سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از آن جایی که شیطان قسم خورده همه فرزندان آدم را گمراه نمایند و هر گروهی را با نقشه ای از راه بیرون کند، و تا کنون انجام داده و بعدا هم انجام خواهد داد؛ یکی از آنها که برای او خیلی هم آسان می باشد طایفه زنان اند.
روزی آن ملعون پیش رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آمد، حضرت از او چند چیز پرسید و او هم همه را پاسخ داد.

یکی از آنها این بود: رفیقان تو کیان اند؟ پاسخ داد: دروغ گویان ، غمازان و زنان .

پرسید: دام تو چیست ؟ گفت : زنان . به واسطه اینان مردان را از راه مستقیم بیرون می برم ، و خود ایشان را با مکر و حیله و دل سوزی به کارهای ناشایسته وادار می کنم و به این وسیله ، جهنمی می نمایم .

فرمود: چه تعداد از زنان از تو فرمان برداری می کنند و تابع تو هستند.

عرض ‍ کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم !

آن قدر زیادند که نمی توان شماره کرد و به حساب آورد.

ممکن است از هزاران زن فقط یکی از من اطاعت نکند و بقیه گوش به فرمان من هستند و مایه دل گرمی و امید من به آنان است .

آن حضرت علیه السلام پرسید:

تا به حال بر چند زن غالب نشدی و نتوانستی بر آنان چیره شوی ؟

عرض کرد: یا رسول الله ! تا به حال بر چهار زن دست نیافتم - و آنان زنان نمونه بوده اند.

نخست آسیه ؛ زن فرعون ، دختر مزاحم ، عمری در خانه فرعون ، که ادعای خدایی می کرد، زندگانی نمود و یک لحظه به خدای خود کافر نشد و فرعون را به خدایی نپذیرفت . مطیع پیغمبر زمان خود حضرت موسی (ع) بود و در پایان هم به دست فرعون به شهادت رسید.

دوم مریم ؛ مادر حضرت عیسی علیه السلام که از روز تولد در بیت المقدس ‍ بوده و از اول تا آخر عمرش به عبادت خداوند متعال به سر برد و دست نامحرمی به وی نرسید. خداوند از لطف و عنایت خود بدون شوهر، حضرت عیسی (ع) را به او عنایت کرد.

سوم خدیجه ؛ همسر و حرم تو. آن زنی که همه دارایی خود را به تو سپرد و همه را وقف اسلام و هدف شما نمود. در لحظات دشوار از اسلام و مکتب تو پشتیبانی کرد.

چهارم ؛ که از همه آنان بهتر و گرامی تر است ، دخترت فاطمه (س) می باشد. در همه دنیا زنی به خوبی و شایستگی و ایمان و علم و اخلاق او نیامده است.

