سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگو با آیت الله سید محمدرضا جلالی حسینی:


طلبه های قدیم چگونه بودند/ نوشتن راز ماندگاری علمای شیعه است
حوزه/ تقاضای ما از حوزه علمیه این است از شروع درس مباحثات مربوطه به «املا»، صحیح نویسی، «انشاء» با روش علمی نویسی را در حوزه به راه انداخته، و طلاب هم به خوبی مباحث افراد بگیرند، تا نوشته های آنها در آینده بهینه باشد.


ادامه


اشاره/ آیت الله سید محمد رضا حسینی جلالی، فرزند آیت الله سید محسن حسینی جلالی، در سال 1324 ه.ش در کربلا متولد شد، پدرش از علمای کربلا و مادرش علویه، دختر آیت الله سید محمد هادی خراسانی بجستانی از مجتهدین کربلا بودند.

بعد از دوره ابتدایی و راهنمایی، در سن 13 سالگی وارد حوزه علمیه کربلا شد و مقدمات را تا آخر لمعه در کربلا خواند، در سال 1344 به نجف مهاجرت کرد و دروس سطح را نزد اساتیدی همچون حضرات آیات سید اسدالله مدنی، شیخ صدرا باد کویی، سید مرتضی خلخالی، شیخ مسلم ملکوتی ، کاظم تبریزی گذراند. در سال 1349 وارد درس خارج شد و نزد حضرات آیات آقای خویی، سید محمد روحانی قمی و امام خمینی (ره) حاضر شد. ایشان از دوران طلبگی در کنار تحصیل، تدریس را نیز ادامه داد و  از آیت الله شیخ آقا بزرگ طهرانی، آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی و برخی علمای دیگر اجازه نقل حدیث دارد.

خبرگزاری «حوزه» گفت و گوی سایت مباحثات با این استاد حوزه را منتشر  می کند.

چه عواملی سبب شد عالم طلبگی و روحانیت را انتخاب کنید؟

حوزه علمیه کربلای معلی در نیمه دوم سده(1300ه ق) با وجود مجتهدین و مدرسین بزرگ و مدارس معتبر طلاب پرشور در ردیف حوزه علمیه نجف اشرف، دومین حوزه بزرگ به شمار می آمد، ولی بامرور زمان، با فوت بزرگان و هجرت بیشتر آنان به ایران کم رنگ شده با این حال در عصر حاضر هنوز در عراق بعد از حوزه علمیه نجف دومین حوزه در عراق به شمار می رفت. و بیشتر علمای کربلا  کسانی بوده اند که در نجف اشرف تحصیل کرده، به مقامات عالیه در علم و عمل رسیده، و کربلا را مقر و مکان هجرت خود قرار داده و به تدریس اشتغال نمودند.

