عشق را مى توان جاذبه و کشش قلبى انسان به سوى کمال و جمال دانست. زیبایى، یکى از کمالات است و زیباى مطلق، خداست. عشق را جز با عشق نمى توان شناخت. عشق را جز عاشق نمى تواند درک کنداما براى نزدیک شدن موضوع به ذهن، مى توانیم از مثالهاى موجود در مراتب پایینتر موجودات زنده استفاده نماییم.
جذبه پروانه به سوى شمع، کشش شاخ و برگ درختان به سوى نور، کشش ریشه ها به سمت خاک، گرایش انسانى که در تاریکى قرار مى گیرد، به سوى هر نقطه نورانى، کشش برخى حیوانات به طرف جریانها و میدانهاى مغناطیسى و نظایر آن، مى توانند نمونه هایى از این قبیل باشند.
عشق در مرتبه اى بسیار عالىتر و به عنوان عالىترین تجلى عالم هستى، قلب انسان را به سوى کمال و زیبایى مطلق سوق مى دهد. انسان را خدا به گونه اى آفریده است که وقتى به سوى نور وجود مطلق متمایل مى شود، با تمام وجود به سمت آن کشیده مى شود. به این ترتیب، عشق کشش قلب انسان به سوى خداوند است.
حب یا عشق، ماهیتى انسانى دارد و هدف اصلى آن نیز خداست ولى این که چرا عشق که اصالتاً مى باید متوجه خدا باشد، به انسانها تعلق پیدا مى کند، سؤالى است که مى توان به این طریق به آن پاسخ داد که عشق در مراتب پایینتر انسانى به سمت نشانه هایى از جمال و کمال الهى که در ا نسانها به عنوان خلیفه او به ودیعت گذاشته شده است، متوجه مى شود. انسانى که هنوز نمى تواند درکى از جمال و کمال مطلق داشته باشد، لاجرم به سوى جمال هاى عینى و قابل رؤیت کشیده مى شود و به سوى کمالات و عواطف ا نسانى که نشانه هایى از رأفت الهى در وجود انسان هستند، سوق پیدا مى کند. به عبارت دیگر، عشق یک انسان به انسان دیگر، اگر خالى از هواها و امیال باشد، نشانهاى از عشق به کمال مطلق است...
برگرفته از نرم افزار پرسمان 3
بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 307
کل بازدیدها: 807114