شیطان در کمین گاه/نعمت الله صالحی حاجی آبادی

به نقل از پایگاه اندیشه قم






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 5:43 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تشرف حسن بن مثله جمکرانی
------------------------
شیخ بزرگوار، حسن بن مثله جمکرانی (ره )، می گوید: شب سه شنبه ، هفدهم ماه مبارک رمضان سال نود و سه ، در خانه ام خوابیده بودم .
ناگاه نیمه شب جـمعی به در منزل آمدند و مرا از خواب بیدار کرده و گفتند: برخیز و دعوت امام مهدی صاحب الزمان (ع ) را اجابت کن که تو را خواسته اند.
برخاستم و آماده شدم و به آنها گفتم : بگذارید پیراهنم را بپوشم .
صدایشان بلند شد: هو ما کان قمیصک ، یعنی این پیراهن مال تو نیست .
خـواستم شلوار را بپوشم .
صدایشان آمد که لیس ذلک منک فخذ سراویلک ، یعنی این شلوار، شلوار تو نیست .
شلوار خودت را بپوش .
من هم شلوار خودم را پوشیدم .
خواستم به دنبال کلید در خانه بگردم .
صدایی آمد که الباب مفتوح ، یعنی در بازاست .
وقتی از منزل خارج شدم ، عده ای از بزرگان را دیدم .
سلام کردم .
جواب دادند وخوش آمد گویی کردند.
بعد هم مرا، تا جایی که الان محل مسجد است ، رساندند.
وقتی خوب نگاه کردم ، دیدم تختی گذاشته شده و فرش نفیسی بر آن پهن است وبالشهای خوبی روی آن قـرار دارد.
جـوانـی سی ساله بر آن تخت نشسته و به بالش تکیه کرده است .
پیرمردی در مـحـضـرش نشسته و کتابی در دست دارد و برایش می خواند،و حدود شصت مرد در آن مکان در اطراف او نماز می خوانند: بعضی از آنها لباسهای سفید و بعضی لباس سبز به تن داشتند.
آن پیرمرد حضرت خضر (ع ) بود.
او مرا نشانید.
امام زمان ، حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنافداه مرا به نام خودم صدا زده و فرمودند: برو به حسن بن مسلم بگو، تو چند سال است که این زمین را آباد می کنی و می کاری و ما آن را خراب می کنیم و پنج سال است که در آن کشت می کنی .
امسال هم دو بـاره از سـر گـرفـتـه ای و مشغول آباد کردنش می باشی ، ولی دیگر اجازه نداری در این زمین کـشـت کـنی و باید هر استفاده ای که از آن به دست آورده ای برگردانی ، تا در این محل مسجدی بـسـازنـد.
و به حسن بن مسلم بگو، این جا زمین شریفی است و حق تعالی آن را برگزیده و بزرگ دانـسـته است ، درحالی که تو آن را به زمین خود ملحق کرده ای ، به همین علت ، خدای تعالی دو جـوان ازتو گرفت ، اما متوجه نشدی و اگر کاری که دستور داده ایم ، انجام ندهی ، حق تعالی تورا در فشار قرار می دهد، به طوری که متوجه نشوی .

حـسـن بـن مـثـله می گوید،عرض کردم : سیدی و مولای ، برای این مطالبی که فرمودیدنشانه و دلیلی قرار دهید، چون این مردم حرف بدون دلیل را قبول نخواهند کرد.
حضرت فرمودند: انا سنعلم هناک علامة (ما علامتی قرار خواهیم داد تا شاهد صدق قول تو باشد).
تـو بـرو و پـیـام مـا را بـرسـان و بـه سید ابوالحسن بگو به همراه تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و اسـتـفاده های چند ساله ای را که برده است ، از او بگیرد و به دیگران بدهد، تا بنای مسجد را شروع کـنـنـد.
کسری آن را از رهق که در ناحیه اردهال و ملک مااست ، آورده و مسجد را تمام کنند.
ما نـصـف رهق را برای این مسجد وقف کردیم ، که هر ساله پول آن را آورده ، صرف ساختمان مسجد کـنـند.
به مردم هم بگو به این مکان رو آورده و آن را گرامی بدارند و در این جا چهار رکعت نماز بـخـوانـنـد، به این صورت که دو رکعت آن را به قصد تحیت مسجد و در هر رکعت یک بار حمد و هـفـت بارقل هو اللّه و در رکوع و سجود، هفت مرتبه تسبیح بگویند.
دو رکعت دیگر را به نیت نماز امـام صـاحـب الـزمان (ع ) بجا آورند، به این صورت که حمد را بخوانند، وقتی به ایاک نعبد و ایاک نـسـتـعـین رسید، آن را صد بار بگویند و بعد از آن حمد را تا آخربخوانند.
رکعت دوم را هم به این تـرتیب عمل کنند و در رکوع و سجود هفت بارتسبیح بگویند.
وقتی نماز تمام شد، تهلیل (لااله الا اللّه ) گـفـتـه و تسبیح حضرت فاطمه زهرا (س ) را بخوانند.
بعد از تسبیح سر به سجده بگذارند و صـد بار بر پیغمبر و آلش (ع ) صلوات بفرستند، فمن صلیها فکانما صلی فی البیت العتیق (هرکس این دورکعت نماز را بخواند، مثل این است که دو رکعت نماز در خانه کعبه خوانده باشد).
حـسـن بـن مـثله جمکرانی می گوید: من وقتی این جملات را شنیدم ، با خود گفتم گویامحل مسجد همان است که حضرت در آن جا تشریف دارند.
بعد به من اشاره فرمودند که برو.
مـقـداری از راه را کـه آمدم ، دوباره مرا خواستند و فرمودند: در گله جعفر کاشانی گله دار، بزی هست که باید آن را بخری .
اگر مردم روستا پولش را دادند، با پول آنهابخر، وگرنه باید از پول خود بـدهـی .
فـردا شـب آن بـز را بـه این محل بیاور و ذبح کن .
آنگاه روز هیجدهم ماه مبارک رمضان گوشتش را به بیماران و کسانی که مرض سختی دارند بده ، زیرا خدای تعالی همه را شفا می دهد.
آن بز ابلق (سفید و سیاه )است و موهای زیادی دارد.
هفت علامت در او هست : سه علامت در یک طرف وچهارتا طرف دیگر.

