سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرحوم محدّث قمی به خواب پسرش آمد و گفت: کتابی امانت در فلان نقطه کتابخانه‌ام هست، آن را ببر و به صاحبش بده، من اینجا گرفتارم. پسر می‌رود و آن کتاب را پیدا می‌کند؛ امّا در حال بردن، کتاب به زمین می‌افتد و کمی خراش برمی‌دارد. دوباره پدر را در خواب می‌بیند که می‌گوید: چرا در مورد آن خراش که در کتاب ایجاد شده از صاحبش استحلال نکردی؟ من اینجا گرفتارم.

(برگرفته از نرم افزار هدایت در حکایت)  






تاریخ : جمعه 92/9/29 | 7:10 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.