رفته بود حج.
آن جا معاویه را دید.
پوزخندی زد و گفت :
" دیدی حجر و رفقایش را کشتیم و خودمان بر جنازه شان نماز خواندیم؟
" حسین لبخند زد:"
ولی ما اگر شما و آدم های تان را بکشیم نه بر شما نماز می خوانیم و نه دفنتان می کنیم."
تاریخ : چهارشنبه 93/7/30 | 4:50 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
آخرین مطالب
جستجو
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 336
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 806519