بـعـد از این فرمایشات ، براه افتادم که بروم ، اما باز مرا خواستند و فرمودند: ما تا هفتاد یاهفت روز ایـنـجاییم (اگر بگوییم هفت روز، دلیل است بر شب قدر، که بیست و سوم رمضان می باشد.
اگر بگوییم هفتاد روز، شب بیست و پنجم ذیقعدة الحرام و روزبزرگی است ).
حـسن بن مثله می گوید: به خانه برگشتم و همه شب را در فکر بودم ، تا صبح شد و نمازخواندم .
بـعـد از نـماز، سراغ علی بن المنذر آمدم و اتفاقات را برایش گفتم .
با هم تاجایی که شب قبل مرا بـرده بـودند، رفتیم .
در آن جا گفتم : به خدا قسم ، نشانی و علامتی که امام (ع ) این مطالب را به من فرموده اند، این زنجیرها و میخهایی است که دراین جا هست .
سـپس به طرف منزل سید ابوالحسن الرضا رفتیم .
وقتی به در منزلش رسیدیم ،خدمتگذاران او را دیدیم .
آنها به من گفتند: سید ابوالحسن از اول صبح در انتظار تواست .
آیا اهل جمکرانی ؟ گـفـتـم : بـلـی .
همان وقت نزد سید ابوالحسن رفتم و سلام کردم .
ایشان جواب سلام مرابه نحو احسن داد و مرا گرامی داشت و پیش از آن که چیزی بگویم ، گفت : ای حسن بن مثله من خواب بـودم .
در عالم رؤیا شخصی به من گفت : کسی به نام حسن بن مثله از جمکران نزد تو می آید.
هر چـه گـفـت سـخـن او را تـصدیق کن و بر قولش اعتماد کن ،چون سخن او سخن ما است و نباید گفته اش را رد کنی .
از خواب بیدار شدم و تا الان منتظر تو بوده ام .
در ایـن جـا حـسـن بن مثله وقایع را مشروحا به او گفت .
سید همان وقت فرمود که اسبهارا زین کـنـند بعد سوار شدند.
وقتی نزدیک ده رسیدند، جعفر چوپان را دیدند که گله رادر کنار مسیر، می برد.

حـسن بن مثله میان گله رفت و آن بزی که حضرت اوصافش را داده بودند، آخر گله دید، که به طـرف او می آید! او هم آن بز را گرفت و خواست قیمتش را به جعفر بدهد.
جعفر سوگند یاد کرد کـه مـن ایـن بـز را هـرگز ندیده ام و در گله من نبوده است ، جز آن که امروز می بینم و هر طور خواسته ام آن را بگیرم ، برایم ممکن نمی شد، تا الان که پیش شما آمد.
بـز را هـمان طوری که حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه دستور داده بودند، به آن جا آوردند وکشتند.
بعد هم در حضور سید ابوالحسن الرضا، حسن بن مسلم را حاضر کردند.
استفاده های زمین را از او گرفته و درآمد رهق را هم آورده و به آن اضافه کردند.
سپس مسجد جمکران را ساخته و با چوب پوشاندند.

