بهلول وارد قصر هارون شد. مسند مخصوص او را خالى دید بر روى آن نشست.
پاسبانان قصر وقتى بهلول را در محل مخصوص هارون دیدند با شلاق و تازیانه او را از آن مکان بیرون کردند.
هارون از اندرون خارج شد، بهلول را دید در گوشه اى نشسته و گریه مى کند. از خدمتکاران علت گریه او را پرسید.
گفتند چون در مسند شما گستاخانه نشسته بود ما او را آزردیم هارون آنها را توبیخ و ملامت کرد بهلول را نیز تسلى داد.
بهلول گفت من به حال تو گریه مى کنم نه بواسطه خودم .زیرا با همین چند دقیقه که در جایگاه و مسند تو نشستم این طور مرا آزردند بر تو چه خواهد گذشت که سالها بر این مسند ظلم نشسته اى و تکیه بر این دستگاه ستم کرده اى و از عواقب هولناک آن نمى ترسى ؟!
داستانها و پندها جلد دوم گردآورى : مصطفى زمانى وجدانى
تاریخ : سه شنبه 92/11/1 | 6:53 عصر | نویسنده : محمد یونسی | نظرات ()
آخرین مطالب
جستجو
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 72
کل بازدیدها: 788204