امام علی(ع):
بر مردم روزگارى بیاید که از قرآن جز نشانى و از اسلام جز نامى نماند.
در آن روزگار، مسجدهایشان از حیث بنا آباد است و از جهت رستگارى ویران .
ساکنان و آباد کنندگانش ، از بدترین مردم روى زمین خواهند بود.
فتنه ها از آنجا بیرون آید و خطاکاریها در پناه آنها ماءوا گیرد.
هر که خواهد از آن فتنه ها کنارى گیرد، بگیرندش و به میان فتنه اش افکنند.
و هر که خود را واپس دارد به سوى فتنه هایش رانند.
خداى تعالى فرماید سوگند به خودم که بر ایشان فتنه اى برگمارم ، آنسان ، که مردم بردبار را در آن حیران گذارم و خداوند چنین خواهد کرد.
از خداوند مى خواهیم که از لغزش و غفلت ما درگذرد.
حکمت شماره : 361 نهج البلاغه
ترجمه عبدالحمید آیتی
شخصى یهودى خدمت حضرت على (ع ) آمد و پرسید: یا على عددى را به من بگو که قابل تقسیم بر 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 باشد، بى آن که در تقسیم بر این اعداد، باقیمانده بیاورد.
على (ع ) به او فرمود: اگر چنین عددى را به تو بگویم ، اسلام را قبول مى کنى ؟ مرد یهودى گفت : آرى .
فرمود: روزهاى هفته ات را در روزهاى سالت ضرب کن ، همان عددى خواهد شد که تو مى خواهى . مرد یهود 7 روز هفته را در 360 روز سال ضرب کرد، حاصل عدد 2520 شد که قابل قسمت بر اعداد از 2 تا 10 مى باشد، بدون آن که چیزى باقى بماند.
یهودى ، پس از شنیدن این پاسخ صحیح و مشکل ، طبق تعهد خود اسلام را قبول کرد.
نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى
ذوالنون مصرى ، یک زن غیر مسلمان را دید که در فصل زمستان مقدارى گندم به دست گرفته و براى پرندگان بیابان برد و جلو آنها ریخت .
به آن زن گفت : تو که کافر هستى ، این دانه دادن به پرندگان براى تو چه فایده دارد؟ زن گفت فایده داشته باشد یا نه ، من این کار را مى کنم .
چند ماه از این جریان گذشت ، ذوالنون در مراسم حج شرکت کرد، همان زن را در مکه دید که همراه مسلمانان مراسم حج را بجا مى آورد.
آن زن وقتى ذوالنون را دید، به او گفت : به خاطر همان یک مقدار گندم که به پرندگان دادم ، خداوند نعمت اسلام را به من احسان نمود و توفیق قبول اسلام را یافتم .
نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى
حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردى از کفار اهل کتاب (ذمى ) در راه رفیق امیرالمؤ منین علیه السلام گردید ایشان را نمى شناخت .
پرسید کجا مى روى ، حضرت فرمود: به کوفه ، هنگامیکه بر سر دو راهى رسیدند ذمى خواست از راه دیگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود.
ذمى عرض کرد شما که خیال کوفه داشتید براى چه از این راه می آئید، مگر نمى دانید راه کوفه از این طرف نیست ؟
فرمود: مى دانم ولى دستور پیغمبر ما است که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن ، به اینست که رفیق خود را مقدارى همراهى و مشایعت کنند. من از این جهت با تو آمدم .
مرد ذمى گفت : شیفته ى اخلاق نیک اسلام شده اند کسانیکه پیروى این دین را نموده اند من شما را گواه مى گیرم که به اسلام وارد شدم .
از همانجا آن مرد به همراهى على علیه السلام به کوفه آمد در کوفه ایشان را شناخت و مراسم اجراء شهادت اسلام را بجا آورد.
(داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى به نقل از: ج16 بحارالانوار ص 44).
بدون شک، نبودن حریم بین زن و مرد و آزادى معاشرتهاى تعریف نشده و بى بندوبار (با آرایشهاى گوناگون)، هیجانها و التهابهاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى برهنگى و سکس را به صورت یک عطش روحى و یک خواست سیرى ناپذیر، درمى آورد.
اسلام به قدرت شگرف این غریزه آتشین، توجه کامل داشته و تدابیر زیادى براى تعدیل و رام کردن آن اندیشیده است و در این زمینه، هم براى زنان و هم براى مردان، تکالیف خاصى را معین کرده است.
هفت سین حجاب، ص: 11
شادى یک امر فطرى و مطلوب همه انسانهاست؛ باید دید انگیزه چیست و چگونه از آن بهره مىبریم؟
در بینش مادى شادى اصل است و از هر طریق و به هر نحوى که باشد مطلوب است؛ حتّى اگر خلاف قانون یا تجاوز به حقوق دیگران باشد.
در بینش اسلامى موارد زیر مى تواند معیارهاى شادى باشد.
1. اطاعت خداوند
شادى وقتى است که انسان توفیق طاعت خداوند را پیدا کرده باشد و از گناه دورى گزیند.
امام على علیه السلام فرمود: سُرُورُ المُؤمِن بِطاعَة رَبِّه وَ حُزنُه على ذَنبِه؛ شادى مؤمن به طاعت پروردگار و حزنش بر گناهش مى باشد.
2. احیاى حق و نابودى باطل
امام على علیه السلام در قسمتى از نامهاى که به عبداللَّه بن عباس نوشت فرمود:
باید شادى تو براى احیاى حق یا نابودى باطل باشد.
3. تحول معنوى
شادى زمانى پسندیده است که در انسان تحولى ایجاد شود و به طور کلّى، معیار شادى در اسلام قرب به خداست؛ آنچه زمینه کمال و قرب خدا باشد مطلوب است.
معیارهاى زندگى، ص: 88