انوار الهى نمود و اطمینان و سکینه افزونترى دریافت مىکند.
بنابراین براى اطمینان پذیرى بیشتر دو راه عمده وجود دارد:
1- بسنده نکردن به ذکر زبانى، سرایت دادن آن به قلب و از ژرفاى ضمیر و سرائر وجود ذکر خدا گفتن.
2- خالص نمودن ذکر براى خدا و تصفیه آن از شوائب نفسانى چون ریا و سمعه.
3- پیراستن نفس از عیوب و رذایل و صفا بخشیدن به آن از طریق ترک معاصى و اجراى صحیح وظایف دینى.
برگرفته از نرم افزار پرسمان3
1) مردم از شر او در امان،و به خیر او امیدوار باشند
2) زیادی مالش را در راه خدا خرج می کند
3) از حرف زدن زیادی خود داری می کند
4) از مال دنیا قناعت نماید
5) تمام عمر خود از تحصیل علم سیر نشود
6) با رضای خدا رفتار کردن محبوبتر باشد نزد او از رفتار کردن با رضای مردم
7) احسان و خوبی مردم را نسبت به خودش زیادتر می داند و احسان و خوبی خود را
به مردم کمتر حساب می کند
8) همه مردم را در نظرش بهتر از خود می داند
خواص و شرایط روحی و جسمی
از گفتار ائمه معصومین(ع)
بر گرفته از کتاب گنجهای معنوی « رضا جاهد »
امام علی(ع):
بر مردم روزگارى بیاید که از قرآن جز نشانى و از اسلام جز نامى نماند.
در آن روزگار، مسجدهایشان از حیث بنا آباد است و از جهت رستگارى ویران .
ساکنان و آباد کنندگانش ، از بدترین مردم روى زمین خواهند بود.
فتنه ها از آنجا بیرون آید و خطاکاریها در پناه آنها ماءوا گیرد.
هر که خواهد از آن فتنه ها کنارى گیرد، بگیرندش و به میان فتنه اش افکنند.
و هر که خود را واپس دارد به سوى فتنه هایش رانند.
خداى تعالى فرماید سوگند به خودم که بر ایشان فتنه اى برگمارم ، آنسان ، که مردم بردبار را در آن حیران گذارم و خداوند چنین خواهد کرد.
از خداوند مى خواهیم که از لغزش و غفلت ما درگذرد.
حکمت شماره : 361 نهج البلاغه
ترجمه عبدالحمید آیتی
امام علی(ع):
اى مردم ، از خداى بترسید.
هیچکس به عبث آفریده نشده تا سرگرم لهو و بازیچه گردد و او را به خود وانگذاشته اند تا به کارهاى لغو و بیهوده پردازد.
مباد که دنیا در نظرش به گونه اى آراسته آید که آن را جانشین آخرت ، که زشتش انگاشته ، قرار دهد.
آن فریب خورده اى که در دنیا به بالاترین پیروزى رسیده ، هرگز به پایه کسى که از آخرت اندک سهمى یافته ، نرسد.
حکمت 362
ترجمه عبدالحمید آیتی