خاندان ما از طرف پدرومادر،  از بزرگان حوزه کربلا بودند. رسم خاندان های علمی حوزوی این بود که اغلب فرزندان آنها در حوزه ادامه تحصیل می دادند، لذا دوره ابتدایی را در مدرسه أهلی (با نام مدرسه الإمام الصادق الإبتدائیه) به اتمام رساندم. بعد از مقطع ابتدایی، به دلیل آشنایی با محیط طلبگی و چون عموما خویشان، دوستان و رفقا و آشنایان من حوزوی بودند. این امر بسیار طبیعی بود هم وارد محیط حوزه شوم. مثلا پدرم بعد از تمام تحصیل ابتدایی با مهربانی گفت: بعد از این می خواهی به چه کاری مشغول شوی. گفتم دوست دارم نزد حاج عباس که انگشتر ساز بود، کار کنم. مرحوم والد گفت: نزد وی می رویم و از او می خواهیم تا به شما کار یاد دهد. با این که کار آسانی نبود، اما شروع به کار کردم اما نتوانستم آنچه می خواستم انجام دهم. ظهر که به خانه برگشتم مرحوم پدر گفت: چند انگشتر ساختی؟ من که خسته بودم جواب دادم کار مفیدی نیست. می خواهم کاری کنم که برای من فایده داشته باشد، مثل کار شما که درس خواندن و خدمت به مردم است! با این حرف، پدرم بسیار خوشحال شده و گفت: «بارک الله، من هم همین را می خواستم بگویم، آدم باید کاری کند که برای خودش و برای همه مردم فایده ای داشته باشد ، پس بهترین کاری که می توانیم بکنیم خواندن علوم دینی است تا خودمان مسائل دینی را یاد بگیریم و هم به دیگران یاد دهیم؛ البته این امر ثواب زیادی نیز دارد و کار بزرگان دین هم همین بوده آباء و اجداد ما نیز عالم دین بوده اند و کار انبیاء و ائمه (ع) همه علما تحصیل و تعلیم علوم دینی بوده است. با بیان این کلمات شوقم به درس طلبگی آنقدر زیاد شد که همان روزها با راهنمایی پدر، شروع به خواندن درس طلبگی کردم. البته مخفی نماند اشتغال پدر به تدریس مستمر بود. طلبه شدن دو برادر بزرگتر، شهید محمد تقی و سید محمد حسین نیز اثر زیادی در این توجه من به علوم حوزوی داشت . همچنین عزت و احترام مردم به پدرم در هر جا که می رفتند اثرگزار بود.(ومَن یُشابه ابََهُ فماظلم).

اساتید خود را چگونه و با چه معیارهایی انتخاب می کردید؟

برای تعیین استاد در حوزه علمیه، باید از اشخاص معتبر حوزه ها، کمک گرفت. من والدم خود از بزرگان حوزه بود، و شاگردان زیادی داشت، بهترین راهنما در تعیین اساتید بود، برای شروع درس جامع المقدمات، یکی از بهترین شاگردان خود شیخ عبدالرضا صافی را به عنوان استاد من تعیین کرد، من هم نزد ایشان امثله و شرح امثله را خواندم، وی مدرسی مهربان و خوش بیان و البته نویسنده و شاعر هم بود و از همه این ویژگی های استاد استفاده کردم

مرحوم پدر برای درس رساله علمیه دیگر از شاگردان خود بنام مرتضی ضیایی خراسانی که در کربلا مشغول بودند را به عنوان استاد من معین کردند.

در مرحله بعد صرف میر شاگرد مرحوم شیخ علی ساوجی که به تخصص در علم صرف معروف شدم بسیار جدی درس می داد. از اموری که استاد ساوجی بسیار تاکید می کرد این بود باید هر کتابی را که می خوانید تا آخرش تمام کنید، تا آخرین کلمه که (تمت) است تا (تاء) دوم نه (تاء) اول.

بنابراین استاد من را ملتزم کرد، هیچ کتابی ناقص نگذارم و این توصیه در شرایع، لمعه، مغنی، مطول و همه کتاب های درسی رعایت شد، مساله مهم در این مرحله این بود همه درس ها را در مدرسه علمیه ای خواندم که جای تدریس مرحوم والد بود.

سپس درس سیوطی تا آخر ادبیات که مطّول بود را همانند قبل با راهنمایی پدر به مدت 5 سال نزد شیخ جعفر رشتی خواندم، درس اصول المعالم و منطق حاشیه ملاعبدالله را هم نزد ایشان خواندم در این مدت کتاب های آداب المتعلمین، مختصر الشرائع، العروه الوثقی و شرائع الاسلام را نزد پدر و دیگر اساتید گذراندم.

و بعد از تکمیل سطوح اولیه در سال 1348 ه.ق برای تکمیل سطوح (مکاسب، رسائل و کفایه) به نجف اشرف وارد شدم. و اولین درس ها را با راهنمایی أخوان عزیز (شهیدآقاسیدمحمدتقی، و سید محمدحسین) نزد مدرسان بزرگوار، همچون آیت الله سید اسدالله مدنی در مکاسب و رسائل و شرح تجرید، آیت الله شیخ مسلم ملکوتی در خیارات مکاسب، آیت الله سید مرتضی خلخال در کفایه خواندم، و همچنین نزد آیت الله شیخ کاظم تبریزی و آیت الله شیخ صدرا بادکوبی قسمتهایی از کفایه را تکمیل کردم.

