سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گروهى از طایفه بنى عبس به نزد یکى از خلفا رفتند
در میان آنها مرد نابینایى بود،
خلیفه از او سؤال کرد که چگونه و به چه علت دو چشمانت نابینا شده است؟
مرد نابینا گفت:

شبى با خانواده‏ ام در بیابانى خوابیدم و در میان طایفه بنى عبس از من ثروتمندتر وجود نداشت
ناگهان سیل آمد اهل و عیال و مال و فرزندان مرا برد
و من با یک شتر سرکش و یک بچه شیرخوار ماندیم،
 شتر سرکش فرار کرد من بچه را به زمین گذاشتم و به تعقیب شتر رفتم
همین که قدرى به دنبال شتر دویدم ناگهان صداى فریاد بچه به گوشم رسید،
بلافاصله برگشتم دیدم که سر گرگ در شکم بچه است و مشغول خوردن او مى‏ باشد
دوباره به طرف شتر رفتم وقتى که نزدیک آن رسیدم و مى‏ خواستم آن را بگیرم
لگد محکمى به صورتم زد که من به زمین افتادم و چشمانم کور شد.

پس صبح کردم در حالى که نه مال داشتم نه عیال نه فرزند و نه بینایى چشم.

  آرام بخش دل داغدیدگان، ص: 150






تاریخ : شنبه 93/2/20 | 5:19 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.