سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام سجاد علیه السلام فرمود:

کسی که مشتاق بهشت باشد؛

در انجام کارهای نیک، سرعت و عجله می نماید

و شهوات را زیر پا می گذارد

و هرکس از آتش قیامت هراسناک باشد

به درگاه خداوند توبه می کند

و از گناهان و کارهای زشت دوری می جوید.

(تحف العقول: ص 203)






تاریخ : چهارشنبه 93/8/28 | 12:17 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

امام سجاد علیه السلام ... فرمود:....
و حق حج این است که

بدانى حج وارد شدن بر پروردگار

و گریختن از گناهانت به سوى خدایت است
 و در حج توبه ات پذیرفته است .
و با به جاى آوردن حج

یکى از واجباتى را که خداوند بر تو واجب ساخته است ادا نموده اى .

نام کتاب : جهاد با نفس    نام مؤ لف : شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى.






تاریخ : سه شنبه 93/7/8 | 4:35 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

شخصى به نام عبدالرحمان مى‏ گوید:
روزى معاذ بن جبل در حالى که بشدّت مى‏ گریست خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد.
 و به آن حضرت سلام کرد.
پس از آنکه پیامبر صلى الله علیه و آله جواب سلام او را داد به او فرمود:
- اى معاذ- چه چیزى تو را به گریه واداشته است؟
معاذ در جواب گفت:
- یا رسول اللَّه- در بیرون درب پسر جوانى که صورت زیبا و چهره ‏اى خوشرنگ دارد ایستاده است.
 و مانند زن جوان مرده ‏اى بشدّت مى‏ گرید و ناله سر مى ‏دهد.
و تقاضاى آمدن به محضر شما را دارد.
سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به معاذ فرمود:
 این جوان را به نزد من بیاور.
پس از دستور پیامبر صلى الله علیه و آله معاذ آن جوان را به نزد ایشان آورد.
پس از آنکه آن جوان بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد به آن حضرت صلى الله علیه و آله سلام گفت.
و پیامبر صلى الله علیه و آله جواب سلام او را داد.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
- اى جوان- چه چیزى تو را به گریه واداشته است؟
آن جوان گفت: چگونه گریه نکنم.

در حالى که گناهان بسیارى مرتکب شده ‏ام.
که اگر خداى عزّ و جلّ بخواهد مرا بخاطر بعضى از آنها مجازات کند مسلّماً جاى من در آتش جهنّم خواهد بود.
و گمان مى‏ کنم که خدا مرا بخاطر گناهانى که کرده ‏ام مجازات خواهد نمود.
و هیچگاه مرا نخواهد بخشید.
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:
آیا به خدا شرک ورزیده ‏اى؟
آن جوان گفت:
پناه بر خدا مى ‏برم اگر به او شرک ورزیده باشم.
آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
 آیا مرتکب قتل نفس محترمه‏ اى شده‏ اى؟
آن جوان گفت: خیر.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
خداوند عزّ و جلّ گناهان تو را خواهد آمرزید اگر چه به اندازه رشته‏ کوه هاى بلند باشد.
آنگاه آن جوان به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:
 گناهان من از کوه هاى به هم پیوسته نیز بیشتر است.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
خداوند متعال گناهان تو را مى‏ بخشد

اگر چه به اندازه زمینه اى هفت گانه و دریاها و شنزارها و درخت ها و تعداد مخلوقات باشد.
سپس آن جوان به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:
 گناهان من بیشتر از زمین هاى هفتگانه و دریاها و شنزارها و درختان و تعداد مخلوقات مى‏ باشد.
آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله به آن جوان فرمود:

خداوند متعال گناهان تو را مى‏ بخشد.
حتى اگر به اندازه آسمان هاى هفتگانه و ستاره‏ هاى آنها و به قدر عرش و کرسى باشد.
سپس آن جوان به پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
 گناهان من از اینها بیشتر مى‏ باشد.
در این هنگام پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه تند و غضبناکى به آن جوان افکنده.
 سپس به او فرمود:
واى بر تو- اى جوان- آیا گناهان تو بیشتر است یا رحمت الهى؟
در این هنگام آن جوان سر خود را به زیر افکنده و گفت:
 منزّه است خداى من.
زیرا هیچ چیزى با عظمت‏ تر از خداى عزّ و جلّ نیست.
و پروردگار جهانیان از هر بزرگى بزرگتر است.
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:
آیا جز خداى بزرگ شخص دیگرى گناهان بزرگ را مى ‏بخشد؟
آن جوان گفت: نه- بخدا-.
سپس آن جوان ساکت شد.
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:
- اى جوان- آیا مرا به یکى از گناهانى که مرتکب شده ‏اى آگاه نمى‏ سازى.
آن جوان در جواب گفت: بله.

