پيام
+
[تلگرام]
دوستي مي گفت : در يکي از روزهاي زمستان، از منزل خود به سوي محل کارم که دور بود خارج شدم .
برف بود ، وسيله اي نبود که سوار شوم ؛ براي اينکه دستهايم گرم شود ، آنها را در جيب گذاشتم.
يک دانه تخم آفتابگردان از جيبم پيدا کردم ، آنرا بيرون آورده و با دندان شکستم .
ناگهان بذر وسط آن بيرون پريد و بر روي برفها افتاد .
ناخواسته خم شدم که آنرا بردارم؛ پرنده اي بلافاصله آمد و آنرا به منقار گرفت و پريد.
دوستم مي گفت : به نظر تو چه درسي در آن است؟
من گفتم : رزق ما آن نيست که در دست ماست؛ بلکه آن است که در دست خداست.
اين حکايت زندگي و دنياي ماست که به آنچه در جيب و در دست و جلوي چشم ماست دلخوشيم و خيال مي کنيم که همه اش رزق و روزي ماست و همين که مي خواهيم آن را در دهانمان بگذاريم و لذتش راببريم از ما مي گيرند و به کسي ديگر مي دهند.
همه چيـــــــــز خواستني است
اگــر بخواهي به سويت مي آيــد ...
و من جمله:
حضرت بقيـــــة الله في ارضــه(عج)
#تعجيل_در_فرج_مولايمان_صلوات
@m313serat
عارفانه هاي يک دوست
96/9/17
من.تو.خدا
اللهم صل علي محمد وآل محمد
رايحه ي انتظار
اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم @};-