ابو بصیر گفت: به امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم:
فدایت شوم، [صفات] شیعیانت را برایم وصف فرما. حضرت فرمود:
شیعه ما کسى است که:
صدایش از گوشش نمى گذرد
و دشمنى اش از بدنش به دیگرى تجاوز نمى کند.
بارش را به دوش دیگرى نمى اندازد
و اگر از گرسنگى هم بمیرد،
از غیر برادران دینى اش چیزى نمى خواهد.
شیعه ما کسى است که:
همچون سگ پارس نمى کند
و همچون کلاغ طمع نمى ورزد.
شیعه ما،
سبک بار زندگى مى کند
و هر زمان در جایى مأوا مى گیرد.
شیعیان ما کسانى هستند که:
در اموالشان، حقّ مشخّصى براى دیگران قرار مى دهند،
با یک دیگر مواسات مى کنند،
هنگام مرگ، بى تابى نمى کنند
و در قبرهایشان به زیارت یک دیگر مى روند.
ابا بصیر گفت: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:
فدایت شوم، اینان را کجا بجویم؟
فرمود: در اطراف زمین و بین بازارها،
آن گونه اند که خداى بزرگ در کتابش [در باره آنها] فرموده است:
«در برابر مؤمنین فروتن
و در مقابل کافران سرفرازند».
صفات الشیعة / ترجمه توحیدى، ص: 59
روزى به بازار آمد و شمشیرش را در معرض فروش گذاشت
و فریاد زد: چه کسى این شمشیر را از من مى خرد؟
شمشیرى که در طول این مدت غم و غصه از چهره پیامبر زدود،
اگر نزد من پولى براى خرید یک پیراهن بود، این شمشیر را نمى فروختم.
عرفان اسلامى تفسیرمصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج11، ص: 289
وجود مقدّسش (امام على علیه السلام) به بازار آمد، در حالى که ریاست جامعه اسلامى در کف با کفایت او بود.
پیراهنى را براى پوشیدن به سه درهم و نیم خرید، در همان بازار پوشید، آستینش بلند بود،
به خیاط فرمود: این آستین را همان طور که به دست من است با قیچى کوتاه کن، خیاط هر دو آستین را با قیچى برید، سپس به حضرت عرضه داشت:
از تن بیرون کنید تا سر آستینها را بدوزم،
فرمود: احتیاج نیست، سپس به حرکت آمد
و در حال حرکت دوبار به خود خطاب کرد: یا على همین پیراهن با این وضع براى تو کافى است!!
روزى از خانه درآمد، پیراهن وصله دارى به تن داشت، به آن حضرت ایراد گرفتند،
در پاسخ انتقادکنندگان فرمود:
پوششى است که به قلب خشوع مى دهد و مؤمن را با دیدن امامش در پوشیدن چنین لباسى راحت مى نماید.
عرفان اسلامى تفسیرمصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج11، ص: 288
وقتى سید بحرالعلوم-رحمه الله-(1) در مکه اقامت داشته، زندگى ایشان در آنجا اشرافى بوده؛ بیرونى با تشریفات و مخارج، ریاست و رفت و آمد و...
زمانى توسط صاحب مفتاح الکرامة،(2) مقدارى غذا و چند اشرفى براى کسى مىفرستد.
او مىگوید: در عمرم چنین غذایى نخورده بودم.
روزى خادم سید-رحمه الله- به او گفت: خرجى تمام شده است.
سید-رحمه الله- نامهاى به صورت برات و حواله به او داد و محلى را در پشت "صف" آدرس داد که در بازارچهى آنجا دکان تاجرى است، برو از او بگیر.
خادم رفت و دید و حواله را به او داد، و آن تاجر نیز با احترام مقدار زیادى پول به خادم تقدیم کرد، و مانند گذشته مشغول هزینه کردن آن شد.
ولى بعد از مدتى خادم به همان جا رفت تا تاجر و دکان او را پیدا کند، هر چه گشت اثرى از آن محله و بازارچه و دکانها در پشت "صف" ندید، ولى پولى که از آن تاجر گرفته بود همچنان باقى بود و آن را خرج مىکردند.
1. عارف و فقیه بزرگ محمد مهدى بن مرتضى طباطبایى نجفى(؟-1212)، صاحب تألیفات متعدد، از جمله رسالهى سیر و سلوک
2. فقیه بزرگ، محمد جواد بن محمد حسینى شقراوى عاملى نجفى(؟-1226)، صاحب تألیفات فقهى بسیار، از جمله: مفتاح الکرامة فى شرح قواعد العلامة
(منبع: در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج1، ص 19)
یکى از مردمان نیکوکار به بازار رفت که غلام (بنده اى) بخرد. غلام زر خریدى را به او عرضه کردند، به آن غلام گفت : نام تو چیست ؟
گفت : فلان ، خریدار گفت : چه کاره اى ؟ غلام گفت فلان ، شخص خریدار به برده فروش گفت : من این غلام را نمى خواهم ، غلام دیگرى بیاور. هنگامیکه غلام دیگرى آورد آن شخص خریدار به آن غلام گفت : نام تو چیست ؟
غلام گفت : هر نامى که تو بگذارى .
مولا گفت : خوراک تو چیست ؟ غلام گفت : آنچه تو عطا کنى .
مولا گفت : چه نوع لباسى مى پوشى ؟ غلام گفت هر لباسى که تو به من بپوشانى .
مولا گفت : چه کاره هستى ؟ غلام گفت : هر دستورى که تو بفرمائى .
مولا گفت : چه چیز را اختیار مى نمائى ؟ غلام گفت : من بنده هستم بنده که از خود اختیارى ندارد.
مولا گفت : این بنده حقیقى مى باشد. این بنده را باید خرید!! ...
نام کتاب : زبده القصص
مؤ لف : على میرخلف زاده
روزى امیرالمؤ منین علیه السلام داخل مسجد شد به شخصى فرمود: استر مرا بگیر نگهدار تا من برگردم همینکه آن جناب وارد مسجد شد مرد لجام استر را برداشته و رفت .
على علیه السلام پس از پایان دادن کار خود بیرون آمد دو درهم در دست داشت ، مى خواست به آن مرد بدهد، دید استر ایستاده و لجام بر سر او نیست ، دو درهم را به غلام خود داد تا از بازار لجامى خریدارى کند.
غلام در بازار همان شخص را دید که لجام را به دو درهم فروخته بود. آنرا خرید و خدمت حضرت آورد.
على (ع ) فرمود: بنده بواسطه عجله و ترک صبر، روزى خود را حرام مى کند و بیشتر از آنچه مقدر شده به او نخواهد رسید.
داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: زهرالربیع