سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حب دنیا
بدان که انسان چون مولود همین عالم طبیعت است و مادر او همین دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حب این دنیا در قلبش از همان اول قرار می‎گیرد و هر چه بزرگتر شود، این محبت در دل او رشد می کند.

و به واسطه این قوای شهویه و آلات التذاذیه که خداوند به او مرحمت فرموده برای حفظ شخص و نوع، محبت او روزافزون شود و چون این عالم را محل لذت‎ها و خوشی‎های خود می پندارد و مردن را اسباب انقطاع و جدایی از آنها می داند لذا دلبستگ‎اش به دنیا رو به ازدیاد می‎باشد.

و اگر بر حسب اخبار انبیا و ائمه اطهار - صلوات الله علیهم- و برهان حکما معتقد به عالم آخرت نشده باشد و به کیفیات و حیات و کمالات آخرت، قلبش روشن نشده و قبول ننموده باشد، به مقام اطمینان نرسیده و حُبش به این عالم خیلی زیاد می شود.

ادامه مطلب...




تاریخ : یکشنبه 93/6/2 | 3:0 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : خیر دنیا و آخرت






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 11:32 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : تقوا






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 11:19 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : خدایا روزی کن ما را ...






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 11:9 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : از ما نیست کسی که ...






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 10:55 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : نصایح لقمان حکیم






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 10:45 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : هر کس صبح کند و ...






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 10:37 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : خانواده ، همسر و فرزند (3)






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 10:21 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

قرآن کریم به دو صراط تصریح کرده است: یکی صراط مستقیم است که قرآن کریم، 43 بار با تعابیر از آن سخن گفته است. علاوه بر اینکه تعابیر دیگری همچون«سبیل الله» ، «سواءالسبیل» و... نیز گویای همین راه حق است.
و اما صراط دوم، «صراط الجحیم» (صافات 23) است که قرآن کریم در سوره صافات از آن یاد کرده است.
نکته جالب توجه این است که با آنکه قرآن کریم، راه باطل را نیز با واژه «صراط» یادکرده و آن را «صراط جحیم» نامیده، لکن تنها یک بار واژه «صراط» را در آن به کار برده که نشانگر بی اعتنایی خداوند به این صراط پست و حقیر است.
نتیجه اینکه همواره بشریت، به دو دسته قابل تقسیم بوده اند:

ادامه مطلب...




تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 7:37 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

شهوت رانی عبارت است از:

متابعت کردن آدمی قوه شهویه خود را در هر چیزی که میل به آن می‌کند و آدمی را به آن می‌خواند، از:

شهوت شکم و فرج و حرص مال و جاه و زینت و امثال این‌ها.
و بسیاری از علمای اخلاق تخصیص داده‌اند آن را به متابعت شهوت شکم و فرج و حرص بر اکل و جماع.
و تفسیر اول اگر چه به منشأیّت این صفت از برای جمیع رذایل، که در طرف افراط قوه شهویه است انسب است و لیکن چون اکثر در مقام بیان آن اکتفا به معنی دوم کرده‌اند ما نیز به این طریق بیان می‌کنیم و می‌گوییم:

که شکی نیست که این صفت، اعظم مهلکات بنی آدم است.
و از این جهت سید کائنات فرمود که:

(هر که از شرّ شکم و زبان و فرج خود محفوظ ماند از همه بدی‌ها محفوظ است).

و فرمود که: (وای بر امت من از حلقوم و فرجشان).

و نیز فرمودند که: (بیشتر چیزی که امت من به واسطه آن داخل جهنم خواهند شد شکم و فرج است).
مفاسد پیروی از شهوت فرج
و اما دوم:

که پیروی شهوت فرج، و حرص بر مجامعت باشد، پس شکی نیست که خود فی نفسه امری است قبیح و منکر، و در نظر ارباب عقول، مستهجن و مستنکر.
عقل که کارفرمای مملکت بدن است به واسطه آن مقهور و (منکوب)، و قوه عاقله که مخدوم قوا و حواس است، خادم و مغلوب می‌گردد. تا کار به جائی می‌رسد که همت انسان بر تمتّع، از (جواری) و نسوان (مقصور)، و از سلوک آخرت مهجور می‌شود.
بلکه بسا باشد که قوه شهویه چنان غلبه نماید که قوه دین را مضمحل و خوف خدا را از دل زایل نموده، آدمی را به ارتکاب فواحش بدارد.

و اگر کسی را قوه واهمه غالب باشد این شهوت او را به عشق بهیمی منجر می‌سازد. و آن ناخوشی‌ای است که:
عارض دل‌های بیکار، که از محبت خداوندگار خالی، و از همت عالی بری باشند می‌شود.
و بر کسی که دشمن خود نباشد لازم است که: خود را از مبادی شهوت که فکر و نظر کردن باشد محافظت نماید و احتراز کند، زیرا که: بعد از هیجان قوه شهویه نگاه داشتن آن صعوبتی دارد.