درس خارج را نیز با مشورت اساتید بزرگوار، و راهنمایی برادرانم نزد مدرسین مشهور فقه و اصول خواندم، درس اصول(مباحث الفاظ) را نزد آیت الله العظمی خویی و اصول عملیه را نزد آیت الله العظمی روحانی فراگرفتم، همچنین در فقه درس آیت الله العظمی خویی (عبادات) و درس آیت الله العظمی امام خمینی(ره) را تجربه کردم. قسم (معاملات) منحصرا در محضر آیت الله روحانی، شرکت کردم.

در دوران تحصیل، رابطه استاد و شاگردی بین اساتید و طلاب چگونه بود؟

دردوران ما، طلبه ها بسیار ساده و با اخلاص بودند، چون کسانی که در این رشته وارد می شدند، فقط به نیت تحصیل معارف و رشد علمی، عقلی و دینی خود بودند، نه طمع مالی و طلب مقامی، بلکه فقط برای خدمت به مردم و رسیدن به درجات رفیع علمی و اخلاقی بود، در این راستا، بزرگان حوزه نیز هیچ دریغی از ارشاد، هدایت و بخشش علم و هدایت برای دیگران نداشتند و تمام کمال علوم خود را به طلاب انتقال می کردند.

به همین جهت، استادان و مدرسان، با چهره ای باز و با محبت زیاد، از شاگردان خود  استقبال نموده و به آنها توجه پدرانه ای کرده، و تا امکان داشت، به آنها محبت و رأفت و روی خوش نشان داده، و با تمام وجود تعلیم می دادند، تشویق نموده و کمک علمی می کردند. در این تلاش ها طمع و توقع پاداشی هم نداشتند، چرا که همین حالت ها را از اساتید خود دیده بودند و به شاگردان هم انتقال می دادند.

حوزه های علمیه دانشگاه علم، محبت، مواظبت و رقابت خداپسندانه بود. تأکید اساتید به وقت، جدیت و پیشرفت همه جانبه طلاب بود، اساتید نیز از رفتار طلبه ها، اخلاق آنها و نحوه مطالعه، کوشش و مباحثه آنها مواظبت می کردند، و حتی بر امر لباس و خوراک آنها هم مراقبت داشتند. طلاب برای بزرگتر خود احترام قائل بوده و اعتماد داشتند و مشکلات درسی ، علمی و زندگی خود را با آنها طرح می کردند، بزرگترها نیز با کمال خوش‌رویی به آنها جواب داده و مشکلات آنها را حل می نمودند؛ درجه و مقام طلاب خوب را با کمال صراحت در میان بزرگان علوم اعلام می کردند.

اساتید گاهی به طلاب خود مرحمت نموه آنها را به خانه خود دعوت می کردند؛ در مواردی زیادی در امر ازدواج به آنها کمک می کردند، حتی چون از اخلاق، دیانت و محاسن آنها با خبر بودند برخی اساتید و شاگردان را به عنوان داماد خود بر می گزیردند. امر مهم دیگری در این مرحله وجود داشت اینکه هیچ مساله مالی میان استاد و شاگرد مطرح نبود، یعنی همان طور که استادان درس خواندند و از استادادن خود استفاده کردند، به طور مجانی و بدون پاداش یا چشم داشت با شاگردان خود رفتار می کردند و شاگردان نیز استادان توقع مادی نداشتند، مگر مهربانی، خوشرویی و زحمت درس و تدریس و کمک های علمی!

بهترین روش های تعلمی نیز این بود که اساتید شاگردان را برای تدریس و نوشتن تقریرات دورس تشویق می کردند در آن زمان نوشتن و قوی شدن املاء و إنشاء طلبه ها اهمیت داشت. در این باره در خیلی از درس ها، اساتید برای راه انداختن طلاب در انتهای درس ها هر ئهفته، سوال هایی درباره مطالب درس مطرح می کردند و طلاب هم می بایست جواب کتبی آن را بنویسند و به محضر استاد می آوردند ایشان نیز تصحیح و تنظیم می کردند که همین کار موجب تقویت نویسندگی می شد.

