پيام
+
[تلگرام]
#حکايت_جوان_خداترس
سلمان يکي از ياران پيامبر ص تعريف کرده
روزي از بازار آهنگران کوفه مي گذشت. جواني نقش زمين شده بود و مردم دورش را گرفته بودند.
سلمان از گرماي کوره ها، عرق از پيشاني اش سرازير بود. هر کس درباره جوان سخني مي گفت.
يکي مي گفت: دچار تشنج شده است.
ديگري مي گفت: جن زده شده است.
سلمان از ميان جمعيت گذشت و کنار جوان نشست
او چشم خود را از هم گشود و گفت: من هيچ کسالتي ندارم، ولي اينان گمان مي کنند بيمارم.
با شگفتي پرسيد: پس چرا از حال رفتي و بر زمين افتادي؟
گفت: از بازار مي گذشتم، صداي چکش هاي آهنين بر آهن هاي گداخته، مرا به ياد سخن خدا انداخت
که فرمود: و لهم مقامع من حديد حج/21 يعني: و براي دوزخيان، گرزهايي آهنين است.
ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 399
#خانواده_سالم
@m313serat
جبهه مقاومت اسلامي
96/9/29