و این اختصاص به شهوت ندارد، بلکه محبت هر امر باطلی از جاه و مال و اهل و عیال و غیر این‌ها چنین است.
پس اگر آدمی ابتدا در آن‌ها فکر نکند و ملتفت مبادی آن‌ها نشود، دفع آن‌ها در نهایت سهولت و آسانی می‌شود. و اگر پیش آن‌ها را نگرفت و داخل در آن‌ها شد دیگر نگاهداشتن خود امری است بسیار مشکل.
و مثال آن، مانند کسی است که: عنان مرکبی را در دست داشته باشد و آن مرکب بخواهد داخل مکانی شود، ابتدا در نهایت سهولت می‌تواند عنان را گرفته مانع آن شود.
و اما کسی که ابتدا خود را محافظت ننموده، مانند کسی است که: مرکب را رها کند تا داخل جائی شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد از عقب بیرون کشد.

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا در اول، به اندک التفاتی ممانعت میسّر گردد، در آخر به صد جان کندن دست ندهد.
پس کسی که طالب نجات خود باشد باید در ابتدای کار، احتیاط کند، که به آخرش مبتلا نشود. و احمق طایفه‌ای هستند که: با وجود اینکه شهوت ایشان قوی است باز در صدد تناول غذاها و معاجین مقوّیه باه هستند تا جماع بیشتر کنند. و ایشان مانند کسانی هستند که مبتلا به چنگ سباع درنده شده باشند و در بعضی اوقات که آن سباع از او غافل شوند حیله‌هایی کنند که آن‌ها را به هیجان و حمله آورد.

و چگونه کسی که از عقلا محسوب باشد چنین امری می‌کند و حال اینکه علاوه بر مفاسد دینیّه که بر افراط در وقاع مترتب می‌شود به تجربه رسیده که هر که منقاد این شهوت گردد و به تهییج زنان و تجدید ایشان و خوردن غذاهای مقویه و معاجین (مبهیه) سعی در قوّت و هیجان شهوت نماید البته لاغر و نحیف، و در اکثر اوقات مریض و ضعیف، و عمر او کوتاه است.
و بسا باشد که: دماغ او مختل، و عقل او فاسد گردد. و این شهوت را تشبیه کرده‌اند:
به عامل ظالمی که پادشاه او را (مطلق العنان) کند، و او را از ظلم کردن منع نکند. و او به تدریج اموال رعایا را بگیرد تا ایشان را مستأصل کند، و به فقر و فاقه مبتلا سازد. و به یکباره همه ایشان هلاک شوند، یا از مملکت پادشاه متفرق شده مملکت را ویران گذارند.
پس هرگاه پادشاه عقل، قوه شهویه را بر مملکت بدن مسلط سازد و آن را بر حد اعتدال ندارد جمیع مواد صالحه، که از غذا هم می‌رسد و باید به جمیع اعضا منقسم گردد، و بدل ما یتحلّل شود، به مصرف خود می‌رساند و همه را منی می‌کند، و سایر اعضا بی‌غذا می‌ماند، و به تدریج ضعیف می‌گردند، و به زودی اجزای ملک بدن از هم می‌پاشد.
و چون آفات این شهوت، خارج از حد احصا، و باعث هلاکت دین و دنیا است، اخبار بسیار در مذمت آن وارد شده.

حتی آنکه در بعضی از روایات رسیده که: (چون ذکر مرد برخاست دو ثلث عقل او می‌رود). و در تفسیر قول خدای - تعالی -: (وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ اذا وَقَبَ،113: 3) وارد شده که یعنی: از شر ذکر، هرگاه برخیزد یا داخل شود. و حضرت رسول - صلّی اللّه علیه و آله - فرمود که: (خدا هیچ پیغمبری از گذشتگان را برنینگیخت مگر آنکه شیطان امید داشت که او را به مهلکه زنان افکند و هلاک سازد. و من از هیچ چیز نمی‌ترسم این قدر که از زن).

و فرمود که: (بپرهیزید از فتنه زنان. و اول فتنه بنی اسرائیل به واسطه زنان بود). مروی است که: (شیطان گفت: زن، نصف لشکر من است، و آن از برای من تیری است که به هر جا می‌افکنم خطا نمی‌شود. و زن محرم اسرار من، و رسول من است). زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک ازین هر دو ناپاک به عزیزان را کند کید زنان خوار به کید زن مبادا کس گرفتار و شک نیست که اگر شهوت فرج نبودی زنان بر مردان تسلط نیافتندی.

پس افراط در این شهوت هلاک کننده فرزند آدم است. هان، هان تا مغرور نگردی به اینکه پیغمبر خدا زنان بسیار خواست.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر شیر آشنایان ره عشق درین بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده اگر تمام دنیا از آن او بودی لحظه‌ای دل او را مشغول نساختی، و ساعتی به فکر آن نپرداختی. چنان آتش شوق و محبت خدا در کانون سینه همایونش افروخته بود که: اگر گاه گاهی آبی بر آن نریختی، دل او آتش گرفتی، و از آنجا سرایت به جسم مبارکش کردی، و اجزای وجود مسعودش را از هم پاشیدی.