خودتان چه مقدار به مباحثه اهتمام داشتید و فکر می کنید اهمیت مباحثه در چیست؟

«مباحثه» باب مفاعله از اصل بحث است به معنای جستجو می باشد. اگر شخصی در موضوعی برای رسیدن به مقصود جستجو و کوشش کند، این کار را بحث می گویند و شخص را باحث می نامند؛ حال اگر دو نفر باهم درباره مطلبی جستجویی کرده و یا صحبت کنند، در اصطلاح طلبگی به این امر مباحثه می گویند.

در همین راستا نوعاً طلبه ها هم ردیف باهم در درس حاضر می شوند و باهم درس ها را تکرار می کنند. روزی یکی گوینده می شود و دیگری می شنود و اگر اشتباهی بشنود درست می کند ، روز دوم دیگری درس را مطرح می کند، اولی شنونده، بنابراین مباحثه از مهمترین واجبات برای علم آموزی طلاب است و از روز اول درس مباحثه شروع می شود و تا آخر عمر طلبه ها وجود دارد در مرحله سطوح نیز چون درس ها براساس کتاب می باشد مباحثه کنندگان همان کتاب ها را مورد بحث قرار می دهند. ولی در مراحل درس خارج که متاب معینی در دست نیست، طلاب در مباحثه های خود مطالب استاد را تکرار کرده و مورد گفت و گو قرار می دهند.

گاهی یکی از بزرگان که در درس خارج شرکت کرده و مطالب را خوب فهمیده متصدی می شد تا درس را برای طلابی که تازه به درس خارج وارد شده اند. تکرار  کند، این کار را هم اصطلاحاً تقریر می گویند، شخص گوینده را نیز مقّرر می نامند، به هر حال اگر مطالب مذکور بنویسد و چاپ شود، کتاب نوشته را تقریرات می گویند.

مباحثه از کارهای مهم است، باید طلبه انجام دهد، چون به وسیله آن، هم مطالب در ذهن او ثبت می شود، هم اگر چیزی از درس را فرانگرفته باشد به آن می رسد؛ یعنی در مباحثه یادآوری می کند، جرأت گفتار درس و روش درس دادن  را یاد می گیرد. بنابراین با مباحثه طلبه قدرت بیشتر برای تحقیق و توضیح مطالب به زبان علمی پیدا می کند و مطالب بیشتر در ذهن او باقی می ماند.

در آداب المتعلمین تاکید زیادی بر مباحثه می شود، مباحثه مخصوص طلبه مبتدی نیست، بزرگ سالان و طلاب درس خارج هم مباحثه می کردند. حتی علمای اعلام نیز در مجالس، منازل، مدارس و یا در هرجا که به هم می رسیدند، نشسته و یا گاهی ایستاده به مباحثه مشغول می شدند، در ابتدای طلبگی، مباحثه آنها را گوش می دادیم و روش مباحثه بزرگان را می آموختیم ، البته علاوه بر فراگیری روش مباحثه استفاده های شانی از اخلاق، آداب ، روش نقض و ابرام می کردیم و مسائل علمی و ادبی زیادی را از مباحثه بزرگان و علمای دین می گرفتیم.