یکى از گناهانى را که مرتکب شده‏ ام براى شما بازگو مى‏ کنم.
سپس آن جوان گفت:

من به مدّت هفت سال قبرها را مى‏ شکافتم.
و مردگان را از آنها بیرون مى‏ آوردم.
و کفن آنها را از بدنشان جدا مى‏ کردم.
روزى از روزها دختر یکى از انصار از دنیا رفت.
هنگامى که او را به طرف قبر آورده و در آن دفن نمودند. و خانواده او از آنجا دور شدند.
 و شب هنگام فرا رسید و تاریکى همه جا را گرفت.
 من به نزد قبر این دختر رفتم و آن قبر را شکافتم

و بدن آن دختر را از قبر بیرون آوردم و کفن را از تن او بیرون کردم.
و او را لخت و برهنه در کنار قبر قرار دادم.

هنگامى که مى‏ خواستم از آنجا دور گردم شیطان به سراغم آمده
و مرا از رفتن منصرف ساخته و با وسوسه‏ هاى شیطانى‏ خود به من‏ گفت:
به اندام این دختر نگاه‏ کن.
آیا سپیدى شکم او را نمى‏ بینى؟
آیا ران هاى او را مشاهده نمى ‏کنى؟

و شیطان با این وسوسه ‏ها مرا تحریک کرده بطورى که از رفتن منصرف شدم.
سپس به طرف آن دختر برگشتم.
و بدون آنکه بتوانم نفس امّاره خود را مهار کنم.

اسیر هواهاى نفس خود شده و فریب شیطان را خوردم.
و به جسد آن دختر تجاوز نموده و با او آمیزش جنسى کردم.
و پس از انجام این عمل او را- با آن وضع- در همان جا رها کردم و از او دور شدم.
در این هنگام صدائى را از پشت سر خود شنیدم که بر من نهیب زده و گفت:
- اى جوان- واى بر تو از دادگاهى که در روز قیامت برپا مى‏ شود.
در آن روز من و تو- در آن دادگاه- در محضر عدل الهى حضور خواهیم یافت.
و من با این بدن برهنه در آن دادگاه از تو شکایت خواهم نمود که تو مرا از قبر خارج نمودى.
 و کفنم را از بدن بیرون آوردى.
و مرا در حال جنابت رها کردى.
واى بر تو- اى جوان- از آتش دوزخ.
سپس آن جوان به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:
با این گناهى که مرتکب شده ‏ام مطمئن هستم که هیچگاه بوى بهشت را نیز استشمام نخواهم نمود.
اینک چه مى‏ گوئى- یا رسول اللَّه-؟
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود:
از من دور شو- اى فاسق گناهکار-.
زیرا اینک مى‏ ترسم که آتشى به سوى تو بیاید و مرا نیز با تو بسوزاند.
زیرا تو. به آتش نزدیک شده ‏اى!
زیرا تو. به آتش نزدیک شده ‏اى!

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چندین بار این جمله را- خطاب به او- تکرار نمود.
و با دست اشاره مى ‏فرمود- و از او مى ‏خواست- که از آنجا دور شود.
آنگاه آن جوان از آنجا دور شد.
او سپس به شهر بازگشت و مقدارى توشه براى خود تهیه کرده و روانه بیابان شد.
و در میانه کوه ها به عبادت خدا پرداخت.
و پیراهنى که از مو بافته شده بود بر تن خود کرد.
و دو دست خویش را به گردن خود بست.
و ندا داده و فریاد مى‏ زد- اى پروردگار من-
این بهلول بنده تو مى ‏باشد که با سرافکندگى و دست بسته به سویت آمده و از تو طلب عفو و بخشش مى‏ کند.
- اى پروردگار من- تو مرا مى‏ شناسى و از گناه من آگاهى.
- اى سیّد و اى مولاى من- اینک من از کرده خود نادم و پشیمان گشته ‏ام.
و براى توبه نمودن به نزد پیامبر تو رفتم. امّا او مرا از خود راند.
و این کار او ترس و خوف مرا بیشتر نموده است.
اینک تو را به نام مقدّست- و به عزّت و جلالت و عظمت شأنت و بزرگى قدرتت- مى‏ خوانم.
و از تو مى ‏خواهم و عاجزانه طلب مى ‏نمایم تا مرا ناامید نگردانى و دعایم را بى‏ اجابت نگذارى.
 و مرا از رحمت خود محروم نسازى.
و این جوان در مدّت چهل شبانه روز این گونه عمل مى‏ نمود