سـیـد ابـوالـحـسـن الـرضـا زنجیر و میخها را به قم برد و در منزل خود گذاشت .
همه بیماران و دردمندان به منزلش می رفتند و خود را به آن زنجیرها می مالیدند و خدای تعالی آنان را به سرعت شفا می داد و خوب می شدند.
ابـوالـحـسـن مـحـمـد بـن حیدر می گوید: از چند نفر شنیدم که سید ابوالحسن الرضا درمحل مـوسـویـان ، در شـهـر قـم مدفون است .
بعد از او یکی از فرزندانش مریض شد.
خواستند از همان زنجیرها برای شفایش بهره بگیرند.
در صندوق را باز کردند، اماچیزی نیافتند
کمال الدین ج 2، ص 143، س 27






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:28 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

تشرف ملا احمد مقدس اردبیلی

------------------------
سید میر علام تفرشی ، که از شاگردان فاضل مقدس اردبیلی (ره ) است ، می گوید: شبی در صحن مقدس امیرالمؤمنین (ع ) راه می رفتم .
خیلی از شب گذشته بود.
ناگاه شخصی را دیـدم کـه به سمت حرم مطهر می آید.
من نیز به سمت او رفتم ، وقتی نزدیک شدم ، دیدم استاد ما ملا احمد اردبیلی است .
خـود را از او مخفی کردم ، تا آن که نزدیک در حرم رسید و با این که در بسته بود، بازشد و مقدس اردبیلی داخل حرم گردید.
دیدم مثل این که با کسی صحبت می کند.
بعد از آن بیرون آمد و در حرم هم بسته شد.
به دنبال او براه افتادم ، به طوری که مرانمی دید.
تا آن که از نجف اشرف بیرون آمد و به سمت کوفه رفت .
وارد مسجد جامع کوفه شد و در محرابی که حضرت امیرالمؤمنین (ع ) شربت شهادت نوشیده اند، قرار گرفت ، دیدم راجع به مساله ای با شخصی صحبت می کند وزمان زیادی هم طول کشید.
بـعـد از مدتی از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد.
من نیز به دنبالش می رفتم ، تا نـزدیـک مسجد حنانه رسیدیم (مسجدی که دیوارش خم شده است وعلت آن این است که وقتی جـنـازه امیرالمؤمنین (ع ) را برای دفن در نجف اشرف ، ازآن جا عبور می دادند، دیوار این مسجد، روی ارادت بـه آن حـضرت خم شد).
در آن جاسرفه ام گرفت ، به طوری که نتوانستم خود را نگه دارم .

همین که صدای سرفه مرا شنید، متوجه من شد و فرمود: آیا تو میر علامی ؟ عرض کردم : بلی .
فـرمـود: ایـن جا چه کار داری ؟ گفتم : از وقتی که داخل حرم مطهر شده اید، تا الان با شمابودم ، شـما را به حق صاحب این قبر (امیرالمؤمنین (ع )) قسم می دهم ، اتفاقی را که امشب پیش آمد، از اول تا آخر به من بگویید.
فرمود: می گویم ، به شرط آن که تا زنده ام آن را به کسی نگویی .
من هم قبول کردم و باایشان عهد و میثاق نمودم .
وقـتی مطمئن شد، فرمود: بعضی از مسائل بر من مشکل شد و در آنها متحیر ماندم ودر فکر بودم کـه نـاگاه به دلم افتاد به خدمت امیرالمؤمنین (ع ) بروم و آنها را ازحضرتش بپرسم .
وقتی که به حـرم مطهر آن حضرت رسیدم ، همان طوری که مشاهده کردی ، در به روی من گشوده و داخل شـدم .
در آن جـا بـه درگـاه الهی تضرع نمودم ، تا آن حضرت جواب سؤالاتم را بدهند.
در آن حال صـدایـی از قبر مطهر شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و مسائلت را از قائم بپرس ، زیرا او امام زمـان تو است .
به نزد محراب مسجد کوفه آمده و آنها را از حضرت حجت (ع ) سؤال نمودم ، ایشان جواب عنایت کردند و الان هم برمی گردم
کمال الدین ج 2، ص 64، س 24






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:6 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

