منصور دوانیقی از عبدالرحمن خواست که وی را موعظه کند، عبدالرحمن گفت روزگار برای تو موعظه است! منصور گفت چگونه؟ عبدالرحمن گفت عمربن عبدالعزیز وقتی درگذشت پانزده پسر داشت و فقط هفده دینار از خود باقی گذاشت که پنج دینار آن نیز خرج کفن و دفنش شد و هشام بن عبدالملک نیز وقتی مرد پانزده پسر داشت و به هر پسرش یک میلیون دینار ارثیه رسید! کمی بعد از فوت هشام، روزی یکی از پسران عمربن عبدالعزیز را دیدم با صد اسب و مقدار زیادی خواربار که در راه خدا به عنوان حقوق فقرا انفاق می کرد و در همان حال، یکی از فرزندان هشام را دیدم که گدایی می کرد و از مردم صدقه می گرفت.
(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)
تاریخ : شنبه 92/9/23 | 9:48 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
آخرین مطالب
جستجو
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 86
بازدید دیروز: 72
کل بازدیدها: 806870