و جنبه تجردش چندان غالب بود که اگر گاهی خار و خس مادیات به دامن او نیاویختی یکباره از عالم مادیات گریختی، و طایر روحش به اوج عالم قدس پرواز نمودی.
به این جهت، آن جناب زنان متعدده خواستند و نفس مقدس خود را به ایشان مشغول ساختند که فی الجمله التفاتی به دنیا از برای او همیشه باشد و از کثرت استغراق در (لجه بحر) شوق الهی منجر به مفارقت روح مقدسش نگردد. و به این جهت بود که: هرگاه کثرت استغراق، او را فرو گرفتی و از باده انس سرشار گشتی، دست مبارک بر ران عایشه می‌زد و می‌فرمود:
(کلّمینی یا حمیرا اشغلینی یا حمیرا) یعنی: (ای عایشه با من سخن گوی، و مرا مشغول دنیا کن).

و به این سبب بود که بعضی از زوجات آن جناب، که به تقدیر رب الارباب به تزویج آن حضرت آمده بودند در نهایت شقاوت بودند تا به جهت کثرت شقاوت دنیویه آن‌ها غالب باشد و توانند فی الجمله مقاومت با جنبه قدسیه آن حضرت نمایند، و روح پاکش را به جانب دنیا جذب نمایند. و چون ایشان آن سیّد انس و جان را مشغول ساختندی فی الجمله آن حضرت به این عالم التفات می‌کرد، ولیکن چون جبلّت آن حضرت، انس با پروردگار بود، و التفات به خلق، عارضی بود که از برای بقای حیات، خود را به آن می‌داشتند هر وقت که مجالست او با اهل دنیا به طول می‌انجامید دلتنگ می‌شد و شکیبائی در او نمی‌ماند و می‌فرمود: (ارحنا یا بلال) یعنی: اذان بگوی، و ما را از اشتغال به دنیا راحت انداز. و مخفی نماند که معالجه افراط در این شهوت بعد از تذکر مفاسد و یادآوری معایب آن، این است که: قوه شهویه را به گرسنگی ضعیف کنی. و آنچه باعث هیجان شهوت می‌شود، از: خیال زنان و تصوّر ایشان و نگاه کردن و سخن گفتن و خلوت نمودن با آن‌ها احتراز کنی. و اقوای اسباب هیجان این شهوت، این چهارتا است. و از این چهارتا، تأثیر نظر کردن و خلوت نمودن بیشتر است. و از این جهت خدای - تعالی - فرمود:
(قُلْ لِلْمُوْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ ابْصارِهِمْ،24: 30) یعنی: (به مؤمنین امر کن که دیده‌های خود را بپوشند). و حضرت رسول - صلّی اللّه علیه و آله - فرمود که: (نظر کردن، تیر زهر آلودی است از تیرهای شیطان، هر که خود را از آن نگاهدارد به جهت خوف خدا، خدا او را عطا فرماید ایمانی که حلاوت آن را در دل خود بیابد). و از یحیی بن زکریا پرسیدند که ابتدای زنا و منشأ آن چیست؟ گفت: (نگاه کردن و آرزو نمودن). یعنی خیال و تصوّر کردن.
و حضرت داود - علیه السّلام - به پسر خود فرمود که: (ای فرزند من در عقب شیر راه برو ولی در عقب زن راه مرو). و ابلیس لعین گفته است که: (نگاه کردن کمان قدیم من است. و تیری است که هرگز آن را خطا نمی‌کنم). و چون نظر کردن باعث هیجان شهوت می‌شود، شریعت مقدّسه، حرام کرد نظر کردن هر یک از مرد و زن را به دیگری.

و حرام نمود شنیدن مردان و زنان سخنان یکدیگر را مگر در حال ضرورت. و همچنین حرام شد نظر کردن مردان به پسران (امرد)، اگر از شهوت باشد. و از این جهت، بزرگان دین و اخیار در اعصار احتراز می‌نمودند از نظر کردن به روی پسران امرد. و به این سبب بود که سلاطین اسلام، که پناه مذهب و دین، و (حصن حصین) شرع و آئین‌اند، و حکام دیندار و علمائی که حکم ایشان نافذ بود، در اعصار و (امصار) از تردّد زنان در کوچه و بازار بدون حاجت و ضرورت، و از اجتماع ایشان در عیدگاهها و مساجدی که موجب نظر کردن به مردان و مظنه فتنه و فساد می‌بود منع می‌نمودند.
پس کسی که در صدد محافظت دین و دنیای خود باشد باید از نظر کردن به نامحرم و تصور ایشان و تکلم و خلوت با زنان اجتناب تمام نماید.

ملأ احمد نراقی - برگرفته از معراج السعادة، ص 218 و 278 و اخلاق شبر- سید عبدالله شبر، ص 219
به نقل از سایت اندیشه قم






تاریخ : دوشنبه 93/2/29 | 11:26 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.