سوره عصر
وَ الْعَصرِ(1) إِنَّ الانسنَ لَفِی خُسر(2) إِلا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ تَوَاصوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ(3)
سوگند به عصر که انسانها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده ‏اند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده ‏اند.
مفضل بن عمر می گوید از امام صادق علیه‏ السلام پیرامون این سوره سوال کردم امام علیه‏السلام فرمود:
سوگند به عصر. منظور از عصر. عصر ظهور و خروج قائم علیه‏ السلام است همانا انسان در زیانکاری و خسران است (یعنی دشمنان ما) در زیانند.
مگر آنانکه ایمان آوردند یعنی (آنانکه به آیات ما ایمان آوردند)
و کارهای نیک انجام دادند. یعنی (مواسات با براداران دینی)
و یکدیگر را به حق سفارش نمودند. یعنی (به امامت)
و یکدیگر را به صبر و پایداری سفارش نمودند. یعنی (در دوران فترت ؛ زمان غیبت که عقاید مردم سست می‏ شود)

کمال الدین و تمام النعمه. ، جلد 2، ص 656.
----------------------






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:5 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

سوره طه، آیه 135

قُلْ کلُّ مُّترَبِّصٌ فَترَبَّصوا فَستَعْلَمُونَ مَنْ أَصحَب الصرَطِ السوِی وَ مَنِ اهْتَدَی(135)
بگو همه ما و شما در انتظاریم. حال انتظار کشید.

اما به زودی می‏ دانید چه کسی از اصحاب صراط مستقیم است و چه کسی هدایت یافته است.
امام موسی بن جعفر علیه ‏السلام می‏ گوید درباره‏ ی این آیه شریفه از پدرم امام صادق علیه ‏السلام پرسیدم او فرمود:
(صراط سوی) (راه میانه) همان حضرت قائم علیه‏ السلام است و هدایت مربوط به کسی است که به طاعت او راه یافته باشد.

و مانند همین است در کتاب خدای عزوجل که می‏ فرماید:
و به راستی من بر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد. سپس هدایت شود بسیار آمرزنده ‏ام.

فرمود: یعنی به سوی ولایت ما هدایت شود.

تأویل الایات الظاهره، ص 323.






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:4 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ کانَ زَهُوقاً(81)

بگو که حق آمد و باطل نابود شد که البته باطل رفتنی و نابود شدنی است.
امام باقر فرمود: معنای این آیه این است: هنگامی که امام قائم علیه‏ السلام قیام کند.دولت باطل برچیده می‏ شود.

نور الثقلین، جلد 3، ص 212، روضه کافی، ص 287.
----------------------






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:4 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

هذا صاحبکم من بعدى و خلیفتى علیکم و هو القائم الذى تمتد الیه الأعناق بالإنتظار، فإذا امتلأت الارض جوراً و ظلماً، خرج فملأها قسطاً و عدلا

ابوغانم خادم گوید: ابو محمد (علیه السلام) داراى فرزندى گشت و نامش را محمد نهاد و او را در روز سوم به اصحابش عرضه کرد و فرمود:
این نوزاد صاحب شما پس از من و جانشین من بر شماست، و او همان قائمى است که مردمان از سر انتظار، به سوى او گردن کشند و چشم به راهش باشند.