و درخواست عفو و طلب توبه مى‏ کرد.
و وضع او به گونه‏ اى رقّت بار شده بود که حیوانات اطراف او برایش مى‏ گریستند.
و پس از گذشت چهل روز- از این وضع- او دست به آسمان برده و گفت:
- اى پروردگار- با خواهش من چه کردى؟
آیا دعاى مرا مستجاب نمودى؟
و گناه مرا بخشیدى؟
و توبه مرا پذیرفتى؟
اگر چنین است از تو مى‏ خواهم که به پیامبرت وحى فرمایى.
و جواب مرا به وسیله او بدهى.
و چنانچه دعاى مرا مستجاب نکرده ‏اى.
و از گناه مرا نبخشیده‏ اى.
و توبه مرا نپذیرفته ‏اى.
و مى‏ خواهى که مرا عقوبت نمایى. و به کیفر برسانى.
از تو مى‏ خواهم که آتشى را به سوى من روانه نمایى تا مرا در همین دنیا بسوزاند و به عقوبت رسانده و هلاک گرداند.
 تا بدینوسیله از رسوائى روز قیامت رها گردم.
و از آتش دوزخ نجات یابم.
پس از آنکه چهل روز از ماجراى این جوان گذشت.
خداوند متعال آیاتى از قرآن را بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل فرمود.
و بدینوسیله توبه آن جوان پذیرفته شد.

و پس از نزول این آیات بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آن حضرت.
 از محل خود خارج شده و در حالى که آن آیات را تلاوت مى‏ فرمود و لبخند مى‏ زد به اصحاب خود فرمود:
کدامیک از شما مرا به آن جوان توبه ‏کننده مى‏ رساند؟
در این هنگام معاذ به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:
 خبردار شده ‏ایم که این جوان در میان بیابان در کنار کوهى سکونت گزیده است.
سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به همراه اصحاب خود به طرف آن بیابان رفته و خود را به آن کوه رساندند.
و پس از رسیدن به محل.
 مشاهده نمودند که آن جوان در بالاى کوهى سکنى گزیده است
و او در حالى که بین دو صخره بر روى پا ایستاده.
و دستان خود را به گردن خود بسته- و چهره‏اش سیاه و تاریک گشته.
 و پلک هاى چشمش- بخاطر گریه زیادى که کرده ریخته شده بود-
 با خداى عزّ وجلّ مناجات مى ‏کرد. و این چنین مى‏ گفت:
- اى مولاى من- خلقت مرا نیکو قرار دادى و چهره مرا زیبا آفریدى.
کاش مى‏ دانستم که مرا براى چه آفریدى؟
آیا مى‏ خواهى مرا به آتش جهنّم بسوزانى؟
یا مى‏ خواهى مرا در بهشت سکنى دهى؟

- اى پروردگار من- احسان تو بر من بیش از حد زیاد بوده است.
و نعمتهاى تو بر من افزون بوده است.
کاش مى ‏دانستم که عاقبت امر من چه خواهد شد؟
آیا بهشت مرا در خود جاى خواهد داد؟
یا آنکه آتش جهنّم از من استقبال خواهد نمود؟
- اى پروردگار من- گناه من از آسمان ها و زمین ها بیشتر است.
کاش مى ‏دانستم که آیا مرا مى‏آمرزى و گناه مرا مى‏ بخشى؟
یا آنکه مى‏ خواهى در روز قیامت مرا رسوا ساخته و آبروى مرا بریزى؟
 این جوان. پیوسته این سخنان را مى‏ گفت و در حالى که مى ‏گریست
- و خاک بر سر خود مى ‏ریخت- به مناجات خود با پروردگار ادامه مى‏داد.
در این هنگام حیوانات و درندگانى که در اطراف او بودند دور او جمع شدند
و پرندگان در بالاى سر او بالهاى خود را گسترانده و در کنار هم قرار گرفته بودند.
و آن حیوانات و پرندگان از گریه این جوان مى‏ گریستند.
در این هنگام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به او نزدیک شد و دستان او را از گردنش باز نمود
و خاک هایى که بر سر آن جوان بود زدود.
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود:
- اى بهلول- بر تو بشارت باد.
زیرا تو از آتش جهنّم آزاد گشته‏ اى و خداوند عزّ وجلّ توبه تو را پذیرفته است.

آنگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رو به اصحاب خود نموده و فرمود:
 این گونه از گناه خود توبه نمائید.
سپس آن حضرت صلى الله علیه و آله آیاتى را که به ایشان وحى شده بود.
 براى آن جوان تلاوت نموده و او را به بهشت بشارت دادند.

                        کتاب مردان رحمت شده و مردان نفرین شده، ص:25تا39







تاریخ : دوشنبه 93/6/31 | 6:31 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

امام صادق(ع): همانا مومن گناهی می کند و پس از بیست سال به یادش می آید. پس، از خدا راجع به آن گناه آمرزش می خواهد و خداوند بیامرزدش و هر آینه این امر توفیقی از جانب خدا برای اوست که او را مورد لطف و بخشش خویش قرار دهد. و همانا کافر گناهی می کند و همان ساعت آنرا فراموش می کند. اصول کافی جلد 4 صفحه 172

*************احادیث درباره توبه**************

امام باقر(ع): به محمدبن مسلم فرمودند: ای محمّد گناهان مومن که از آن توبه کرده، آمرزیده شده است و باید برای آینده اش پس از توبه کار نیک کند. من گفتم اگر پس از توبه و استغفار از گناهان باز گناه کرد و باز توبه نمود؟ در پاسخ فرمودند: ای محمدبن مسلم تو پنداری که بنده مومن از گناه خویش پشیمان گردد و از آن آمرزش خواهد و توبه کند. سپس خدا توبه اش را نپذیرد گفتم: چند بار این کار را کرده و از خدا آمرزش خواسته. فرمود: هر قدر مومن از آمرزش خواهی به خدا رو کند ، و توبه کند خدا هم همان مقدار به آمرزش او باز می گردد هر چند دفعاتش فراوان باشد به راستی که خداوند زیاد آمرزنده و مهربان است و توبه را می پذیرد و از بد کرداریها می گذرد. مبادا تو مومنین را از رحمت خدا نا امید سازی.      

اصول کافی جلد 2 صفحه 432

ادامه مطلب...




تاریخ : شنبه 93/3/31 | 3:18 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

احادیث امام جواد (ع), احادیثی از امام محمد تقی(ع)

قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : ثَلاثُ خِصال تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِی الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِی الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلی قَلْب سَلیم.
«کشف الغمّه، ج 2، ص 349»
امام جواد - علیه السلام - فرمود:

سه خصلت جلب محبّت می کند:

انصاف در معاشرت با مردم،

همدردی در مشکلات آن ها،

همراه و همدم شدن با معنویات.

***********احادیث امام جواد (ع)***********

قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : التَّوْبَةُ عَلی أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لایَعُودَ.
«ارشاد القلوب دیلمی، ص 160»
امام جواد - علیه السلام - فرمود:

شرایط پذیرش توبه چهار چیز است:

پشیمانی قلبی،

استغفار با زبان،

جبران کردن گناه ـ نسبت به همان گناه حقّ الله و یا حقّ النّاس ـ،

تصمیم جدّی بر این که دیگر مرتکب آن گناه نشود.

ادامه مطلب...




تاریخ : شنبه 93/3/31 | 3:10 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

روایات در باب ثواب قرائت قرآن در ماه  رمضان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روایت اول

در کتاب بحارالانوار از امام صادق (علیه السلام ) از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت کرده که فرمود:


"شهر رمضان شهر الله عزوجل ، و هو شهر یضاعف الله فیه الحسنات ، و یمحو فیه السئیات ، و هو شهر البرکة ، و هو شهر الانابة ، و هو شهر التوبة و هو شهر المغفرة ، و هو شهر العتق من النار، و الفوز بالجنة . الا فاجتنبوا فیه کل حرام ، و اکثیروا فیه من تلاوة القرآن ، و سلوا فیه حوائجکم ، واشتغلوا فیه بذکر ربکم ، و لایکونن شهر رمضان عندکم کغیره من الشهور، فان له عندالله حرمة و فضلا على سائر الشهور، و لایکونن شهر رمضان یوم صومکم کیوم فطرکم ."(1)


((ماه رمضان ماه خداى عزوجل مى باشد، و آن ماهى است که خداوند کارهاى نیک را در آن دو چندان کند و بدی‌ها را در آن محو سازد، ماه برکت ، و ماه انابة و بازگشت ، و ماه توبه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ ، و کامیاب شدن به بهشت است .