 نوشتن چه مقدار برای یادگیری و رشد فکری طلاب اهمیت دارد؟

علوم با نوشتارها به دست ما رسیده و تحصیل علم هم بدون کتاب امکان ندارد؛ اتصال و ارتباط معارف نیز به وسیله کتاب میسر است، بنابراین شرع شریف بر این امر عقلی و عرفی متداول تأکید نموده، روش تعلیم در مدارس و مکتب خانه ها هم بر این بوده  و هست که نوشتن را به طلاب یاد می دهند. در طلبگی یکی از امور بسیار مهم همین نوشتن بود، ما از ابتدای شروع درس ها آنها را می نوشتیم، یعنی با هر روشی که می توانستیم سعی می کردیم مطالب استاد را بنویسم، چه شرح و معنی یک کلمه بود، یا شرح و ترجمه مطلب به نحوکامل یا بیانات استاد به نحو مفصل. در گذشته که  چاپخانه نبود، کتاب هایی را که درس داده می شد به قلم خودشان بود، همان طور که معلّم و مدرّس می‌خواند طلبه ها می نوشتند، بنابراین نسخه های خطی کتاب های درسی فراوان است، وگاهی معلم و مدرس در انتهای کتاب، به خواندن شاگرد شهادت می داد که آنرا «بلاغ القرائه» می گویند، و اینگونه نسخه ها اعتبار پیدا می کرد.

کسانی نیز قدرت علمی داشتند، در حاشیه همین نسخه ها متن نوشته و مطالب را نقد و شرح می دادند آن را «تعلیقه» می گفتند. البته طلبه های مبتدی سفارش می کردند حاشیه کتاب چیزی ننویسند، بلکه در جای دیگر بنویسند تا کتاب را تمیز نگه دارند.

ما هم چون مدرسه ابتدایی، درس املاء و انشاء داشتیم، می توانستیم تقریر درس و مطالب مهم استاد را در دفتر بنویسیم و گاهی به استاد عرضه می داشتیم و این کار موجب تصحیح آن، گاهی هم باعث تحسین استاد می شد، این تجربه اثبات شده که نوشتن هرچیز سبب بیاد ماندن آن می شود، چنان که در حدیث شریفی در کتاب کافی داریم که امام(علیه السلام) فرمود: (اکتبُوا فإنّکم لاتحفظُون حتّی تکتبُوا). با این حال نوشتار، روش، قواعد و شرایط مربوط به خود را دارد، نوشته طلبه باید روشمند بوده و عوامانه نباشد.

از حوزه علمیه تقاضا داریم تا از ابتدای کلاس های درسی، طلبه ها «املاء»، صحیح نویسی و انشاء را با روش های علمی یاد بگیرند. تا نوشته های آنها در آینده بهینه باشدوقتی می خواهند تصنیف و تألیفی داشته باشند. بتواند کارهایی در سطح نویسندگان معاصر ارائه نمایند امر مهم دیگر این که طلاب باید با خط خوش آشنا بوده تا نوشتار آنها خوانا باشد، و استفاده بهینه از آن شود.

در زمان ما، از ابتدای طلبگی، اکثر طلاب نزد استاد خط می رفتند و مشق می نوشتند؛ در کربلا نیز استاد معروف خط آقای شیخ علی اکبر نائینی هم مکتب دار بود و هم معلّم خط؛ اکثر طلاب کربلا که خوش خط بودند، در مکتب ایشان خط را آموخته بودند.

کتاب های زیادی از شما منتشر شده، چه عاملی سبب شد تا در زمینه نوشتن فعال شوید؟

یکی از توفیقات الهی که نصیب اینجانب شد، این است افکار و اندوخته های خود را نوشته و به روی کاغذ آوردم و خداوند متعال اسباب آن را برایم فراهم کرد و از این بابت همیشه خداوند را شاکر باشیم.

در همین زمینه عواملی را که موجب توجه من به نوشتن شد را در اینجا یادآور می شوم:

1- درس انشاء در مدرسه بود؛ نوشته های یک صفحه ای یا بیشتر که موجب می شد در درس نمره خوبی هم بگیریم و باعث تشویق معلم شود و بعد از آن نیز در حوزه که درس انشاء نبود، در خود احساس می کردم باید مطالب جدیدی را  که فرا می گیرم، باید بنویسم؛ همین طور مطالبی را که مطالعه می کنم یا می شنوم و برایم فایده دار است، بنویسم.

2-درخانه پدری ام که زندگی می کردیم، کتابخانه بزرگی وجود داشت و من همیشه به آن کتابخانه رفت و آمد می کردم، کتاب ها را مرتب نموده و گاهی هم مطالعه می کردم و حضور در کتابخانه باعث می شد تا شوق و رغبتم در این که باید من هم در این کار شرکت داشته باشم، زیاد می شد.

