مرحوم حجةالاسلام فلسفی میفرمود:
در قبل از انقلاب در یکی از شهرستانهایی که شیعه و سنّی در کنار یکدیگر زندگی میکردند سخنرانی داشتم.
دیدم در آن شهرستان فحشا و منکرات زیاد است
و این بر اثر نبودن مجالس موعظه و امر به معروف و نهی از منکر است.
یک روز که علمای اهل سنّت به دیدنم آمده بودند،
آنان را مورد عتاب قرار دادم که چرا شما علمای عامّه، امر به معروف نمیکنید
و مجالس موعظه ندارید؟
پس از پایان سخنانم یکی از علمای سنّی برخاست و اجازه خواست که پاسخ مرا بدهد.
به او اجازه دادم.
آن عالم سنّی گفت «آقای فلسفی»!
خدا سایهی امام حسین علیهالسلام را از سر شما علمای شیعه کم نکند،
چون ما حسین علیهالسلام نداریم
و مجلس روضه نداریم.
امام حسین علیهالسلام،
یک محبوبیتی به شما علمای شیعه داده است که تا نام او را میبرید
و صحبت روضهی امام حسین ع میشود،
همه اقشار گرد شما جمع میشوند
و شما در زیر سایهی خیمه عزای حسینی،
هم به مردم اخلاق میآموزید،
هم معارف را بیان میکنید
و هم تبیین احکام میکنید
و شیعیان به برکت عزای امام حسین ع تربیت میشوند
و این رمز موفقیّت روحانیت شیعه است،
مرحوم فلسفی میفرمودند:
من برخاستم و او را بوسیدم و به او گفتم؛
خوب فهمیدی،
رمز محبوبیت و موفقیّت شیعه، امام حسین ع است.
به نقل از نرم افزار هدایت در حکایت
1. قالَ رَسُولُ اللهِ - صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه - : اَحِبُّوا الصِّبْیانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ اِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ فَاِنَّهُمْ لایَرَوْنَ اِلّا اَنَّکُمْ تَرْزُقُونَهُمْ.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: کودکان خود را دوست بدارید و با آنان مهربان باشید، وقتی به آنها وعدهای میدهید حتماً وفا کنید زیرا کودکان، شما را رازق خود میپندارند.
«وسائل الشیعه، ج 5، ص 126»
روایت شده است که جابر بن عبد اللَّه انصارى رضى اللَّه عنه در اواخر عمرش به ضعف پیرى و ناتوانى مبتلا شده بود.
امام باقر علیه السّلام به دیدنش رفت و احوالش را پرسید،
جابر گفت: من در حالى هستم که پیرى را بر جوانى و مرض را بر سلامت و مرگ را بر زندگى ترجیح مى دهم.
امام باقر علیه السّلام فرمود:
اى جابر! من این چنین نیستم که چیزى را بر چیز دیگر ترجیح دهم،
پس اگر خدا مرا پیر کند پیرى را دوست دارم
و اگر جوان قرار دهد جوانى را دوست دارم
و اگر مرا مریض کند مرض را دوست دارم
و اگر شفایم دهد شفا و سلامت را دوست مى دارم
و اگر بمیراند مردن را دوست مى دارم
و اگر زنده نگه دارد زندگى را دوست مى دارم
خلاصه آن چه را که خداوند بخواهد تسلیم او هستم.
وقتى جابر این کلام را از امام شنید
(پى به اشتباه خود برد و فهمید که ترجیح دادن در برابر خواسته خدا اعمال نظر کردن است)
برخاست و صورت حضرت را بوسید و گفت:
حقا که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله راست گفت که فرمود:
اى جابر! تو زنده مى مانى و پسرم را که هم اسم من است مى بینى و او علم را مى شکافد همان گونه که گاو زمین را مى شکافد
و به همین جهت شکافنده علم اولین و آخرین نامیده شده است.»
آرام بخش دل داغدیدگان، ص: 206
جابر(ره): من و عباس (عموی پیامبر) در حضور پیامبر (ص) بودیم،
ناگهان علی (ع) نزد ما آمد و سلام کرد،
پیامبر (ص) به احترام او برخاست و جواب سلام او را داد و بین دو چشم او را بوسید و سپس با احترام خاصّی آن حضرت را در جانب راست خود نشاند.
عباس عرض کرد: ای رسول خدا آیا علی (ع) را دوست داری؟
پیامبر (ص) فرمود: « یا عَمّ وَ اللهِ، اِنَّ اللهَ اَشَدُّ حُبَّاً لَهُ مِنِّی:
« ای عمو! سوگند به خدا که، خدا بیشتر از من علی (ع) را دوست دارد».
سپس فرمود:
خداوند، فرزندان هر پیامبری را در نسل خود آن پیامبر قرار داد
ولی فرزندان مرا در نسل علی (ع) قرار داده است.
ماخذ: داستانهای شنیدنی - اشتهاردی صفحه: 52
دیده و شنیده شده است که اشخاصى در مشاهد مشرفه به امامى که صاحب ضریح است سلام کرده و جواب سلام را شنیدهاند.
شخصى گفته است: هر وقت برای زیارت حضرت امام رضا-علیه السلام- به مشهد مشرف مىشوم(شاید در هر سال یک زیارت بیشتر نمىکرده است)
در هر بار در زیارت اول، با وجود ازدحام جمعیت، تا ضریح راه برایم باز مىشود، به ضریح نزدیک مىشوم و زیارت مىکنم،
و حضرت رضا-علیه السلام- خرجى راه و حتى مقدارى پول براى خرید سوغات را نیز به من مىدهند.
در خانهاى که ما(1) در مشهد بودیم نیز علویهاى بود که مىگفت:هر وقت که براى زیارت به حرم مىروم، براى من هم راه به سوى استلام(2) ضریح باز مىشود.
1. حضرت استاد-مدظله- 2. بوسیدن ضریح و دست کشیدن بر آن
(منبع: در محضر آیت الله العظمی بهجت،ج1،ص 69)
شخصی به امام صادق علیه السّلام گفت: آیا جایز است که انسان دوست خود را در آغوش گیرد و استقبال کند؟ حضرت فرمود: آری، پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله در روز فتح خیبر مطّلع شد که جعفر از حبشه بازگشته و به سوی مدینه می آید، پس فرمودند: به خدا نمی دانم کدام یک از این دو حادثه مرا بیشتر خوشحال کرد، فتح و پیروزی در جنگ و یا بازگشت جعفر! سپس در انتظار جعفر باقی ماند و چون او آمد حضرت برخاست و به استقبال او رفت و او را در آغوش گرفت و بین دو چشمش را بوسید.
(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)