سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابى عتیق به دنبال آن حضرت (امام مجتبى علیه السلام)راه افتاد،

حضرت با تبسم به او فرمود:

حاجتى دارى؟

عرض کرد بله،

از اسبت خوشم آمده است .

حضرت از اسب پایین آمد

و آن را به او بخشید.


بحارالانوار، (محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، (بیروت، داراالاحیاء التراث العربى)،)، ج 43، ص 334

به نقل از: http://www.valiasr-aj.com






تاریخ : سه شنبه 93/9/18 | 8:29 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7/new_folder/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86.gif

روزی امام حسین (ع) از جائی عبور می کرد دید جوانی به سگی غذا می دهد،
 به او فرمود: به چه انگیزه این گونه به سگ مهربانی می کنی ؟


 او عرض کرد: من غمگین هستم ،
می خواهم با خشنود کردن این حیوان غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد،
 اندوه من از این رواست که من غلام یک نفر یهودی هستم و می خواهم از او جدا شوم .


 امام حسین (ع) با آن غلام نزد صاحب او که یهودی بود آمدند،
 امام حسین (ع) دویست دینار به یهودی داد، تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد.


 یهودی گفت :

این غلام را به خاطر قدم مبارک شما که به در خانه ما آمدی به شما بخشیدم
 و این بوستان را نیز به غلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد.


 امام حسین (ع) هماندم غلام را آزاد کرد
و همه آن بوستان و پول را به او بخشید.


وقتی که همسر یهودی ، این بزرگواری را از امام حسین (ع) دید
 گفت :من مسلمان شدم و مهریه ام را به شوهرم بخشیدم


و به دنبال او شوهرش گفت :
من نیز مسلمان شدم و این خانه ام را به همسرم بخشیدم
.


داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی






تاریخ : شنبه 93/7/26 | 9:7 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()


عصر حکومت معاویه بود و ولیدبن عقبه از سوی او فرماندار مدینه بود.


 روزی امام حسین علیه السلام و ولید بر سر مزرعه ای باهم نزاع کردند.


 امام علیه السلام دستار از سر ولید برداشت و به گردنش پیچید.


مروان فاسق که شاهد ماجرا بود گفت :


من تابه حال ندیده بودم که؛

مردی این گونه بر امیر خود جرات داشته باشد که حسین بر تو جسارت کرد.


 ولید که از نیت تحریک آمیز مروان آگاه بود گفت :
به خدا سوگند این حرف را بخاطر دفاع از من نمی گوئی
 بلکه بخاطر حسادت بر حلم من می گوئی که نسبت به حسین دارم .


آنگاه گفت : مزرعه از آن حسین است .


امام علیه السلام به ولید فرمود:


مزرعه از آن تو باشد و برخاست و رفت .


قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری






تاریخ : شنبه 93/7/26 | 8:27 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

امام سجاد علیه السلام ... فرمود:....
 و اما حق همسرت این است که

بدانى خداوند عزوجل او را مایه آسایش و آرامش تو قرار داده
 و او نعمتى از جانب خداى عزوجل براى توست پس او را گرامى بدارى
 و با او مدارا کنى اگر چه حقى که تو بر او دارى بسى لازم تر است
پس بر توست که با او به مهربانى رفتار کنى
زیرا او اسیر توست و باید او را اطعام نموده
و جامه بپوشانى و هر گاه نادانى نمود مورد بخشش ‍ قرارش دهى .

نام کتاب : جهاد با نفس    نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى.






تاریخ : سه شنبه 93/7/8 | 5:32 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

سکونى از امام صادق (ع) و او از پدرانش نقل مى ‏کند

که على (ع) از پیامبر خدا (ص) نقل مى‏ کند که فرمود:

دو غریب است که باید آنها را تحمل کنید:

کلمه حکمت ‏آمیزى از یک نادان، آن را قبول کنید

و کلمه نابخردانه ‏اى از حکیم، آن را ببخشایید.

الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 59







تاریخ : دوشنبه 93/6/17 | 8:14 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

حمّاد بن عمرو از امام صادق (ع) و او از پدرش از على بن ابى طالب (ع) نقل‏ مى‏ کند که پیامبر (ص) در وصیتى به او فرمود:

یا على! هشت نفرند که اگر مورد اهانت واقع شوند،

کسى را جز خود سرزنش نکنند:

کسى که ناخوانده به مهمانى رود،

و کسى که به صاحب خانه فرمان دهد،

و کسى که از دشمنانش طلب خیر کند

و کسى که از افراد لئیم بخشش بخواهد،

و کسى که به سرّى که میان دو نفر است وارد شود در حالى که آنها او را وارد نکرده‏ اند،

و کسى که سلطان را سبک بشمارد،

و کسى که در مجلسى بنشیند که اهل آن نیست،

و کسى که سخنى به کسى گوید که از او نمى ‏شنود.

الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 119






تاریخ : سه شنبه 93/6/11 | 10:6 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
صفحه اصلی |        
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.