3-درس ها و مطالبی را که مدرس می گفت، همیشه می نوشتم، لذا دستم با نوشتن آشنا بود، و این امر جرأت نوشتن را در من زیاد می کرد.

4-محیط علمی آن زمان و وجود نویسندگان با روش های نوین، جذابیت نوشتن را در وجود هم زیاد می کرد.

5- همچنین مهم ترین امری که باعث ورودم به عرصه نویسندگی شد، زمانی بود که یکی از علمای کربلا، آقای سید عبدالرضا حسینی مرعشی از من خواست مقاله ای درباره سید الشهداء (علیه السلام) بنویسم، تا در مجله (أجوبة المسائل الدینیة) در شماره اول، محرم 1389 هجری قمری چاپ کند، فضای مذکور اولین کاری بود که از بنده در حوزه منتشر شد و مورد عنایت ارباب قلم واقع شد.

البته با هجرت به نجف اشرف، کار من منحصر در دروس حوزه شد، و اگر کاری خارج از فقه و اصول انجام دادم، به درایه و رجال و تحقیقات علمی و منبع شناسی مربوط بود، با این حال محور اصلی کارهایم، مطالب و مرتبط با دروس حوزه بود.

کارهایی که انجام دادم مربوط به مسائلی در ارتباط با فقه، اصول، تاریخ اجتهاد و میراث علمی شیعه در قرون (1-5) اسلام بود. و هدف معرفی میراث و فکر شیعی در این زمینه ها بود، خصوصا مطالبی مورد جرّ و بحث خلاف و اختلاف آراء، لذا در راستای نوآوری و یافتن مسائل مهم که از چشم ها پنهان و فراموش شده، تلاش می کردم، در این عرصه هم کارهای تازه و زیادی انجام داده، میراث علمی تشیع و کتاب ها و مخطوطات مهمی را تحقیق کردم و به بهترین وجه ممکن منتشر نمودم.

یکی از حوزه های تحقیقاتی حضرتعالی علوم حدیث است، چرا این حوزه مطالعاتی را دنبال کردید؟

استادی به نام شیخ عبدالرحیم قمی معصومی داشتم که در کربلا واعظ، مسأله گو و امام جماعت بود، و نوعاً بازاریان به ایشان اقتدا و اعتماد می کردند، بنده نزد ایشان کتاب العروة الوثقی را می خواندم، وی همیشه در منبر کتاب بحارالانوار چاپ قدیم را به همراه داشت و از آن احادیث مناسب را می خواندو ترجمه می کرد، روزی به بنده فرمود: «شما باید کتاب بحارالانوار را داشته باشی و در وقت های تعطیل مطالعه کنی! تا با این کار با کلمات ائمه (علیهم السلام) مانوس شوی.

این فرمایش بنده را به حرکت آورد، وبه مرحوم والدم عرض کردم و ایشان نیز موافقت کرده، مبلغی دادند تا بحارالانوار را خریداری کنم، این کتاب چاپ جدید شده بود، و در آن زمان تا جلد (18) از آن منتشر و چاپ شده بود.

وجود این کتاب با تشویق شیخ قمی سبب شد آن اجزاء را مطالعه کنم و لذت ببرم، شاید همه اوقات تعطیلی را به مطالعه بحارالانوار مشغول بودم، این امر باعث شده تا در بعضی از کارهای علمی خودم در رابطه با نوشته های حدیثی، تالیفاتی داشته باشم، از جمله ترجمه سعد بن عبدالله اشعری که توجه به کثرت نام ایشان در استادها، سعی کردم تا همه موارد مربوط به اسم ایشان را در فیش هایی جمع آوری کنم و برای شناخت ایشان نیز کتاب های رجال را مطالعه کردم، مجموعه کار مذکور را هنوز در حال تدوین است و امیدوارم به زودی تنظیم آن به پایان برسد.

