حاج شیخ مهدی امامی مازندرانی می گفت:
دو عالم با هم عهد کردند هر کدام زودتر مردند، به خواب دیگری بیایند و از عالم قبر و برزخ خبر بدهند.
یکی مرد.
یکسال گذشت تا رفیق را در خواب دید گفت:
چرا به خوابم نیامدی؟
گفت: من گرفتار بودم
گفتم: تو با این همه علم و تقوی چه گرفتاری داشتی؟
گفت: یک دفعه در راه، الاغ بچّه ی یتیمی با بار هیزم از کنارم رد می شد و من یک چوب خلال از آن برداشتم و معلوم نیست از آن استفاده کردم یا نه؟
از این رو یکسال مرا نگهداشتند تا آن بچه بزرگ شد و گفت:
خدایا هر که مال مرا مصرف کرد بر او حلال باشد و من از او راضی ام و امشب تازه خلاص شدم.
ماخذ: جرعه ای از اقیانوس-قلی زاده صفحه: 334-
تاریخ : سه شنبه 93/1/26 | 6:21 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
آخرین مطالب
جستجو
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 84
بازدید دیروز: 38
کل بازدیدها: 808069