هان که در این ماه از هر حرامى خوددارى کنید، و تلاوت قرآن را زیاد کنید. و حاجات خود را بخواهید، و به یاد پروردگارتان سرگرم باشید، و ماه رمضان نزد شما نباید همانند ماه‌هاى دیگر باشد، چرا که براى این ماه در پیشگاه خداوند حرمت و برترى بر دیگر ماه‌‎ها است ، و نباید در ماه رمضان روز روزه شما مانند روز غیر روزه شما باشد.))


امام باقر (علیه السلام ) فرمود: هر چیزى را بهارى است و بهار قرآن ماه رمضان است

ادامه مطلب...




تاریخ : شنبه 93/3/31 | 2:56 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تصویر حدیثی : کلام نورانی حضرت علی ع...






تاریخ : پنج شنبه 93/3/15 | 9:8 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

حاجی نوری نقل کرده است:

از حاج شیخ احمد بن شیخ زین الدین فرمود:

شبی امام زین العابدین علیه السلام را در خواب زیارت کردم،گفتم:

آقا چه کار کنم تا همیشه به فکر قبر و قیامت باشم،وتوشه ای برای آن موقع جمع کنم؟

آقا چه کنم توفیق توبه پیدا کنم و عمل صالحی انجام دهم؟

آقا،ناراحتم،چه کنم توفیق و سعادت از من گرفته شده است؟
آن حضرت فرمود:

اگر می خواهی توفیق و سعادت پیدا کنی بر خودت لازم کن که همیشه بگویی:«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.»
منبع: کتاب صلوات کلید حل مشکلات-از علی خمسه ای قزوینی معروف به حکیم هندی-صفحه 31






تاریخ : پنج شنبه 93/3/8 | 5:8 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

 امام علی (ع) به مردى که در حضور او استغفر الله گفته بود، فرمود:

مادرت در عزایت بگرید، آیا مى دانى استغفار چیست استغفار درجه بلند مرتبگان است و آن را شش شرط است ، نخست پشیمانى برگذشته . دوم ، عزم بر ترک بازگشت به طور همیشه . سوم ، اینکه حقوق مردم را ادا کنى تا با خداى عارى از هر گناهى دیدار نمایى . چهارم ، هر واجبى را که بر عهده تو بوده و انجامش نداده اى ، به جاى آورى . پنجم ، آنکه گوشتى را که در گناه بر پیکرت روییده ، در غمها و اندوهان آب کنى تا پوستت به استخوانت بچسبد و میان پوست و استخوان گوشت تازه بروید. ششم ، جسم خود را رنج طاعت بچشانى ، همچنان ، که بر او حلاوت معصیت چشانده بودى . در این هنگام بگوى استغفر الله .

حکمت 409

ترجمه عبدالحمید آیتی






تاریخ : دوشنبه 92/11/21 | 10:58 صبح | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

زنى به محضر رسول خدا(ص ) آمد و اقرار به زنا نمود و تقاضاى اجراى حد الهى بر خود را کرد. زن ، پیامبر را مطلع نمود که حامله نیز مى باشد. حضرت فرمود: وقتى بچه ات به دنیا آمد نزد من بیا. زن رفت و پس از مدتى در حالى که نوزادى در آغوش داشت ، مراجعت نمود و تقاضاى خود را تکرار کرد. پیامبر(ص ) فرمودند به خانه ات برو و چون فرزندت از شیر گرفته شد و توانست غذا بخورد نزد من بیا.
زن پس از مدتى آمد، در حالى که قطعه نانى در دست داشت ، نزد رسول خدا(ص ) آن نان را به بچه داد و او در دهان گذاشت و خورد. حضرت رسول بچه را گرفته و به یکى از اصحاب داد و دستور فرمودند: گودالى حفر نموده و زن را تا به سینه در آن داخل کرده و مردم به او سنگ بزنند.
خالد بن ولید سنگى به سر آن زن زد که خون از محل اصابت سنگ به صورت خالد پاشیده شد. خالد به او فحش داد. پیامبر اکرم به خالد فرمود: نه ، ساکت باش ، به خدا او توبه کرد و خدا او را آمرزید، آنگاه پیامبر بر او نماز خواند و او را دفن کرد.

نام کتاب : عاقبت بخیران عالم ج 1
نویسنده : على محمد عبداللهى






تاریخ : شنبه 92/11/5 | 10:46 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.