همچنین وقتی در نجف اشرف مشغول کارهای فقهی شدم و دیدم علم حدیث در احکام، تفسیر و سایر علوم به شکل گسترده اثر دارد، احساس کردم باید برخی مسائل مربوط به حدیث را به طور اجتهادی دنبال کنم، بنابراین وارد این عرصه شدم.

اما اهمیت علم حدیث در استنباط معارف دینی: پر واضح است که هرگز عالم و مجتهدی نمی تواند آن را رها کرده و در آن وارد نشود، چون حدیث شریف دومین ستون محکم دین، بعد از قرآن کریم است، بلکه حدیث مفسر و مفصل قرآن و مبین محکمات آن می باشد و چون حدیث ثقلین که پیامبر اکرم(ص) آن دو (قرآن و عترت) را خلیفه، جانشین و امانتدار خود، در میان امت معین نمودند، پس قرآن را باید با اهل بیت(ع) که همان عترت پیامبر(ص) است، شناخت، و عترت می تواند تنها سخنگوی قرآن باشد، پس سخنان اهل بیت(ع) همان حدیث آنهاست، با این بیان، اهمیت حدیث شریف برای استنباط معارف قرآن مشخص می شود و کسانی که تنها قرآن را حجت علم می کنند، و یا با سنت می خواهند نفی عترت کنند، دور از شناخت و معرفتند، و این ایده سبب التزام بنده به معرفی حدیث و نشر علوم حدیث با ابزار علمی است تا عمل به قول اهل بیت(ع) را به کار گیریم که فرمودند: (حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِیهِ وَ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا وَ إِنَّ الْکَلِمَهَ مِنْ کَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِیعِهَا الْمَخْرَجُ((بحارالانوار، ج‏2، ص 185) اگر حدیثی را خوب بفهمی بهتر از آن است که هزار حدیث را روایت کنی و هیچ کدام یک از شما فقیه و دانشمند نمی‌شود تا اینکه سخنان کنایه‌ای و سربسته ما را بفهمد چرا که گاه سخنان ما هفتاد تفسیر دارد که برای توجیه هر یک از آنان پاسخی در نزد ماست.

در آثار مربوط به حدیث چه رویکردی را  دنبال می کنید؟

اضافه بر مطالبی که در مسائل پیش داشتم، باید رویکرد مهمی را در این مورد بگویم: در طول قرن ها تاریخ  فرهنگ اسلام، شیعیان پیشتاز حفظ حدیث پیامبر(ص) وعترت بودند، اعم از کتابت و نوشتار، حفظ، ضبط ، تصحیح، نشروتبلیغ آن، در حالی که برخی به اسم اسلام مردم را از نوشتن و یادداشت کردن آن منع کرده، یا آن را می سوزاندند و از بین می بردند، حتی محدثان را حبس می کردند، ولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خاندان گرامی ایشان طبق امر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و با کمال قوت، با این بدعت معارضان حدیث و دشمنان دین، مقابله می کردند و حدیث ناب محمدی(ص) را از ابتدا حفظ نموه متنشر می کردند، که با عنایت خداوند دست به دست و سینه به سینه به وسیله اصحاب مکرم أئمه (علیه السلام) به ما رسیده، بنابراین بحث در تاریخ نوشتار حدیث و اثبات اینکه برخی مانع از نشر آن بودند، و اما شیعه همیشه مدافع حفظ، ضبط و ثبت و نشرحدیث بود و کوشش می کردند تا حدیث ناب اسلامی، برای همیشه ماندگار شود، در این خصوص، مطالب را در کتاب تدوین السنة الشریفة مفصلا بحث کرده ام.

در همین راستا کتاب های قدیمی که از سده های اولی به دست علما و محدثان شیعه نوشته شده را پیدا کرده، تصحیح نموده و انتشار دادم تا شاهدی عینی بر اثبات آن حقیقت باشد. بحث هایی هم در اصطلاحات علوم حدیث، به طور مفصل شرح و بحث نموده و در مقالات متعددی با استدلال محکم و مستند منتشر کرده ام. همچنین با تأسیس مجله علوم الحدیث عربی توانستیم معرفی بحث ها، کارها و فهرست های مربوط به حدیث را که شیعیان انجام داده اند، منتشر کنیم، تا قوت کار شیعه در این موضوع را به جامعه اسلامی تقدیم کنیم.