پس آنگاه که زمین پر از جور و ظلم گردد، خروج کند و آن را از قسط و عدل پر سازد.
ینابیع المودة، ج 3 ص 323، ح 1؛ بحار الانوار، ج 51، ص 5 ح 11
----------------------
هذا إمامکم من بعدى و خلیفتى علیکم،  أطیعوه و لاتتفرقوا من بعدى فتهلکوا فى أدیانکم، ألا وانکم لاترونه من بعد یومکم هذا حتى یتم له عمر...
شیخ طوسى (ره) مى نویسد: روزى حدود چهل تن از شیعیان حضور امام حسن عسکرى (علیه السلام) شرفیاب شدند و از حضرتش تقاضا کردند که حجت پس از خویش را به آنان معرفى کند. ناگاه پسرى دیدند همچون پاره ماه، که شبیه ترین مردمان به ابومحمد (علیه السلام) بود، آن گاه حضرتش فرمودند:
این، پس از من امام شماست و جانشین من است بر شما، او را اطاعت کنید و پس از من پراکنده نشوید، که دینتان تباه مى شود و به هلاکت مى افتید، بدانید که پس از امروز او را نخواهید دید تا اینکه عمرى از او سپرى گردد.
غیبت شیخ طوسی، ص 357، ح 319؛ مدینة المعاجز، ج 7، ص 611 ؛ اکمال الدین ، ص 435، ح 2
----------------------
والله لیغیبن غیبة لا ینجو فیها من الهلکة إلاّ من ثبّته الله عز و جل على القول بامامته و وفقه (فیها) للدعاء بتعجیل فرجه
به خدا سوگند که او غیبتى خواهد نمود که در آن از هلاکت رهایى نیابد مگر کسى که خداى عزوجل او را بر اعتقاد به امامت او پایدار و ثابت قدم بدارد و توفیق دهد که دعا براى تعجیل فرجش کند.
اکمال الدین، ص 348، ح 1؛ مدینة المعاجز، ج 7 ، ص 606، ح 2595
----------------------
الحمدلله الذى لم یخرجنى من الدنیا حتى أرانى الخلف من بعدى، أشبه الناس برسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) خلقاً و خلقاً، یحفظه الله تبارک و تعالى فى غیبته ثم یظهره...
احمد بن اسحاق گفت از امام حسن عسکرى (علیه السلام) شنیدم که فرمود:
حمد خداى را که مرا از دنیا نبرد تا اینکه جانشین خود را دیدم همان کسى که شبیه ترین مردم از نظر خلقت و اخلاق به رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) است و خداوند تبارک و تعالى او را در عصر غیبتش حفظ مى کند تا اینکه او را ظاهر سازد.
اکمال الدین، ص 409، ج 7، کفایت الاثر، ص 295، صراط المستقیم
----------------------






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:3 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

سوره حجر، آیه 36-38

قَالَ رَب فَأَنظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ(36) قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظرِینَ(37) إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(38)
(شیطان) گفت: پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت ده، و زنده بگذار، فرمود: تو از مهلت یافتگانی.

(اما نه تا روز رستاخیز) بلکه تا روز و وقت معینی.
امام صادق علیه‏ السلام در جواب شخصی بنام وهب که پیرامون این آیه و وقت معلوم از او سوال کرد فرمود:
وقت معلوم در این آیه روز قیامت نیست بلکه وقت معلوم روز قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.
هر گاه خداوند او را برانگیزد ابلیس می‏ آید در حالیکه بر زانوهایش راه می‏ رود و می‏ گوید: ای وای از این روزگار.
آنگاه پیشانی او گرفته می‏ شود و گردنش زده می ‏شود و این هنگام همان وقت معلوم است که مدت او به پایان می ‏رسد.

دلائل الامامه، ص 240.
----------------------






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:3 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

کم من حرى مومنة و کم من مؤمن متأسف حیران حزین عند فقدان الماء المعین

چه بسیار زنان و مردان مؤمنى که به وقت فقدان ماء معین (مهدى (علیه السلام)) متأسف، تشنه و محزونند.
خرائج، ج 3 ، ص 1168، ح 65؛ بحار الانوار، ج 51 ، ص 152، ح
----------------------
فاذا خرج أشرقت الارض بنوره و وضع میزان العدل بین الناس فلا یظلم أحد أحدا
پس هنگامى که مهدى (علیه السلام) خروج کند زمین به نور او روشن شود و او ترازوى عدالت در میان مردم نهد و کسى بر کسى دیگر ظلم نکند.
کشف الغمة، ج 3، ص 332؛  ینابیع المودة، ج 3 ص 387، ح 19
----------------------






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:2 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()

إن القائم منا هو المهدى الذى یجب أن ینتظر فى غیبته و یطاع فى ظهوره، و هو الثالث من ولدى

امام جواد (علیه السلام) مى فرمایند: به راستى که قائم از ما همان مهدى باشد که واجب است در زمان غیبتش انتظار او را کشند و در زمان ظهورش او را اطاعت کنند و او سومین از فرزندان من است.
مدینة المعاجز، ج 7 ص 408، ح 2415؛ بحار الانوار، ج 51، ص 156، ح 1
----------------------






تاریخ : سه شنبه 92/12/6 | 4:2 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.