حتما شما تجربه های گران قدری در زمینه تحصیل و زندگی طلبگی دارید، اگر در این زمینه توصیه ای به طلاب دارید، بفرمائید؟

به عنوان یک طلبه، برادروار در مقام تقدیم برخی از اموری که با تجربه و در راه تحصیل علوم دینی در حوزه های علمیه (کربلا، نجف، و قم) در مدت بیش از 50 سال، تلاش مستمر و بدون توقف به دست آورده ام، و به عزیزان حوزه های علمیه تقدیم می کنم.

ابتدا به مدیران و مدبّران، و به مدرسین حوزه های علمیه عرض می کنم: شما می دانید جوانانی که به حوزه علمیه وارد می شوند، اکثرا برای اشتیاق به این مکان مقدس، دانشگاه دینی و علمی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) وارد می شوند، و با شوق و ذوق فوق العاده ای فرا گرفتن علوم حوزوی را شروع نموده و به این حوزه دینی پناه می آورند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به  توجه به طلاب علوم دینی وصیت کرده، احترام و اداره آنان را بر امت منت گذاشته اند پس باید با چشم پدرانه و مشوقانه به آنها نگاه کرد و اسباب آسایش آنان را فراهم نموده و با روش های جاری اداری، نباید آنها را خسته و دلزده کرد، و یا با بهانه های جناحی، حب و بغض های شخصی و حتی سنگ اندازی ها عمدی، آنها را از حوزه دور نمود.

باید اشکال ها و شکایت های طلاب را شنید، درنظر گرفت و به طور جدی آنها را برطرف کرد،  خصوصا در امور خوب درس دادن استاد و همچنین برخورد مسئولان مدرسه با طلبه ها، که اهمیت ندادن به این امر، موجب دلسردی طلاب می شود.

نکته مهم دیگر این که برای طلاب تیزهوش، قدرتمند و محصل واقعی وقت و هزینه بیشتری گذاشت، و سعی در شناخت آنان داشته، به آنان توجهی خاص داشته باشند.

با تدریس کتاب هایی مانندآداب المتعلمین و منیة المرید و معراج السعادة نسبت به اخلاق طلاب اهتمام داشته باشند.

 همچنین با روش های ارتباط شاگرد با استاد، مباحثه طلبه ها باهم و تدریس موضوعاتی مهم مانند تعلیم خط و خوشنویسی، درس املا و درست نویسی، انشاء و نویسندگی سعی در افزایش سطح کیفی آموزش طلاب داشته و آنها را برای این امور تشویق کرد.

مباحث مربوط به سلامت جسمی را جدی بگیرند و امکانات بهداشتی و درمانی را برای آنها آماده کنند، همچنین خوراک طلابی را که در مدارس زندگی می کنند، تنظیم نمایند تا از سلامت کامل برخوردار باشند و بتوانند با خوردن غذاهای مقوی و سالم، جسمی سالم داشته و بیشتر بحث تحصیل و تهذیب بپردازند.

اما مخاطب دیگر خود طلاب هستند:

طلاب باید بدانند این نعمت الهی که قسمتشان شده، مغتنم بوده و فرصتی طلایی برای تحصیلشان است که باید شکر آن  را برای خدای متعال انجام دهند، چرا که شکر نعمت، نعمت را افزون می کند، همچنین طلاب در تلف نکردن وقت و عمر خود کوشش کنند تا به جایی برسند؛ خدای نکرده با کاهلی و یا بهانه های دیگر کوتاهی نکنند، که کفر نعمت، نعمت از کف بیرون کند.

این بود نصیحتی ساده و راهنمایی برای طلاب عزیز، که می توانند با یادداشت آن، راهی برای پیشرفت بگشایند.

http://hawzahnews.com/detail/News/366448






تاریخ : شنبه 94/10/26 | 6:17 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.